تعلیم و تربیت
در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونتها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.
- جزئیات
- امتیاز و نظرات
- متن پاورپوینت
برچسبهای مرتبط
- آموزش و پرورش
- ابعاد ذهن فلسفی
- ارزش شناسی
- پاورپوینت
- پاورپوینت آماده
- پاورپوینت تعلیم و تربیت
- پاورپوینت رایگان
- تربیت
- تربیت رسمی
- تربیت عمومی
- تعلیم
- تعلیم و تربیت
- جمود روانی
- جهان بینی
- جهان بینی اسلامی
- دانلود پاورپوینت
- دانلود پاورپوینت آماده
- دانلود پاورپوینت رایگان
- فلسفه آموزش و پرورش
- فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی
- فلسفه تربیت رسمی
- فلسفه تعلیم و تربیت
- فلسفه های تعلیم و تربیت
- مبانی ارزش شناختی
- مبانی انسان شناختی
- مبانی تربیت
- مبانی تفکر اسلامی
- مبانی دین شناختی
- مبانی معرفت شناختی
- مبانی هستی شناختی
- مفهوم انسان
- نظریه پیشرفت گرایی
- وجوه تربیت
تعلیم و تربیت
اسلاید 1: بسم الله الرحمن الرحیم
اسلاید 2: تعریف تعلیم و تربیت ا ز نظر تعدادی از استادان معروف این رشته بطور کلی مفهوم تعلیم و تربیت باید همه جانبه بوده برا ی معلم قابل درک بوده و بتواند آن را در کارهای آموزشی یا به اصطلاح فعالیتهای تربیت مورد توجه قرار گیرد .1- باتلر: در کتاب معروف چهار مکتب فلسفه : تعلیم و تربیت فعالیت یا کوششی است که در آن افراد مسن تر اجتماع انسانی یا آنهایی که بیشتر رشد کرده اند با افراد کم رشد تر برخورد می کنند تا رشد بیشتری در آنها بوجود آید .و از این راه به پیشرفت زندگی انسانی کمک می کنند.2- کنور دانشگاه لیورپول: : تعلیم و تربیت را مجموعه ایی از معلومات و مهارتهای مهم تلقی می کند که نقش تعلیم و تربیت نظارت صحیح بر انتقال این معلومات است .3-پروفسور برودی :تعلیم و تربیت را به عنوان کنترل یادگیری مورد بحث قرار می دهد . به نظر ایشان تعلیم و تربیت با یادگیری یکسان نیست . یاد گیری ممکن است بدون آگاهی و فهم صحیح انجام گیرد .4-جان دیویی : تعلیم و تربیت را چنین بیان می دارد :تجدید نظر در تجربیات و تشکیل مجدد آنها بطوری که این جریان موجبات رشد بیشتر را فراهم سازد .5-دکتر شریعتمداری : تعلیم و تربیت باید خصوصیات زیر را در بر داشته باشد : الف)مفهوم تعلیم وتربیت را بطور آشکار مشخص سازد .ب) با مفهوم اموری مانند کسب معلومات , فراگیری مهارتها و ایجاد عادات در هم نیامیزد. ج) مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که در مراحل مختلف زندگی یا مراحل مختلف تربیتی ( کودکستان ، دبستان، دبیرستان، دانشگاه و بعد از فراغ ا ز تحصیل قابل اجرا باشد . د) مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که به عنوان اصل راهنمایی کننده درهرمرحله ایی برای مربی یا معلم مورد استفاده قرار گیرد .
اسلاید 3: انواع فلسفه های تعلیم و تربیت 1- اید آلیسم و تعلیم و تربیت : به آن دسته از تئوری ها اطلاق می شود که به ذهن یا روح اهمیت می دهد . فلسفه ای یونانی و عقاید مسیحی می باشد . ایدالیستها ماهیت انسان را ذهن یا روح او تشکیل می دهد .فکر انسان را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.و ذهن روح از امر مجردی که معمولا خدا نامیده می شود ناشی می شود .(دکارت ،هگل،هورن،باتلر)2-رئالیسم و تعلیم و تربیت : برودی استاد دانشگاه امریکا در باره واژه رئالیسم می گوید هر چه ما به آن نگاه میکنیم یا در باره آن فکر می نماییم از دو چیز تشکیل شده محتوی و صورت مثال یک مثلث را تقریبا از هر چیز می توان درست کرد اما در هر حال صورت مثلث را داراست .(برای تحقیق یک شی مانند صندلی چهار علت لازم است:1-علت مادی ماده تخته 2-علت نهایی(هدف از ساخت صندلی)3-علت صوری(صورت صندلی که با اشیا دیگر فرق می کند)4-علت فاعلی ( نجار) و بطور کلی هدف رئالیسم ها زندگی خوب به عنوان هدف تعلیم و تربیت است 3-پراگماتیسم و تعلیم وتربیت : فلسفه ای است امریکایی که به عنوان فلسفه تجربی ، آزمایشی، آلی یا وسیله ای مانند اینها خوانده می شود.پراگماتیسم نتیجه یکنوع تجدید بنا در فلسفه است و نقش فرد و اثر نیروی عقلانی او را در ایجاد افکار و عقاید و بکار انداختن مهارتها و معلومات برای بهبود زندگی جمعی روشن نمود .(پروفسور چیلدز،جان دیویی) در این فلسفه با انکار وجود آنچه ورای تجربه است واقعیت وجود خدا و ارزش تعالیم دینی را که آثار آن در حیات بشر غیر قابل انکار است مورد تردید قرار می دهد. 4-فلسفه تربیتی اسلام (رئالیسم اسلامی) : طبق صریح آیات قرآن مجید جهان مستقل و جدا از انسان وجود دارد . در این زمینه اسلام از پاره ایی از مکتبهای ایدآلیسیتی که بحث شناخت را با وجود شناسی در هم می آمیزند و موجودیت جهان را وابسته به انسان و ادراکات او تلقی می نمایند متمایز میگردد. ا-اسلام نه تنها واقعیت موجودات را مورد تائید قرار می دهد ، بلکه جهان را نظامی واحد و منسجم که از مقررات و قوانین معین تبعیت می کند قلمداد می نماید ( علامه طباطبایی ، شهید مطهری) – تربیت اسلامی از منبع وحی سر چشمه می گیرد و از این رو تربیتی دینی ، الهی و معنوی محسوب میگردد.
اسلاید 4: با اتکا بر فلسفۀ تربیت در جمهوری اسلامی ایران و تعریف تربیت ، تربیت رسمی و عمومی این گونه تعریف شده است:«بخشی از جریان تربیت که به شکل سازمان دهی شده ، قانونی ، عادلانه ، همگانی و الزامی در مدرسه با محوریت دولت اسلامی و مشارکت فعال دیگر ارکان تربیت (خانواده ، مدرسه ، رسانه ها،سازمان ها و نهادهای غیر دولتی )صورت می پذیرد و با تاﺀکید بر وجوه مشترک (انسانی، اسلامی، ایرانی)- همراه با توجه به وجوه اختصاصی هویت متربیان (به ویژه هویت جنسیتی)- در پی آن است تا آنان ، مرتبه ای از آمادگی را برای تحقق حیات طیبه در ابعاد گوناگون فردی ، خانوادگی و اجتماعی به دست آوردند که تحصیل آن مرتبه ، برای عموم افراد جامعه لازم یا شایسته باشد» .تعریف تربیت رسمی و عمومی
اسلاید 5: فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایراننظام تعلیم و تربیت در کشور ما کم و بیش با مشکلات متعددی مواجه می باشد که اهم آنها عبارتند از :1- مغایریت و ناسازگاری نسبی با مبانی و ارزش های و تعالیم تربیتی اسلام2-بی توجهی به مقتضیات فرهنگی و ملی جامعه اسلامی 3-عدم توانایی پاسخگویی نظام تربیت رسمی به نیازهای فردی واجتماعی متربیان 4-عدم تعامل اثر بخشی نظام تربیت رسمی با سایر بخشهای فرهنگی و اجتماعی5- فقدان جامعه نگری و دچار شدن به یکسو نگری ، اصلاحات جزیی و بخشی و حتی تغییرات صوری در فرایند سیاست گذاری و برنامه ریزی و اجرا 6-فقدان ارتباط معنی دار و هم سویی میان کوشش های انجام یافته با همدیگر که نتیجه آن ناهماهنگی بین سیاست ها و برنامه های اصلاحی و...می باشد 7- ضعف ارتباط مشخص با سیاست ها و آرمان ها و توسعه همه جانبه در چشم انداز دراز مدت کشور
اسلاید 6: 1- مجموع تدابیر و اقدامات تربیتی اساسا در چهار چوب فلسفه تربیتی مدون و بومی متناسب با جامعه اسلامی ایران تنظیم و سازماندهی نشده اند .2- جریان تربیت رسمی و عمومی به عنوان بخش مسئول تحصیلات مدرسه ایی فاقد فلسفه خاص و مدون با خصوصیت اسلامی و ایرانی است . 3- سازماندهی و گسترش نظام تربیت رسمی و عمومی بدون تکیه بر فلسفه ای مشخص و مدون با دو ویژگی اسلامی و ایرانی انجام یافته است .تدابیرواقدامات تربیتی جامعه ما با سه مسئله بینادی مواجه هستند
اسلاید 7: 1- تدوین فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی2- فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران 3- تدوین رهنامه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران برای مسائل ذکر شده سه راه حل معتبر و قابل اطمینان از طریق اهداف ذیل پیشنهاد شده است :
اسلاید 8: فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی مبانی تفکر اسلامی، با تکیه بر تربیت اسلامی1-مبانی هستی شناختی2- مبانی انسان شناختی3- مبانی معرفتشناختی4- مبانی ارزش شناختی، مبانی دین شناختی)
اسلاید 9: هر دیدگاه و نظریه تربیتی مشتمل بر شماری از گزارههای تجویزی (ناظر به تعریف، غایت، اهداف، اصول تربیت و یا تعیین محتوا، ابزار، روشها، مراحل و دیگر عناصر و مولفههای تربیت) است که بر بنیاد مجموعهای از گزارههای توصیفی با عنوان مبانی تربیت استوار میشوند.مبانی تربیت از هستی و موقعیت آدمی در هستی یعنی نسبت او با خالق هستی و دیگر موجودات، وضعیت مطلوب زندگی انسان و غایت آن، سرمایهها، امکانات، تواناییها و ظرفیتها، ضعفها و محدودیتها و نیز از قوانین، سنتها، ضرورتها و شرایطی بحث میکنند که حیات انسان و نحوه تحول در آن را همواره تحت تاثیر قرار داده و تصویری از زندگی انسان و نحوه تحول آن به دست میدهند که براساس این تصویر، همه گزارههای تجویزی تربیت شکل میگیرند.اما میتوان به طور کلی مبانی تربیت را، به لحاظ محتوا و نوع نقش آفرینی آنها، به سه بخش تقسیم کرد:1- بعضی از مبانی تربیت از سنخ قضایای فلسفی و مدللی هستند که، به عنوان اموری مسلم و مفروض، از جهانبینی و نظام ارزشی معتبر و مقبول (یا به تعبیر دیگر از دین و فلسفه اجتماعی) جامعه به دست میآیند. از این گروه مبانی میتوان در استنباط گزارههای مربوط به تعریف تربیت و بیان غایت، اهداف و اصول آن استفاده نمود. لذا این دسته گزارهها از مهمترین مبانی علوم تربیتی به طور عام و فلسفه تربیت به طور خاص به شمار میروند و باید آنها را مبانی اساسی تربیت نامید.2- برخی دیگر از مبانی تربیت، گزارههای توصیفی- تبیینی یا تجویزی هستند که از علوم تجربی و کاربردی مرتبط با تربیت سرچشمه میگیرند (یعنی علوم دارای نتایج قابل آزمون توسط تجربه نظیر جامعهشناسی تربیتی، روانشناسی تربیتی، مدیریت آموزشی، برنامهریزی درسی، تکنولوژی آموزشی و اقتصاد آموزش و پرورش که به آنها میتوان علوم دیگری نظیر علوم سیاسی، زبانشناسی، مردمشناسی و حتی زیستشناسی و عصبشناسی را نیز افزود). هر چند برای تعیین و تجویز تفصیلی چگونگی تحقق انواع تربیت و تعیین جزئیات روشها و برنامههای تربیتی، میتوان و باید از این سنخ مبانی بهرهمند شد (البته به شرط آنکه پیش فرضها و مفروضات فلسفی و نتایج تجویزی آنها با مبانی و اصول اساسی تربیت- معتبر از نظر جهانبینی و نظام ارزشی مورد قبول جامعه ما- منافات نداشته باشند یا آنکه بتوانیم با نقد و تعدیل، تفسیر مجدد و بازپردازی مفاهیم و یافتههای نظری این علوم- براساس التزام به مبانی و اصول اساسی یاد شده- به ترکیبی از این دستاوردها به صورت سازوار و سازگار با آن مبانی و اصول دست یابیم) لیکن علیالاصول نمیتوانیم در تبیین فلسفی جریان- که به مباحث کلی و بنیادی مربوط به این جریان میپردازد- بر این گونه مبانی تکیه نمائیم. 3- همچنین، تحقق جریان تربیت در هر جامعه (به ویژه در اشکال رسمی آن) به لحاظ جنبه اجتماعی آن، به ناچار مستلزم پذیرش مجموعهای از گزارههای معتبر (با ماهیت سیاسی یا حقوقی) است که در قالب قانون اساسی یا قوانین موضوعه مورد قبول قرار گرفته است و تبیین و تجویز نحوه تحقق تربیت یا الزام افراد حقیقی، شخصیتهای حقوقی و نهادهای اجتماعی نسبت به رعایت حقوق و مسئولیتهای تربیتی، تنها با فرض پذیرفتن این گزارهها، قابل توجیه قانونی و اخلاقی میباشد و لذا باید این مجموعه گزارهها را به مثابه مبانی سیاسی و حقوق تربیت قلمداد کنیم. در این خصوص نیز به نظر میرسد برای تبیین فلسفی تربیت (در معنای عام آن)، اتکا بر مبانی سیاسی و حقوقی تربیت موضوعی ضروری نباشد. هر چند ابتنا بر این مبانی سیاسی و حقوقی، نیز صرفاً در ذیل مبانی اسیاسی تربیت (یعنی به شرط ابتناء و یا سازگاری با آنها) امکانپذیر است.براساس آنچه گذشت اینک در نخستین بخش از فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران، مجموعهای مهمترین مبانی دسته نخست (مبانی اساسی تربیت) بیان میشود تا تبیین چیستی، چرایی و چگونگی تربیت در بخشهای بعدی این مجموعه، بر حسب مورد، با استناد به آنها صورت پذیرد. بدیهی است که در فلسفه تربیتی جامعه اسلامی- یعنی کشوری که اکثریت افراد آن دین اسلام را به عنوان دین حق (بیانگر جهانبینی و نظام معیار) برگزیدهاند و لذا نظام فکری، اعتقادی و ارزشی اسلام بر شئون مختلف زندگی مردم آن حاکم میباشد- برای شناخت مبانی اساسی باید بر دیدگاه اسلامی، تکیه نمائیم؛ زیرا گزارههای بنیادی برگرفته از نصوص دینی که به توصیف و تبیین حقیقت هستی (خدا و جهان)، انسان، معرفت آدمی و ترسیم نظام ارزشها میپردازند، را نه تنها میتوان در ذیل مبانی اساسی تربیت قرار داد، بلکه پس از قبول عقلانی اصل دین و براساس لزوم هماهنگی یافتههای عقل (حجت درونی) با دادههای وحی (حجت بیرونی)، باید مفاد تعالیم قطعی دین در این موارد را محور اصلی و مصباح حقیقی فهم این گروه از مبانی تربیت به شمار آوریم و بنابراین برای تبیین مبانی اسلامی تربیت براساس دیدگاه اسلامی باید از تعالیم بنیادی اسلام و معارف اصیل اسلامی بهرهمند شویم؛ چنانچه در موارد لزوم (یعنی موضوعاتی که مستقیماً به هدایت دینی مربوط نبوده و با توجه به توانائی عقلانی بشر، متون دینی متکفل پرداختن به آنها نبودهاند) باید به اندیشه و تفکر استدلالی بشر مراجعه نمائیم که در این خصوص نیز با توجه به لزوم هماهنگی یافتههای عقل با دادههای وحی میتوان از دستاوردهای دانش فلسفه با رویکرد اسلامی- یعنی دیدگاه مشهور بین فیلسوفان مسلمان (به ویژه پیروان حکمت متعالیه)- استفاده کرد که در عین تکیه بر برهان و استدلال، الهام گرفته از مفاد تعالیم اسلامی بوده و یا با مضامین آنها هماهنگ هستند. 1- مبانی تربیت
اسلاید 10: مجموعه قضایای مدللی که تبیین چیستی، چرائی و چگونگی تربیت براساس دیدگاه اسلامی با توجه به آنها صورت میپذیرد و از آموزههای وحیانی اسلام و معارف اصیل اسلامی و یا از تبیینهای مدلل در دانش فلسفه با رویکرد اسلامی، به دست آمده باشند.البته به اقتضای صبغهی عقلانی مباحث فلسفه تربیت، منظور از تبیین چیستی، چرایی و چگونگی تربیت براساس این مبانی، بیان استدلالی و مبرهن تعریف تربیت و ویژگیهای آن، تعیین غایت و هدف کلی تربیت، توضیح انواع تربیت و عوامل و نهادهای سهیم و موثر در تربیت و بیان اصول کلی حاکم بر تربیت با توجه به این گزارههای معتبر (مسلم فرض شده و اثبات شده در جای خود) میباشد، به گونهای که بتوان به لحاظ منطقی، در صورت اذعان به درستی و حقانیت این مبانی، بیان تجویزی آن مطالب را درباره تربیت امری مدلل و مستدل دانست. به بیان دیگر، انتخاب این مبانی (از بین تعداد قابل توجهی از گزارههای بیانگر جهانبینی و نظام ارزشی اسلام) با عنایت به نقش و جایگاهی است که قبول آنها میتواند در تبیین مدلل چیستی، چرائی و چگونگی تربیت براساس دیدگاه اسلامی داشته باشد و پذیرش آنها نیز (همچون دیگر مبانی تربیت) به صورت اصل موضوعیو با تکیه بر دلایل و شواهد معتبری است که در جای خود مطرح شدهاند. بنابراین مسئله اصلی در باب مبانی اساسی تربیت، نه تعداد و نحوه بیان و دستهبندی آنها و نه چگونگی استدلال درباره حقانیت آنهاست، بلکه پرسش اساسی در این زمینه آن است که: «به فرض پذیرش این گزارهها، آیا بر این اساس، تبیین مناسبی از تربیت و ویژگیهای اساسی آن (غایت، هدف کلی، اصول و انواع تربیت و ....) صورت گرفته است؟ آیا این تبیین با مبانی موردنظر هماهنگی و سازگاری دارد و میتوان- بهتر از سایر تبیینهای انجام یافته- در جهتدهی و ساماندهی جریان تربیت و انواع آن بر چنین تبیینی تکیه کرد؟» تعریف و توضیح مبانی اساسی تربیت (در فلسفه تربیتی جامعه اسلامی) عبارتست از:
اسلاید 11: 1- مبانی هستی شناختی 2- مبانی انسانشناختی 3- مبانی معرفتشناختی 4- مبانی ارزششناختی 5- مبانی دینشناختی مبانی اساسی تربیت را میتوان بر حسب موضوع به پنج بخش نسبتا مجزا به شرح ذیل تقسیم نمود:
اسلاید 12: مقصود از مبانی هستی شناختی تربیت در این مجموعه، بخشی از مهمترین گزارههای توصیفی- تبیینی درباره حقیقت وجود و احکام کلی آن است که در مباحث جهانبینی اسلامی یا حوزه وجود شناسی فلسفه اسلامی- بطور مدلل و مبرهن مطرح شده یا مفروض قرار گرفتهاند.1-1-1) جهان هستی واقعیت داردوجود جهان مفروض است، یعنی جهان هستی مجموعهای است به هم پیوسته از واقعیتهای بس گوناگون که هیچ شک و تردیدی در اصل وجود آن راه ندارد. در آیات قرآن پذیرش این مبنا کاملاً مشخص و برجسته است و لذا در تعالیم اسلامی از انسان خواسته شده تا در شناخت خود و محیط خویش فارغ از پندارها و ذهنیات، هر چیز را همانطور که هست، با همه خصوصیات واقعیش، با همه بعدهای مختلف و پیوستگیها و وابستگیهایش بشناسد.1-1-2) هستی به طبیعت منحصر نیست.جهان آفرینش عظیم، گسترده و بیکران است و آنچه از آن تاکنون شناخته شده ذرهای کوچک از جهان بینهایت است. در ورای طبیعت و هستی مادی (عالم طبیعت)- که علیرغم گستردگی اعجابانگیز ظاهری آن دارای محدودیتهای فراوان (به لحاظ پایانپذیری و ناپایداری، وابستگی و ...) میباشد- سطح بالاتری از هستی و عوالم دیگری (عالم مثال و عالم عقل، عالم ملکوت و جبروت و یا عالم عرش و کرسی) و موجوداتی غیرمحسوس (نظیر روح، ملائکه، جن و شیطان) نیز وجود دارد. براین اساس جهان هستی، مجموعهای از عالم غیب و عالم شهادت است که جهان شهود مرتبه نازلهای از واقعیتهای عالم غیب است. لذا تصویر طبیعتگرایانه و صرفاً مادی از هستی مردود است.1-1-3) خداوند مبدا و منشا جهان هستی و مالک، مدبر و رب حقیقی همه موجودات عالم است.حقیقت هستی در ذات خود، همان واجبالوجود است. اصل تمام موجودات و مقوم آنها خداوندی است که از هر کمال، بالاترین مرتبهاش را دارد و از هر گونه عیب و نقص و فقر و نیاز، پیراسته است. او موجودی است فراتر از زمان و مکان، دانا و توانای مطلق، بخشندهی پرمهر و در عین حال دادگری سخت کیفر لذا هستی تمام موجودات- اعم از مادی و غیرمادی- در ارتباط با واجبالوجود و در ظل وجود او واقعیت پیدا میکند. همه موجودات معلول واجبالوجودند، از این رو هویتی مستقل از علت خویش ندارند؛ بنابراین موجودات جهان نباید به منزله واقعیتهای منفصل و مستقل از ذات واجبالوجود تلقی شوند بکله وجود آنها عین صدور از واجبالوجود و عین ربط به اوست در واقع همه موجودات صرفا به مثابه آیات حقیقت وجود- خدای متعال- به شمار میآیند. یعنی موجوات هستی تطورات و شئون حقیقت وجودند که در ذات خویش نمود و نشانه اویند. اعتراف به این حقیقت که آنچه هست، صرفا نمود و آیهای از خداوند است و مالکیت حقیقی و تدبیر و اداره همه موجودات عالم منحصر به اوست توحید نام دارد.1-1-4) آفرینش هستی غایتمند بوده و خداوند غایت همه موجودات است.جهان هستی به حق و عدل وجود یافته و بیهوده آفریده نشده است و از آفرینش هستی، غایت و غرضی حکیمانه در کار بوده است. خدا خود غایت هستی است.بنابراین جهان، افزون بر این که ماهیت از اویی دارد، به سوی او نیز در حرکت است و غایت تمام مراتب وجود اوست. 1-1-5) خداوند خیر بنیادین هستی است و همه موجودات عالم را به سوی کمال شایسته آنها هدایت میکند.هر بهره وجودی که موجودات از آن برخوردارند، از خدا نشات یافته و خداوند علاوه بر آن که خیر و کمال محض است، منبع هر خیر و کمال نیز است، از این رو خیر امری وجودی و مطلق میباشد، اما شر امری عدمی و نسبی است که در صورت عدم تجلی، تعین مییابد. همه پدیدههای جهان هستی از هدایت الهی برای حرکت به سوی مقصد و غایت آفرینش برخوردارند یعنی خداوند به هر موجودی آنچه نیاز او شایسته و بایسته او بوده اعطا کرده و مقصدی مشخص برای او در نظر گرفته و او را برای رسیدن به مقصد بطور کامل تجهیز نموده است (هدایت تکوینی عام همه موجودات عالم بصورت طبیعی و یا غریزی) 1-1- مبانی هستی شناختی (صفحه اول)
اسلاید 13: 1-1-6) در جهان هستی در عین وحدت، کثرت وجود دارد. (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت)در جهان هستی، به عنوان یک حقیقت واحد، از طریق کمال و نقص یا شدت و ضعف مراتب هستی، تمایز حاصل میگردد و کثرت به وجود میآید. یعنی، در خارج اساساً یک حقیقت واحد داریم، که از آن به حقیقت وجود تعبیر میگردد، ولی در این حقیقت از طریق کمال و نقص و شدت و ضعف و از طریق تفاضل، تمایز به وجود آمده و بدین گونه حقایق وجودی و واقعیات خارجی متکثر و گوناگونی حاصل شدهاند. لذا حکمت الهی اقتضاد کرده بین موجودات عالم از نظر کمال و نقص و وجدان مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن اختلاف باشد بنابراین وجود یک حقیقت شخصی واحد صاحب مراتب (امری تشکیکی) است که به اطوار گوناگون و مراتب متفاضل تجلی میکند. اختلاف مراتب وجود ناشی از شدت و ضعف (کمال و نقص/ غنی و فقر) و یا تقدم و تاخر در وجود است. برخی مراتب وجود بر بعضی مراتب دیگر متقدمند. اصل حقیقت وجود که از هر جهت واحد است در تمام مراتب وجودات امکانی، ظهور و تجلی دارد و از تجلیات پی در پی حقیقت وجود، عالم پدیدار گشته است. هر چند مراتب وجود- بخاطر حدود و نقایصی که دارند و متضمن صفاتی هستند که وجود واحد حقیقی از آنها منزه است- با حقیقت واحد وجود متفاوتند. در نتیجه اختلاف موجودات در صفات و کمالات، به اختلاف مراتب وجودی آنها بازگشت میکند. 1-1-7) بر هستی، نظام علت و معلول و سبب و مسبب، حاکم است.جهان در کل، معلول فعل حق تعالی است، در عین حال رابطهای علی بین پدیدهها و اجزای جهان برقرار است. بر این اساس میتوان گفت که هستی یک کل است که اجزای آن در تعامل با یکدیگر هستند. به بیان دیگر جهان دارای نظام متقن سبب و مسببی است و فیض الهی و قضا و قدر حق تعالی از مسیر اسباب و علل، در جهان ساری و جاری میشود بنابراین در نظام تدبیر جهان هر چند هیچ کس و هیچ چیز بطور مستقل از تدابیر و اراده الهی دخالتی ندارد (لا موثر فی الوجود الا الله) اما خداوند خود چنین مقرر فرموده که در نظام تکوین و تشریع، برخی موجودات محسوس (علل و عوامل طبیعی و انسانی) و یا نامحسوس (فرشتگان، شیاطین و جن) بنابر اذن خداوند و در چهارچوب اراده او دخیل باشند، البته همین نظام نیرومند سبب و مسبب و علت و معلول نیز مقهور اراده و مشیت خداوند و همان خدای سببساز میتواند سبب سوز نیز باشد. (امکان وقوع معجزه و کرامت توسط انبیاء و اولیاء و یا تغییر در تقدیر موجودات به اذن الهی از طریق اسبابی غیرطبیعی و معنوی نظیر صدقه، دعا، توسل و شفاعت)1-1-8) جهان طبیعت در شدن و دگرگونی و حرکت مداوم است.جهان طبیعت، برخلاف ظاهر ثابت آن، واقعیتی ساکن، جامد و لایتغیر نیست. بلکه موجودات جهان ما اموری پیوسته متغیر، متحول و ناپایدار میباشند و همواره در حال شدن و صیرورت (دگرگونی)- حرکت مدام به سوی خدا- هستند. این دگرگونی دائمی جهان طبیعت هم در ذات و هم در عرض آن رخ میدهد (نظریه حرکت جوهری). بنابراین تمامی اجزای هستی مادی در سطوح و مراتب مختلف وجود، در ذات خود در حرکت میباشند و سیر تکاملی خود را طی میکنند.1-1-9) هستی دارای نظام احسن میباشد و اراده و سنن الهی بر جهان حاکم است.جهان هستی که نظام احسن است، براساس اراده و سنن الهی اداره میشود، خواست او بر همه جهان حکومت و تسلط دارد (قضا)؛ دیگران، هر چه و هر که باشند فقط در چهارچوب و محدودهای حرکت میکنند که خداوند به عنوان قلمرو کار و اراده آنها معین کرده است چرا که او برای هر چیز، محدودهای معین کرده است (قدر). آزادی و اختیار انسان نیز به همین سبب، در حدودی است که مشیت خدا بر آن قرار گرفته است. بنابراین تاثیر اراده و مشیت انسان در عالم و هستی خویش و دیگران نیز به هر حال محدود است و نه انسان و نه هیچ موجود دیگر نمیتواند و نباید خود را فرمانروای مطلق و بیمنازع، حتی در منطقهای محدود بدانند.1-1-10) جهان طبیعت و همه واقعیتهای آن (دنیا) اموری محدود، پایانپذیر و فناشدنی هستند.تمام پدیدههای عالم طبیعت و همه اشخاص و اشیائی که در این جهان هستند سرانجام زائل و فانی میشوند و حیات همه موجودات عالم طبیعت دارای اجل بوده و به مرگ و فنا منتهی میشود تا زمینه رستاخیز عظیم (آخرت) فراهم شود. ماهیت و حقیقت دنیا برای آخرت است و عمر دنیا در برابر آخرت روز یا ساعتی بیش نیست. کیفیت حیات دنیا نیز در مقابل حیات آخرت امری قابل مقایسه و درک برای انسان نمیباشد بنابراین علاوه بر انسان و امور انسانی، عمر دنیا و امور طبیعی نیز در زمان مشخص پایان خواهد پذیرفت. 1-1- مبانی هستی شناختی (صفحه دوم)
اسلاید 14: مراد از مبانی انسان شناختی، در ذیل مبانی اساسی تربیت، آن دسته از گزارههای توصیفی- تبیینی مدلل درباره واقعیت وجود انسان است که از متون معتبر اسلامی یا معارف اصیل اسلامی و یا از مباحث فلسفه اسلامی (علمالنفس فلسفی) استخراج شدهاند و باید آنها را به لحاظ نقش محوریِ تبیین و ترسیم سیمای انسان در هر نظریه فلسفی تربیت، سنگ بنای اصلی هر گونه تبیین و تجویزی از چیستی حقیقی تربیت، براساس رویکرد اسلامی دانست.1-2-1)انسان موجودی مرکب از جسم وروح (به عنوان دو حیثیت در هم تنیده وبا هم مرتبط) است.وجود انسان علاوه بر داشتن جنبهای مادی (جسم یا بدن)، دارای وجهی غیرمادی (روح) میباشد. روح از بدن بیگانه نیست و انسان از دو حقیقت بیگانه ترکیب نشده است، بلکه به رغم تفاوتهای اساسی، ارتباطی وثیق (تاثیر متقابل) میان این دو جنبه برقرار است. رابطه روح و بدن رابطهای بنیادین، عمیق و در اصل هستی است (نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء) به این معنا که ماده جسمانی بر پایه حرکت اشتدادی وجود در ذات و جوهر خود کامل میگردد و دارای درجهای از وجود میشود که به حسب آن درجه غیر مادی و غیر جسمانی شده و آثار و خواص روحی از قبیل اندیشه، اراده، عواطف و انفعالات مربوط به آن درجه و مرتبه از وجود است. لذا در حقیقت بدن و روح مراتب یک وجود شخصی واحد و متصل به هم میباشند که این دو وجه و جنبه وجود انسان دارای تاثیر و تاثر مداوم و متقابل بر یکدیگر میباشند.1-2-2) حقیقت انسان، روح او و کمال و جاودانگی آدمی نیز به کمال و بقای آن مربوط است.حقیقت انسان- از آن جهت که انسان است- همان روح او است که امری غیرمادی (مجرد از خصوصیات ماده) و موضعی باقی (فنا ناپذیر) میباشد. مخاطب خداوند، روح و نفس انسان است که از امر خداوند نشأت گرفته و حیاتش پس از مرگ در عالم برزخ و عالم آخرت تداوم مییابد. از این رو کمال حقیقی بشر (نیز از آن حیث که انسان است)، به تکامل همین جنبه از وجودش باز میگردد.1-2-3) انسان دارای فطرت الهی است که قابل فعلیت یافتن، شکوفایی و یا فراموشی میباشد.انسان دارای فطرت (خلقت خاص) ربوی است فطرت، سرشتی الهی در وجود آدمی است یعنی آدمی معرفت و گرایش اصیل (غیراکتسابی) نسبت به مبداء عامل هستی دارد این فطرت قابلیت بر انگیختن و بسط داشته و همچنین میتواند به فراموشی سپرده شود. فطرت در جنبه معرفتی آن، معرفت حضوری انسان به خداست و در بعد گرایش میل به پرستش، حقیقتجویی، فضیلتخواهی و زیبایی دوستی از اهم گرایشهای فطری انسان است. فطرت مفهومی است که معمولاً در برابر جنبه طبیعی بشر به کار گرفته میشود در حالی که طبیعت انسان ناظر به نیازها و تمایلات مربوط به ویژگیها و تطورات جسمانی او است، فطرت که در هر حال شامل شناختها و گرایشهای متعالی (و غیر اکتسابی) است همواره در انتظار تحقق خارجی و ظهور و توسعه (شکوفایی) میماند. آزادی- به عنوان دیگر ویژگی خداداد نفس ناطقه انسان- سبب میشود پس از الهام فجور و تقوی، این بنیاد مشترک هویت آدمی، فعلیت یابد. پس انسان فطرت الهی را یا تثبیت میکند و توسعه میدهد یا به فراموشی میسپرد، اما فطرت هیچگاه قابل از بین رفتن نیست بلکه وجود فطرت الهی در انسان زمینه بسیار مساعدی است که میتواند به همه شناختها، گرایشها و اعمال وی جهت والای الهی دهد و در صیرورت اختیاری آدمی به موجودی والا، ممتاز، هدفدار و جهتدار نقش اصلی را ایفاد کند.1-2-4) انسان در نظام آفرینش دارای کرامت و ارزش ذاتی است.انسان دارای دو نوع کرامت ذاتی یا هستی شناختی و کرامت اکتسابی یا ارزش شناختی است. مقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونهای آفریده است که در مقایسه با بسیاری از موجودات دیگر از لحاظ وجودی از امکانات و مزایای بیشتری برخوردار است. این نوع کرامت، حاکی از عنایت ویژه خداوند به نوع انسان است و به همین دلیل هم خود آدمی و هم دیگران باید پاسدار این سرمایه الهی و ارزشمند باشند. اما کرامت اکتسابی در پرتو ایمان و عمل صالح و تقوا (و در حقیقت با صیانت از همان کرامت ذاتی و خداداد) به دست میآید و از آنجا که محصول سعی و تلاش آدمی میباشد، معیارهایی ارزش انسان و ملاک تقرب او در پیشگاه خداوند است. 1-2-5) انسان موجودی آزاد و صاحب اختیار است، که این آزادی را خدا به او داده است. ذات نامتعین انسان، به او امکان صیروت در جهات مختلف هدایت و ضلالت را میدهد. این امر نشانگر آزادی آدمی و حرکت اختیاری اوست. لذا در گستره زندگی با فراهم آمدن تجربههای علمی مختلف و افزایش قدرت ارزیابی، میتوان از انسان به عنوان موجودی آزاد (دارای قدرت انتخاب و اختیار) سخن گفت به گونهای که علم و عقل نیز از مبادی آزادی و اختیار انسان محسوب میشوند. قرآن بر آزادی انسان تصریح دارد و بر انتخابگری او تاکید مینماید. آزادی مقتضای ناتمامی و عدم تعین هویت آدمی است. مقام نامعلوم انسان در سلسله مراتب وجود، عرض عریضی برای حرکت او فراهم آورده و سبب گشته تطورات آدمی در همه مراتب وجودی موجودات امکانات تحقق داشته باشد، البته انسان در عین حالی که محکوم جبر مطلق نیست، در نظام هستی، آزاد مطلق (رها از هر گونه قانون و قاعده و تکلیف) نیز نمیباشد زیرا آزادی به معنای نفی کامل تاثیر علل و عوامل بیرونی و درونی و نفی قانون علیت بر اعمال آدمی و آثار آن نبوده، بلکه آزادی، مبنای اختیار و اساس هر گونه تکلیف و مسئولیتپذیری انسان است؛ چرا که بدون فرض این عنصر، سخن از پاداش و عقاب بیمعنا است و اصولاً هر گونه تکاملی که برای انسان حاصل شود در اثر اعمال اختیاری و آزادانه آدمی است.1-2-6) آفرینش انسان هدفمند و در هماهنگی کامل با غایت هستی است. چون انسان آفریده خداست پس غایت زیست انسانی نمیتواند فارغ از غایت آفرینش باشد و غایت آفرینش انسان، باید با غایت آفرینش جهان هماهنگ باشد. زیرا زیست آدمی در جهان و وابسته به آن است. او در خلا بسر نمیبرد و لذا هر گونه داعیه استقلال و انفکاک بشر به عنوان ادعایی سبکسرانه محکوم به شکست میباشد. بودن در جهان به معنی همراهی و توافق با هستی و از قانون سراسری آن و حرکت عمومی آن بازنماندن و به سوی مقصد انتهایی آن ره پیمودن است. از این رو قرآن کریم هم درباره جهان و هم درباره انسان تعبیر «الی الله المصیر» را بکار میبرد دستیابی به غایت هستی هدف اساسی آدمی میباشد، اما رسیدن به این هدف، با توجه به نیروی اراده و اختیار در آدمی؛ مستلزم حرکت تعالیجویانه و اختیاری انسان از مراتب فرودین زندگانی به سوی حق متعال (خدا) میباشد، این حرکت، نیازمند تلاش و کوشش مستمر و تعهد نسبت به ارزشهای متعالی است و لازمه تداوم آن ایمان و عمل است. کسب معارف و حقایق و اعمال فاضله انسانی، موجب اشتداد وجود آدمی شده و او را در رسیدن به غایت هستی یاری میدهد.1-2-7) وجود انسان همواره در حال شدن، حرکت و دگرگونی است.انسان موجودی همواره در حال حرکت و صیروت میباشد منظور از این حرکت، تغییر پیوسته نفس- به مثابه یک وجود واحد دارای مراتب- و خروج دائمی آن از قوه (استعدادهای بالقوه) به فعلیت میباشد. آدمی در ضمن این تغییر مستمر، میتواند اشتداد وجودی یابد. با این که حرکت نفس از الگوی تعریف شدهای برای تغییرات در مراتب نفس نباتی و حیوانی تبعیت میکند و حرکت نفس در مرتبه انسانی، امری از پیش تعریف شده نیست بلکه وابسته به اراده و انتخاب وی و از این رو موضوعی نامتعین است. منظور از نامتعین بودن حرکت نفس انسانی، بیجهتی آن نیست، بلکه مقصود این است که جهت این حرکت گرچه در مراتب پایین معین و اجباری است ولی در مراتب انسانی آن، موضوعی اجباری، از پیش تعریف شده و معین نیست.1-2-8) انسان موجودی دارای استعدادهای طبیعی متنوع و قابل رشد و تعالی مداوم است.با توجه به حرکت اختیاری و همیشگی نفس آدمی از یکسو و وجود توانائیهای طبیعی خداداد و بالقوه گوناگون در افراد بشر از سوی دیگر، هر شخص میتواند این استعدادها را فعلیت بخشیده و (در صورت همسوئی آنها با غایت حقیقی زندگی) به کمالاتی دست یابد. اگرچه حرکت نفس بر اساس آزادی ذاتی انسان، متوجه جهتی متعین و از پیش تعریف شده نیست و ادبار و اقبالهای فراوانی دارد. بنابراین میتوان گفت استعدادهای طبیعی و سرشار انسان در همه ابعاد و همواره، قابلیت فعلیت یافتن و رشد و تعالی را دارد. اما این قابلیت مداوم آدمی باید در جهت هدف غائی زندگی انسان و کمال او جهتدهی شود. توجه به این امر تاکید بر لزوم هدایت و جهتدهی حرکت اختیاری آدمی در طول عمر است. هدایت ویژه آدمی توسط خداوند (بعثت انبیاء و ارسال کتاب برای هدایت بشر) نیز از جمله برای کشف و رشد متعادل استعدادهای طبیعی آدمی (و پیشگیری از انحراف آنها از این مسیر) بوده و ضرورت این راهنمائی خاص نیز با فرض پویایی و بالندگی مداوم او در فعلیت بخشیدن به این استعدادها، قابل درک است.1-2-9) انسان بر حسب فطرت و آفرینش، جویای همه مراتب کمال (تا حد بینهایت) است.انسان نه تنها خود را دوست دارد، بلکه در درون خویش شوق و میلی فطری به سوی کمال و تعالی خود مییابد (حب کمالات از شوون حب ذات است). انسان به دلیل آنکه کمالش را دوست دارد، اراده میکند تا هر عملی را انجام دهد که به نظرش در تکامل او نقشی مثبت داشته باشد. لذا این اراده، در واقع تبلور یافته همان حب ذاتی آدمی به خود و اشتیاق نسبت به تعالی مداوم آن است. یکی از ویژگیهای این میل و شوق فطری نیز، نامتناهی بودن آن است یعنی آدمی خواهان کمال مطلق است. البته کمال طلبی آدمی دارای مراتبی است که حرکت در این مسیر، از کمالات طبیعی آغاز میگردد و به سوی مراتب بالاتر به پیش میرود. بنابراین هم توجه به کمالات طبیعی (نظیر نیازهای جسمانی و تلاش جهت برآورده کردن آنها به صورت معقول) ضرورت مییابد و هم توقف در این مرتبه امری ناسازگار با فطرت بینهایت طلب انسان میباشد.1-2-10) انسان موجودی اجتماعی است و شخصیت و زندگی او تا حدی قابل توجه، متاثر از شرایط اجتماع میباشد.انسان به دلیل نیازمندی و یا کمالجویی ونیز به لحاظ ساختار آفرینش، موجودی اجتماعی است. هویت و ساختار شخصیت او تا حد قابل توجهی (به خصوص در آغاز زندگی) در عرصه زندگی اجتماعی ساخته و پرداخته میشود. یعنی بینش و منش انسان از نظام فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اجتماع تاثیر میپذیرد، هر چند این تاثیر هرگز بدان پایه نیست که او را به صورت تابعی مطلق از وضع محیط اجتماعی درآورد، بلکه آدمی میتواند با شناخت جامعه و قوانین حاکم بر تحولات اجتماعی و عمل مناسب، بر محیط و نظام جامعه تاثیر گذارد. در این باره قرآن کریم در آیات متعدد ضمن اشاره به واقعیت تاثیرپذیری بسیاری از انسانها از محیط اجتماعی، با توجه به وجود اختیار و اراده در انسان، بر مسئولیت آدمی در برابر اجتماع تاکید نموده و در برخی آیات به تغییر شرایط حاکم بر هر جامعه در صورت تحول افراد آن، به مثابه سنت الهی تصریح کرده است.1-2-11) انسان در تکوین و تحول هویت ناتمام و پویای خود، نقش اساسی دارد.انسان با داشتن فطرت الهی به عنوان زمینه و سرمایه اولیه و با برخورداری از استعدادهای طبیعی و با تاثیرپذیری نسبی از عوامل محیطی و اجتماعی، در اثر تجربه (یعنی مواجهه اختیاری با موقعیتهای مختلف) به تدریج واقعیتی شخصی و سیال مییابد که از آن با عنوان هویت (شاکله در تعبیر قرآن) یاد میشود. هویت، واقعیتی تدریجی، انعطافپذیر و ناتمام است که با صیرورت اشتدادی انسان و حضور فعال او در صحنههای گوناگون شخصی و اجتماعی زندگی و در طول حیات دنیوی تکوین و تحول و در حیات اخروی تداوم مییابد. بنابراین تحقق و تحول هویت بیش از هر چیز به جریان منحصر به فرد زندگی هر شخص و اراده و اعمال اختیاری خود او وابسته است. یعنی هر شخص در صورتبندی یا تعیین و تغییر هویت خویش بطور نسبی- نه مطلق- از آزادی (تکوینی) برخوردار است و لذا میتواند هویت خویش را چنانکه میخواهد (در جهت غایت حقیقی زندگی انسان یا برخلاف آن جهت) شکل دهد و متحول سازد، البته تکوین و تحول هویت تاثیرات پیش روندهای بر اعمال و کوششهای فرد در آینده دارد 2-1مبانی انسان شناختی صفحه اول
اسلاید 15: 1-2-11) انسان در تکوین و تحول هویت ناتمام و پویای خود، نقش اساسی دارد.انسان با داشتن فطرت الهی به عنوان زمینه و سرمایه اولیه و با برخورداری از استعدادهای طبیعی و با تاثیرپذیری نسبی از عوامل محیطی و اجتماعی، در اثر تجربه (یعنی مواجهه اختیاری با موقعیتهای مختلف) به تدریج واقعیتی شخصی و سیال مییابد که از آن با عنوان هویت (شاکله در تعبیر قرآن) یاد میشود. هویت، واقعیتی تدریجی، انعطافپذیر و ناتمام است که با صیرورت اشتدادی انسان و حضور فعال او در صحنههای گوناگون شخصی و اجتماعی زندگی و در طول حیات دنیوی تکوین و تحول و در حیات اخروی تداوم مییابد. بنابراین تحقق و تحول هویت بیش از هر چیز به جریان منحصر به فرد زندگی هر شخص و اراده و اعمال اختیاری خود او وابسته است. یعنی هر شخص در صورتبندی یا تعیین و تغییر هویت خویش بطور نسبی- نه مطلق- از آزادی (تکوینی) برخوردار است و لذا میتواند هویت خویش را چنانکه میخواهد (در جهت غایت حقیقی زندگی انسان یا برخلاف آن جهت) شکل دهد و متحول سازد، البته تکوین و تحول هویت تاثیرات پیش روندهای بر اعمال و کوششهای فرد در آینده دارد 1-2-12) هویت آدمی در دو وجه فردی و جمعی و در انواع و جنبههای مختلف قابل تحقق میباشد.هویت آدمی، دو وجه فردی و جمعی دارد. وجه فردی ناظر به بعد اختصاصی وجود انسان (شخصیت منحصر بفرد او) و وجه جمعی ناظر به بعد مشترک زندگی انسان با دیگر انسانهاست. وجه فردی، به دلیل برخورداری انسان از عقل و فطرت و اراده و اختیار، او را از مقهور شدن و مستحیل شدن در جمع دور میکند و وجه جمعی، او را در جریان پیوند و داد و ستد با دیگران و احساس همهویتی با آنان قرار میدهد. ولی این داد و ستد، به نحوی است که اراده آدمی از او سلب نمیگردد. بر این اساس، تبیین صرفا فردگرایانه از هویت و یا تحلیل جامعهشناختی محض از روند تکوین و تحول هویت مورد تایید نیست. همچنین هویت دارای انواع و لایههای مختلف میباشد که این انواع در شخص واحد در عین تمایز نسبی، همپوشی نیز دارند. مهمترین انواع هویت در وجه جمعی آن، عبارتند از:هویت انسانی (جهانی)، هویت دینی/مذهبی، هویت ملی، هویت قومی، هویت خانوادگی، هویت جنسی/ جنسیتی و هویت حرفهای. تحقق هویت از دیگر سو، امری دارای ابعاد و جنبههای مختلف با توجه به شئون گوناگون حیات انسان است. گرچه این جنبهها استقلال ذاتی از همدیگر ندارند و در جریان تکوین و تعالی، در تعامل با یکدیگر میتوانند موجودیتی یکپارچه و وحدتیافته را تشکیل دهند. به سخن دیگر هویت، حقیقت واحدی در عین کثرت است. البته در میان این جنبهها، هویت دینی/مذهبی (ناظر به معرفت حق تعالی و ایمان- انتخاب آگاهانه و آزادانه نظام معیار الهی- و برقراری ارتباط با او در همه شئون زندگی) میتواند نقش محوری داشته و وحدتبخش تمامی جنبههای هویت باشد.1-2-13) معرفت،میل،باور، اراده و عمل مداوم، عناصر اصلی تکوین و تحول هویتی میباشند.هویت به طور کلی برآیند مجموعهای از بینشها، باورها، گرایشها و اعمال و صفات میباشد و از این رو نه تنها امری ثابت و از پیش تعریف شده نیست بلکه حاصل تلاش و توفیق شخص و البته تا حدودی متأثر از شرایط اجتماعی است. انسان به عنوان موجودی در نظر گرفته میشود که میتواند با تکیه بر فطرت و استعدادهای طبیعی خود و با استفاده از عقل و نیروی اختیار و اراده خویش، به معرفت و بینش دست یابد، معرفت ایجاد شده میتواند زمینه میل و گرایش را در فرد فراهم سازد، بینش و گرایش درونی، زمینه باور (ایمان) و تکوین اراده (تصمیم معطوف به عمل) را در آدمی فراهم میآورد و با عمل و تکرار آن، بتدریج هویت فرد شکل میگیرد. همین امور نیز در هر گونه تحول هویت- پس از تکوین اولیه آن- نقش آفرین است.1-2-14) انسان همواره در موقعیت میباشد و میتواند آن را درک کرده و تغییر دهد.انسان در طی زندگی خود همواره در موقعیت خاصی بسر میبرد. منظور از موقعیت ، وضعیت و نسبت مشخص و پویایی است که درک و تغییر آن حاصل تعامل پیوسته فرد به عنوان عنصری آگاه، آزاد، فعال و قابل اعتماد، با گسترهای از جهان هستی (واقعیتهای ماوراء طبیعت، طبیعت و جامعه) در محضر حق متعال- به عنوان مبداء و منتهای هستی و حقیقتی برتر (فرا موقعیت)- میباشد. اگر این گونه تعامل ناظر به وجه اختصاصی و منحصر به فرد وجود آدمی باشد، میتوان از درک و تغییر موقعیت ویژه فرد سخن گفت که به تکوین و تحول وجه فردی هویت میانجامد و در صورت تعلق این تعامل به جنبه مشترک وجود فرد (با دیگران)، درک و تغییر موقعیت مشترک به تکوین و تحول وجه جمعی هویت منجر میگردد. لذا این تعامل از سویی موجب تغییر مداوم مرتبه وجودی آدمی و در نتیجه تکوین و تحول پیوسته هویت فرد گشته و از دیگر سو به خلق مداوم موقعیتهای جدید میانجامد. البته با توجه به آزادی و اختیار آدمی، ممکن است که درک و تغییر موقعیت به صورت شایسته انجام پذیرد (یعنی به وجهی که موجب تکوین و تعالی هویت انسان و تحقق غایت حقیقی زندگی- قرب الهی- شود) که در این صورت باید از درک درست موقعیت خویش و عمل مداوم برای بهبود آن سخن گفت که مستلزم معرفت خود و اعتماد به نفس- به عنوان شناسنده و اصلاح کننده موقعیت- و نیز معرفت و باور به خداوند- به مثابه حقیقت برتر فرا موقعیت- و کشف و برقراری نسبت عناصر موقعیت با خداوند متعال به مثابه مبدا و مقصد هستی میباشد. ولی در عین حال امکان دارد که انسان موقعیت واقعی خود (نسبت خویش با عناصر مختلف هستی در محضر حق متعال) را به درستی درک نکند یا در تغییر مناسب آن (متناسب با غایت حقیقی زندگی) تلاش شایسته به عمل نیاورد.1-2-15) انسان به منزله موجودی عامل، با عمل (آگاهانه و اختیاری) خود، در درک و تغییر موقعیت و تکوین و تحول هویت خویش تاثیرگذار است.در دیدگاه قرآن، انسان به عنوان موجودی در نظر گرفته شده که خود منشأ عمل (یعنی هر گونه فعل اختیاری- جوارحی یا جوانحی- برخاسته از معرفت، میل، اراده، طراحی و عزم) خویش است و با همین عملها هویت خود را رقم میزند. انسان به منزله عامل صورتبندی وسیع و فراگیری است که انسان را فراتر از طبقهبندیها خرد موردنظر قرار میدهد؛ خواه طبقهبندی آئینی همچون مومن/ مشرک یا طبقهبندی جنسی زن/ مرد یا نژادی و نظیر آن. به عبارت دیگر، بالاترین افقی که قرآن، ما را به نگریستن از آن به انسان فرا میخواند، این است که انسان را به منزله عامل در نظر بگیریم. مومن یا مشرک، زن یا مرد، سفید یا سیاه، همه موجوداتی به منزله عاملاند که هر چند هر یک متناسب با عمل خویش، هویت معینی را برای خود رقم میزند، اما همه منشأ عملاند و با عمل خود، هویت خود را میسازند. «عمل»، فقط به آن دسته از افعال آدمی اطلاق میشود که از مبادی معینی نشأت یافته باشد، حداقل مبادی لازم برای تحقق عمل عبارتند از: سه مبدا «معرفت»، «میل»، «اراده». البته، میتوان از دو مبدا دیگر برای عمل تحت عنوان «طراحی» و «عزم و تصمیم» سخن گفت. البته با نظر به سنخ عملهای بشری و انواع هویتهایی که بر حسب آنها فراهم میآید، در قرآن از دو نوع عمل سخن به میان آمده است: عمل رهایی بخش و عمل اسارت آفرین.2-1مبانی انسان شناختی (صفحه 2)
اسلاید 16: 1-2-16) انسان برای نقشآفرینی درروند تکوین و تحول هویت خویش نیازمند هدایت است.فرآیند درک موقعیت و عمل برای بهبود مداوم آن به منظور تکوین و تحول مداوم هویت آدمی، چنانچه گذشت به سبب حضور اختیار و آزادی در همه عناصر اصلی این فرآیند، حرکتی یک سویه و خودکار نیست بلکه این روند میتواند (به شرط تکیه بر فطرت و شکوفاسازی آن و رشد همه جانبه و متعادل استعدادهای طبیعی در راستای غایت زندگی، و در پرتو تعقل) به شکلگیری هویتی یکپارچه و پویا در وجود انسان و تعالی پیوسته آن متناسب با غایت مطلوب زندگی بیانجامد. اما برای تحقق این امکان، ضروری است تا با توجه به نقش آزادی و اختیار در عناصر اصلی (معرفت، گرایش، اراده و عمل مداوم) موثر بر این روند، آدمی از راهنمائی و هدایتی خاص (علاوه بر هدایت تکوینی عام الهی نسبت به همه موجودات) برای جهتدهی به این حرکت پیچیده بهرهمند شود. انتخاب پیامبران الهی و جانشینان ایشان که از سوی خداوند مسئولیت راهنمایی همه مردم به صراط مستقیم را بر عهده دارند پاسخی الهی است به این نیاز ضروری که زمینه شکوفائی فطرت و بهرهمندی از نیروی عقل آدمی را بخوبی فراهم آورده است، چنانچه کمک فرشتگان الهی از طریق الهام نیز زمینهای برای راهیابی به مسیر حق و سعادت میباشد.1-2-17) انسان موجودی مکلف است و نسبت به انجام تکالیف خود، نخست در برابر خداوند و سپس دیگران مسئولیت دارد.آدمی با توجه به آزادی و قدرت انتخابی که برای حرکت در مسیرهای مختلف زندگی یافته است، تکلیف دارد تا پیوسته و بطور آزادانه و آگاهانه در جهت حق و کمال بکوشد. لذا نسبت به انجام درست تکالیف فردی و اجتماعی خویش مسئولیت داشته و باید پاسخگو باشد. الزام به این تکالیف و وظایف فردی یا جمعی نسبت به خداوند، خویشتن، خلق (انسانهای دیگر) و خلقت (سایر موجودات زنده، محیط زیست، طبیعت و حتی موجودات ماوراء طبیعی) متناسب با توانائی و وسع مکلفین و با رعایت شرائط عمومی تکلیف (عقل، بلوغ، علم، قدرت و اختیار و آزادی) از سوی خداوند- به عنوان رب و صاحب اختیار مطلق امور انسان- و صرفا در جهت خیر و کمال بندگان صورت میپذیرد. عقل نیز امتثال این تکالیف و اطاعت از مولای حقیقی را بر بنده لازم شمرده و نافرمانی از این الزام را ظلم و مستوجب عقاب و مجازات عادلانه میداند. لذا مسئولیت آدمی در بینش توحیدی فقط در مقابل خداوند متعال اصالت دارد. اما در بسیاری از موارد در نظام معیار دینی، اداء برخی وظایف نسبت به افرادی مشخص، ملازم یا مساوق با رعایت حقوق آنها قرار گرفته و از آنها با تعبیر حقوقالناس یاد شده و حتی به خاطر تاکید نسبت به اهمیت رعایت این گونه تکالیف، رعایت این حقوق بر اداء حقوق خداوند مقدم دانسته شده است. بدیهی است در این موارد انسان باید در خصوص انجام تکلیف خود نسبت به صاحبان این حقوق نیز پاسخگو باشد. اما با توجه به این توضیح مشخص میشود که این گونه پاسخگویی و مسئولیت انسان نسبت به دیگران، صرفا در پرتو مسئولیت در برابر خداوند متعال شکل میگیرد.1-2-18) انسان در عین برخورداری از استعدادهای فراوان، دارای انواع محدودیتها است.انسان علاوه بر برخورداری از استعدادهای خدادادی مختلف، که رشد مناسب آنها میتواند منجر به تعامل سازنده با شرایط بیرونی و تحول در زمینههای پیشروی آدمی گردد، با محدودیتهای مختلفی نیز روبهرو است. این محدودیتها عمدتاً به نوع انسان تعلق دارند ولی از حیث دامنه مانند هم نیستند، برخی از آنها دامنهای کوتاه دارد و تنها در مقطع معینی از زندگی مطرح است و برخی دامنهای بلند دارد و ممکن است به درجاتی تا پایان عمر نیز باقی بماند، همچنین در حالی که برخی از محدودیتها، به صورت بالفعل در انسان حضور دارد، برخی دیگر بالقوه است و در شرایط معینی آشکار میگردد. از جمله محدودیتهای عموم انسانها میتوان به ضعف، حرص، ستمکاری و ناسپاسی، نادانی، شتابزدگی و فراموش کاری اشاره داشت که تن دادن به این گونه محدودیتها و تداوم و تشدید اختیاری آنها حتی باعث میشود آدمیزاده به نازلترین مرتبه هستی (همانند چهارپایان بلکه پستتر از آنان) سقوط کرده و به مثابه بدترین جنبدگان محسوب شود.1-2-19) سنتهای الهی بر زندگی انسان حاکم است.علاوه بر سنت عام هدایت فطری و تشریعی، خداوند برای تحول و حرکت مناسب آدمی به سوی کمال، سنتهایی همچون ابتلا و امتحان، استدراج و امهال بر گستره زندگی انسان حاکم نموده است. در این میان قوانین و سنتهای اجتماعی نیز، بخشی از طرح خلقت و سنن الهی در زندگی آدمی است. آگاهی نسبت به سنن تاریخی و تیزبینی در شناخت بافت جوامع و تفسیر حوادث تاریخ و آشنایی با سرگذشت پیشینیان و روشنبینی نسبی به نهادها و گرایشها و سنن اجتماعی و عوامل شکلدهنده هر جامعه، برای آدمی باعث میشود تا با اقدامهای متناسب و به موقع، بتواند در تحولات اجتماعی ثمربخش باشد. ولی در هر حال اراده آدمی تنها در چهارچوب تقدیر خداوند و با پذیرش سنن الهی، قدرت تاثیرگذاری بر این دگرگونیها را دارد.1-2-20) انسان حیاتی بیپایان دارد و سرنوشت هر کس در زندگی جاودان، با انتخاب و عمل او در همین دنیا رقم میخورد.آغاز زندگی هر انسان از هنگام (انعقاد نطفه و تکوین و رشد جنین او در رحم مادر تا زمان) تولد او در دنیا است ولی ادامه و استمرار حیات او راپایانی نیست و تا بینهایت خواهد رفت. سیر او به پروردگارش منتهی میشودو همانطور که سرچشمه وجودش خداوند بوده به سوی او نیز باز میگردد. قرآن این زندگی بیپایان را در سه مرحله کلی معرفی کرده است: دنیا، برزخ و معاد. حیات انسان در این سه مرحله ویژگی خاص خود را دارد که ادامه حیات آدمی براساس نحوه زندگی در مرحله دنیا شکل میگیرد. خدای دادگر در جهان دیگر پاداش نیکوکار و کیفر تبهکار را در چهارچوب نظام متقن عمل و عکسالعمل مقرر ساخته است، در آن جهان هر کس آن دِرَوَد که در این جهان کشته و خود را با آن هویت و کتاب (= نامه عمل)، مییابد که در این سرا، برای خود ساخته و پرداخته است. هر تلخ و شیرینی که در آن جهان به او رسد فرآورده عمل (فردی و جمعی) این جهانی خود اوست که تمام و کمال و بیهیچ ستمی به او رسیده است.1-2-21) همه انسانها برحسب آفرینش برابر بوده و از حقوق و تکالیف عادلانه برخوردارند.همه افراد بشر از یک اصل (آدم و حوا) نشأت گرفتهاند؛ لذا انسانی بر انسان دیگر به لحاظ اصل آفرینش فزونی و برتری ندارد. تفاوتهای طبیعی (نژادی، قومی، جنسی، وراثتی و ...) موجود بین انسانها، بر مبنای حکمت الهی و صرفاً برای شناسایی آدمیان است که نمیتواند بخودی خود معیار هیچ گونه برتری باشد. به سخن رسول گرامی اسلام (ص) همه انسانها مانند دندانههای شانه با هم برابرند. البته برابری انسانها در برابر قانون به معنای آن است که همه انسانها صاحب حقوق و تکالیفی عادلانه (بر حسب توانائیها و میزان سعی و تلاش خویش) هستند. 1-2-22)افراد انسانی علاوه بر طبیعت و فطرت مشترک، دارای خصوصیات متفاوت هستند.خداوند انسانها را با وجود اشتراکات بسیار، متفاوت آفریده است. براساس این تفاوتها، چگونگی و میزان مسئولیت و نیز گستره زمینهها، امکانات و فرصتهای تکامل یا تنزل در انسان، گوناگون است. البته این گونه اختلافها تابع حکمت الهی و نظام علت و معلولی حاکم بر جهان بوده و سبب میشود تا انسانها بر حسب وسعهای متفاوت، با تکالیف متنوعی مواجه باشند. این تفاوت قابل توجه، هم بین افراد و اصناف بشر وجود دارد و هم در طول زندگی یک فرد و بر حسب شرایط و مقتضیات مراحل رشد رخ مینماید. لذا پذیرش فطرت و طبیعت مشترک نباید موجب نادیده گرفتن انواع تفاوتهای موجود بین انسانها و در مراحل زندگی شود؛ یعنی علی رغم لزوم توجه به حقیقت مشترک انسانی و وحدت بنیادی فطرت و طبیعت آدمی، نباید این نوع اختلافها را نادیده گرفت.1-2-23) آدمی موجودی است در معرض انواع مخاطرات و تهدیدهای بیرونی و درونی.انسان با وجودِ داشتن فطرت الهی، عقل و استعدادهای طبیعی خداداد که میتواند او را در مسیر کمال کمک نماید، همچنین در معرض انواع مخاطرات و تهدیدها میباشد. از سویی انسان از همان آغاز زندگی خود گرفتار دشمنی سرسخت، نیرومند و قسم خورده بنام ابلیس گشت که تنها پاکترین پاکان و بندگان مخلص الهی از شر او در امانند. ابلیس پس از مهلتی که تا روز برانگیخته شدن انسان از خدا گرفت، سوگند یاد کرد که همواره بر سر راه او بنشیند و از همه سو (پیش، پهلو و پشت سر) او را اغوا و وسوسه کند و از راه خدا به انحراف کشاند. به این ترتیب، ابلیس که خداوند او را شیطان نامیده است، از جهلها، ضعفها و کششهای درونی نفس انسان استفاده کرده و با تزیین امور باطل و ایجاد وسوسه در فکر و اراده آدمی میکوشد تا او را از مسیر بندگی خدا دور کرده و به سوی بیراهه و کفر و فحشاء دعوت کند. از سوی دیگر نفس اماره انسان که انسان را به بدی فرمان میدهد با برخورداری از کششها و تمایلات طغیانگری که نتیجه استفاده بیحد و مرز از نیروی شهوت و غضب است، زمینه پیروی از وساوس شیطان را فراهم مینماید. همچنین برخی انسانها که با سوء استفاده از قدرت اختیار و آزادی خدادادی از مسیر حق و نیکی و عدالت منحرف شدهاند نیز در قالب طاغوت، مستکبران، رهبران کفر و ضلالت و شیاطین انس و جن میکوشند تا دیگران را از حرکت در صراط مستقیم منصرف سازند.2-1مبانی انسان شناختی ( صفحه 3)
اسلاید 17: منظور از مبانی معرفتشناختی در این مجموعه بخشی از مهمترین گزارههای توصیفی و تبیینی درباره شناخت آدمی و حدود و ثغور آن است که بنابر سنت متعارف در مباحث فلسفی معاصر، و با توجه به اهمیت بسیار عرصه معرفتشناسی در تبیین فلسفه تربیت، مبانی مربوط به این عرصه از مبانی عام انسانشناختی متمایز گشته است. (هر چند در متون رایج فلسفه اسلامی با وجود پرداختن به بسیاری از مباحث این عرصه مهم، چنین تمایزی وجود ندارد.)1-3-1) انسان توانایی شناخت هستی و درک موقعیت خویش در آن را دارد.جهان هستی قابل شناسایی است و انسان توانایی شناخت آن را دارد. خداوند این توانایی را به انسان عطا کرده است. دعوت حق به شناخت، با اشاره به پدیدههای آفاقی و انفسی، نشان از قدرت بشر برای شناخت ابعاد مختلف هستی دارد. همچنین اشاره قرآن به علم انسان و تعلیم بشر توسط خدا، دلالت بر این امکان دارد و همین علم انسان زمینه انتخابگری و مسئولیت و کرامت آدمی و در نتیجه سجود و خضوع فرشتگان در برابر انسان را فراهم آورده است. در سراسر قرآن بارها با مفاهیم مختلفی چون تفکر، تدبر، نظم، علم، بصر و لب، بر وجود این توانایی در انسان تاکید شده است. براساس این آیات، خداوند به انسان نیرویی عطا کرده است که به واسطه آن میتواند از هستی و موقعیت خویش در آن آگاهی یابد.1-3-2) علم دارای اقسام حقیقی و اقسام اعتباری است.با توجه به سطوح مختلف واقعیت، میتوان به مساله تقسیم علوم دست یافت. در بالاترین یا فراگیرترین سطح واقعیت؛ کل هستی با همه موجودات آن، خواه محسوس یا نامحسوس، مخلوق و آیت خدا محسوب میشوند. در این سطح، تفاوتی میان موجودات نیست، آنها همه واقعیتی آیهای یا نمادین دارند. در این سطح، نمیتوان اقسامی برای علوم قائل شد، بلکه از ویژگی یگانگی برخوردار است. در سطحی پایینتر، که موجودات از حیث نوع موجودیت یا ویژگیهای خاص وجودی، مورد توجه قرار میگیرند، علوم نه تنها موضوعات مختلف دارند، بلکه به تبع آن، چه بسا روشهای مختلفی برای تحقیق و مطالعه خواهند داشت. البته نمیتوان همواره در سطح کثرت علوم باقی ماند، بلکه پس از بهرهوری از نتایج آن (مایه ور شدن علوم مختلف)، باید به وحدت بازگشت. این بازگشت در حکم رجوع به واقعیت اساسیتر موجودات است.از سوی دیگر براساس قصد و غرض آدمی، میتوان گفت که علم دارای قسم و یا اقسام اعتباری است. در معرفتشناسی اسلامی، به دلیل اهمیتی که برای واقعیت معلوم در نظر گرفته شده، قسم یا اقسام حقیقی علوم کنار گذاشته نمیشود، اما علاوه بر آن، امکان تقسیم اعتباری علم نیز بر حسب مقاصد و نیازهای خاص آدمی وجود دارد. از این نظر، علم متناظر با نیازهای آدمی و میزان سودمندی آن قابل تقسیم است. سودمندی علم در پاسخگوئی به نیازهای واقعی انسان مشخص میشود. هر علمی که به نیازهای اساسیتر پاسخ گوید، از سودمندی بیشتری برخوردار است. نیازهای اساسی بشر شامل نیازهای حیاتی و نیازهای متعالی هستند که رفع نیازهای دسته اول اولویت زمانی دارد ولی پاسخگویی به دسته دوم از اولویت رتبی برخوردار است.1-3-3) منابع شناخت آدمی متعدد و علم انسان دارای مراتب و سطوح مختلف است.انسان برای دستیابی به معرفت، راهها و منابع گوناگونی شامل: حواس (ظاهری و باطنی)، استدلال، شهود و مکاشفه و تکیه بر آراء و اخبار معتبر در اختیار دارد. حس فراگیرترین ابزار معرفت است، اما شناختهای برآمده از حواس ظاهری، حصولی و جزئیاند و دارای محدودیت زمانی و مکانی هستند. درک برخی از معانی و صورتهای ذهنی، ساخت صورتهای تازه و آفرینشگریهای هنری و شعری، تعریف و استدلال، یادآوری معلومات گذشته و گاه فراموش شده؛ از کارکردها یا شوون حواس باطنی است. در شهود یا مکاشفه، واقعیتی بدون واسطه و به شکل حضوری به ادراک انسان درمیآید. از جمله شناختهای شهودی همگانی میتوان به مواردی نظیر معرفت به خود، معرفت به توانائیهای درونی خود (اعم از ادراکی و تحریکی)، معرفت به حالتهای روانی و معرفت به آفریننده خود اشاره نمود. شناختهای شهودیِ ویژه (وحی)، محصول ارتباط خاصی است که برخی انسانهای برگزیده (پیامبران الهی) بر اثر آن، قسمتهایی از واقعیان جهان را به مقدار سعه وجودی خود، به روشنی مشاهده میکنند و پارهای از حقایق جهان غیب برایشان منکشف میگردد.همچنین حقیقت تشکیکی علم در یک تقسیم کلی شامل دو مرتبه علم حضوری و علم حصولی است که از حیث تجرد و واقعنمایی، علم حضوری برتر از علم حصولی است چون فارغ از وساطت صورتها و مفاهیم، به طور مستقیم و با شهود خود واقعیت حاصل میگردد. علم حصولی شامل سه مرتبه حسی، خیالی و عقلی است. مراتب علم با یکدیگر نسبت و رابطه دارند ولی مراتب حسی، خیالی و عقلی به یکدیگر تبدیل نمیشوند. مبدا تمام ادراکات حتی بدیهیات، حس است. اما ادراکات حسی هرگز به تنهایی نمیتواند معرفتی را پدید آورد، زیرا ادراک حسی، علم یا معرفت کلی به بار نمیآورد مگر به ضمیمه وساطت تعقل به نتیجه کلی منتهی شود. به هر حال علم نسبت به سطوح معینی از واقعیت ممکن است، صورت پذیرد و با دست یافتن به هر سطحی از واقعیت کافی است که به آن نام علم بنهیم؛ لذا علم انسان امری ذومراتب است و سطوح آن تابعی از ابزارها، روشها، مهارتها و محدودیتهای شناختی آدمی است. 1-3- مبانی معرفت شناختی )صفحه اول)
اسلاید 18: 1-3-4) انسان توانایی تعقل (عقل ورزی) درمقام نظر و عمل را دارد.یکی از وجوه امتیاز آدمی عقل اوست. عقلورزی، ممیز نفس انسانی از نفس حیوانی و نباتی است. نفس انسانی علاوه بر انجام اعمال و تکالیف نفس نباتی و نفس حیوانی در حوزه تدبیر بدن، دارای امتیازی ویژه یعنی عقل میباشد. عقل، قابلیتی در نوع بشر است که به وسیله آن، افزون بر اینکه میتواند در مقام شناخت واقعیتهای هستی با ادراک مفاهیم کلی و استنتاج گزارههای توصیفی از بدیهیات و یقینیات با روش استدلال و برهان، برخی از آنها را به صورت یقینی درک کند و قضایای صادق را از کاذب تشخیص دهد (عقل نظری و استکشافی) و در مقام تبیین علی یا پیشبینی وقایع مشاهدهپذیر، با ابداع مفاهیم و سازهها و فرضیهپردازی و آزمون تجربی آنها، نظریههای ظنی معتبر ارائه کند و یا در مقام مداخله و مهار واقعیتهای طبیعی و اجتماعی و رسیدن به اهدافی مشخص، ابزارها، برنامهها و روشهای مناسب را به اتکاء قدرت تخیل، خلاقیت و ابتکار خویش ابداع نموده و بکار گیرد (عقل تجربی، مولد و ابزاری)؛ لذا تعقل مهمترین فعالیت آدمی است و در تمام فعالیتهای شنیدن، دیدن، مشاهدات قلبی، همچنین تولید مفاهیم و گزارهها، استنتاجها، ارزیابیها و تعمیمها، ارجاعها، اصلاحات و بازنگریهای مکرر و یقین و عمل حضور اساسی دارد. تعقل (در معنای جامع آن) مشتمل بر رمزگشایی از ذات واقعیت و رمزگذاری واقعیت (بیان آن در قالبهای جدید) میباشد. رمزگشایی از عالم نمادین و آیات آفاقی و انفسی که سراسر نمود واقعیتند در فرآیند پیوسته یا مکرر تعقل، ممکن میباشد. تعقل طی چهار مرحله صورت میگیرد که عبارتند از: ترسیم واقعیت؛ مفهومسازی و برهانپردازی برای واقعیت؛ باور به واقعیت و بالاخره بیان واقعیت در قالب الفاظ و گزارهها، اعمال و صفات. همچنین با تعقل میتوان در مقام درک حقائق و ارزشها (بایدها و نبایدهای مربوط به عمل اختیاری انسان) صلاح و فساد، حق و باطل، درست و نادرست و خوب و بد را از هم تمیز داد و در مقام عمل اختیاری نیز به لوازم فهم و درک خویش ملتزم ماند (عقل عملی). لذا عقل قادر است هم در دو حوزه ادراکات نظری (یعنی شناخت واقعیتها و هستها) و ادراکات عملی (یعنی شناخت خوب و بدها، یا باید و نبایدها) و هم در مقام التزام عملی (ارده و عمل) به لوزام ادراکات نظری و عملی خود وارد شود. 1-3-5) تعقل در شناخت حقیقت هستی و کسب سعادت جاوید نقش اساسی دارد.فعالیت عقل در عین محدود و مخاطرهآمیز بودن، امکان دست یافتن آدمی به برخی حقایق فراتاریخی و یقینی در مورد واقعیت هستی آدمی در آن را فراهم میآورد. آنگاه در پرتو فهم و تفسیر درستی که به این ترتیب از هستی و موقعیت شایسته انسان فراهم آمده، عقلورزی، لوازم عمل بایسته به این درک و فهم را در زندگی فرد را مشخص میکند و تعهد نسبت به آنها (و در نتیجه تحقق عملی این لوازم) را از طریق تاکید بر انسجام نظر و عمل موجب میشود. براین اساس قرآن دستیابی به سعادت جاودانه را به ایمان و عمل مشروط میکند که هر دو مبتنی بر تعقل میباشند. بنابراین تنها در صورتی که از توانایی عقلورزی خود بطور کامل بهره گیریم- یعنی نخست مجموعه واقعیتها و حقائق عالم را در مراحل ابتدایی تعقل در ذهن ترسیم و برهانپردازی نموده و سپس آنها را در مراحل عالی تعقل باور کنیم (تعقل نظری)، آنگاه لوازم عملی این درک و باور را بطور آگاهانه و اختیاری انتخاب و به تدریج در خویشتن با عمل اختیاری مداوم تثبیت نماییم (عقل ورزی عملی)- به هستی جاودانه و آسایش همیشگی دست مییابیم.1-3-6) علم در عین کاشفیت ازواقع (ازمنظر معلوم)،محصول ابداع نفسانی (از منظر عالم) است.خداوند نفس را به گونهای آفریده که بر ایجاد صورتهای مجرد تواناست و همانطور که تمام مخلوقات خدا برای او حاصلند، صورتهای ابداعی نفس نیز برای آن حاصل میباشند و حصول صورت (در فرض مطابقت آن با واقع) برای نفس، مناط عالمیت نفس (در علم حصولی) است. بدین ترتیب، نفس متصف به علم نیست و علم در نفس حلول نمیکند یا در آن منعکس نمیشود بلکه نفس فاعل شناسا، مبدع علم است.1-3-7) معیار اعتبار علم، مطابقت با مراتب گوناگون واقعیت (نفسالامر) است.مطابقت گزارههای معرفتی با نفس الامر، ملاک علم معتبر است. نفس الامر فراتر از عالم مادی است؛ نفس الامر در قضایای تجربی، همان واقعیات مادی است ولی در وجدانیات، واقعیات نفسانی و در قضایای منطقی، ذهن میباشد. بنابراین براساس تفسیرپذیری نفس الامر، زمینههای اعتبار بخش دانش گسترده میشود. شاخصهای اعتبار دانش نیز شامل: مطابقت با شواهد عینی، سودمندی نتایج، سازگاری با منظومه معرفتی معتبر و معقول و اعتبار مرجع میگردد.1-3-8) علم در عین ثبات (از منظر معلوم)، دارای ویژگی پویایی است.هنگامی که علم را با نظر به عالم مورد توجه قرار میدهیم؛ ویژگی تحول و پویایی آن آشکار میشود، که نشات گرفته از علمورزی عالمان در زمینههای مختلف است. قرار داشتن عالمان در زمینههای مختلف اجتماعی، آنان را در فضاهای متفاوتی قرار دهد. سوالهای مختلف منجر به پیجوییهای مختلف، حتی در خصوص یک پدیده خواهد شد و علمی که از این پیجوییها حاصل میشود، متنوع خواهد بود. بنابراین میتواند در عین ثبات علم (از منظر معلوم و مطابقت آن با نفس الامر)، به پویایی علم اعتقاد داشت؛ مشروط بر آن که به نسبیتگرایی منجر نگردد. پذیرش ثبات و پویایی در علم با ظهور دوگونه تغییر در آن قابل جمع است، گونه نخست تغییر، این است که معرفتهای دیگری بر علم پیشین افزوده شود. گونه دوم این است که علم پیشین با قرار گرفتن در عرصه منظومه معرفتی معین، قدر معرفتی متفاوت بیابد.1-3-9) شناخت آدمی با موانع و محدودیتهایی همراه است.هر چند انسان قادر است به کمک قوای شناختی، شناخت خود را از واقعیات و حقائق محسوس و نامحسوس هستی گسترش دهد و هر دو لایه هستی (شهود و غیب) را بشناسد، در عین حال محدودیتهایی برای این توانایی بشر متصور است: از یک سو این شناخت به قدر طاقت فرد صورت میگیرد و هر انسانی به قدر توان و استعداد خود از این معارف بیکران بهره میگیرد. از سوی دیگر، عقل بشر قادر نیست که به بسیاری از حقائق هستی (نظیر درک کنه ذات اقدس الهی) پی ببرد. همچنین موانع فراوانی در مسیر شناخت انسان (نظیر لجاجت، سطحینگری، پندارگرائی، شخصیتگرائی، تقلید کورکورانه، غرور و استبداد رای) وجود دارد که با وجود امکان رفع اکثر این موانع، احتمال وجود برخی از این موانع باعث میشود که نتوانیم به صورت قطعی بر اکثر معلومات خود و دیگران اعتماد کنیم و لذا باید همواره دانش انسانی را در معرض نقد و ارزیابی قرار دهیم.1-3- مبانی معرفت شناختی (صفحه دوم)
اسلاید 19: مقصود از مبانی ارزش شناختی در این نوشتار، مباحثی درباره ماهیت ارزشها و نحوه درک و اعتباربخشی آنها و نیز بخشی از گزارههای مربوط به بیان مصادیق مهمترین ارزشهای معتبر و چگونگی تحقق آنها براساس نظام معیار معتبر و مقبول در جامعه اسلامی (مبانی و ارزشهای مبتنی بر دین حق و یا سازگار با آن) است که عموماً از حوزه فلسفه اخلاق و حکمت عملی با رویکرد اسلامی یا از سایر منابع بیانگر نظام ارزشی و اعتقادی اسلام، به عنوان اصول موضوعه اخذ شدهاند.1-4-1) ارزشهای حقیقی (معتبر) مفاهیم و گزارههاییاند که با تکیه بر واقعیتهای مربوط به عمل آدمی و نتایج آن ارزشگذاری شدهاند.ارزشها مفاهیمی اعتباری هستند که انسانها به نوعی در مقام عمل به آنها ملتزم و پایبند میباشند و به مفاد آنها یا براساس آنها اقدام و رفتار میکنند. این اعتبارات تنها در ارتباط با مفاهیم حقیقی و با تکیه بر آنها قابل اعتنا و طرح میباشند و در غیر این صورت از خود وجود مستقلی ندارند . بایدها و نبایدها ارزشی بیانگر رابطه ضروری خاصی است که بر حسب علیت و سببیت ما بین عمل اختیاری فرد و نتیجه مترتب بر آن وجود دارد. در واقع ورای اعتبار مفاهیم ارزشی و مقدم بر آن، واقعیتی (رابطهای واقعی میان عمل اختیاری و نتیجه آن) وجود دارد که خود در زمره مفاهیم ارزشی نمیگنجد، اما ثبات و اعتبار ارزشها به آن بستگی دارد. بنابراین برخی از ارزشها را میتوان به تبع مبانی منشأ انتزاع خویش از امور حقیقی به شمار آورد. بنابراین اگر گزارههای ارزشی بدون نظر به واقعیات عینی اعتبار شوند، اعتباراتی صرف خواهند بود که به احساسات، عواطف، سلیقهها، امیال و خواهشهای افراد، مستند هستند و نمیتوان بر آنها احکام و آثاری مترتب نمود.1-4-2) حرکت آزاد آدمی و انتخاب او همواره در پرتو ارزشگذاری محقق میگردد.امکان انتخاب در ذیل فرآیند ارزشگذاری فراهم میشود. پایهریزی حرکت نفس بر اراده، ضرورت انتخاب و حضور ملاک را به همراه میآورد. حضور ملاک برای انتخابهای نفس، امری ضروری است زیرا حرکت نفس در مراتب عالی، از نوع حرکت مبتنی بر اراده، مسبوق به انتخاب و در نتیجه مشروط به ترجیح میباشد که مستلزم شناسایی و التزام به ملاکهایی مناسب جهت ترجیح یا ارزشگذاری است. لذا برای حسن استفاده از حرکت آزاد و اختیاری انسان نخست باید به انتخاب و التزام آگاهانه و ارادی نظام معیار معتبری دست یازید.1-4-3) ارزشها، دارای انواع و مراتب مختلف هستند.ارزشها به جهتهای مختلفی قابل تقسیم میباشند. در یک تقسیم اولیه ارزشها به دو قسم ارزشهای غایی و ابزاری تقسیم میشوند. ارزشهای ابزاری اموری هستند که نتایج مطلوب به ارمغان میآورند و یا این که برای نیل به یک ارزش دیگری مورد استفاده قرار میگیرند. ارزش غایی امری است که به سبب رابطهای حقیقی با واقعیت در خود آن، مطلوب واقع گردد.1-4-4) ارزشها دو دسته ثابت (مطلق) و غیرثابت (مشروط و متغیر) دارند.طبقهبندی دیگر در مورد ارزشها، مطلق یا نسبی بودن آنهاست؛ مطلق یا نسبی بودن ارزشها، با ثبات یا تغییرپذیری ارزشها در ارتباط است. مطلق بودن ارزشها، ثبات کامل آنها را در موقعیتهای مختلف به دنبال دارد. یعنی حداقل برخی از ارزشها میتوانند به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی معتبر باشند و به طور مطلق با ارزش تلقی میگردند، یعنی همیشه و در همه جا با ارزش هستند و پارهای از ارزشها با توجه به شرایط و موقعیتها، ممکن است مطلوب واقع گردند. در سلسله مراتب ارزشها میتوان به ارزشهای دینی، اخلاقی، فرهنگی، زیبایی شناختی- هنری و اقتصادی اشاره کرد. از آنجا که خداوند از حیث وجودی، خیر بنیادین و بنیاد هر خیر میباشد، قرب به خداوند نیز دارای ارزشمندی مطلق است. به تبع قرب الهی همه امور و افعالی که در مسیر قرب خدا و رضوان الهی قرار گیرند (نظیر ایمان به خدا، معاد و رسالت پیامبران الهی، اعمال صالح واخلاق الهی) نیز از ارزشمندی مطلق برخوردار است. با توجه به وجود سلسله مراتب ارزشها باید این رتبهبندی را در ارزشگذاری امور و موضوعات در نظر گرفت، چنانکه غیر مطلق بودن ارزشها، محدود بودن به موقعیتها و در نتیجه تغییرپذیری را به دنبال خواهد داشت. در حیطه ارزشهای غیرمطلق، نیز دو نوع ارزش متفاوت در نظام ارزشی شامل ارزشهای مشروط و ارزشهای متغیر مطرح میباشد. ارزشهای مشروط، محدود و مقید به حدود خاصی هستند و تنها در چهارچوب ارزشهای مطلق ارزشگذاری میشوند. این ارزشها در محدوده حدود خود صادقند و بیرون از آن محدوده، برقرار نخواهند بود. اما ارزشگذاری به ارزشهای متغیر، صرفاً با توجه به این میباشد که در زمان و مکانی دگرگون میشوند و لذا اعتبار آنها تاریخی و یا جغرافیایی وابسته به موقعیت است. لذا افعال خوب و بدی که به قیود و شرایط ویژه مقیدند، نسبی میباشند و خوبی و بدی آنها تابع خوبی و بدی افعال دسته اول است.1-4-5) عدالت اساسیترین ارزش اجتماعی است.در آموزههای اسلامی، عدالت اساسیترین ارزش اجتماعی محسوب میگردد. هر چند عدالت چون امری ارزشی، دارای جنبه اعتباری است اما این ارزشگذاری، امری ثابت و پایدار است زیرا ملایمت و تناسب اعمال عادلانه با استواری و سعادت انسان و جامعه، همواره ثابت است. معیار عدالت، رعایت حق و حقوق افراد است. اما حق افراد مختلف، میتواند یکسان و برابر یا متفاوت و نابرابر باشد. در مواردی که حق افراد یکسان باشد (با توجه به خصوصیت مشترک بین آنها) در این صورت، عدالت به معنای برقراری میان افراد است. البته برابری فقط به معنای میزان برخورداری مشابه افراد (در شرایط یکسان) نمیباشد، بلکه در صورت نابرابری شرایط و وجود بیعدالتی میان افراد (دارای حقوق یکسان)، تحقق عدالت و برابری فرصتهای اجتماعی، مستلزم دسترسی به مزایا و بهرهمندیهای مختلف باشد، در این صورت عدالت با نابرابری همراه است اما این گونه نابرابری هرگز به معنای ظلم نیست بلکه با عدالت قابل جمع است یعنی هر کس متناسب با وسع و حاصل تلاش خود، باید از حق و پاداش یا جزای مناسب برخوردار گردد.1-4-6) رأفت و احسان متمم عدالت است.اگر عدالت را در معنای بسیار عام آن، یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود بدانیم، در این صورت شامل رأفت و احسان نیز خواهد بود. اما عدالت در معنای خاص بر حسابگری، دقت اعطا و حرمان مناسب حق هر کس و هر چیز استوار است. در حالی که رأفت و احسان، فراتر از رفتن از این نوع مواجهه دقیق و عادلانه و اعطا و بخشش بالاتر از حق و افزون بر حساب و کتاب است. به هرحال تکمیل و اتمام روند تکوین و تعالی فرد و جامعه، در گرو آن است که علاوه بر عدالت، رأفت و احسان نیز در روابط بشری وارد گردد چنانکه در رابطه بین خدا و انسان نیز رحمت و لطف واسعه الهی مبنای رشد آدمی است.1-4-7) آزادی حقیقی انسان، در رهایی از وابستگی به شهوات و تمایلات نفسانی، رفع همه موانع (درونی و بیرونی) تعالی انسان و نفی اطاعت غیر خداست.اساساً اسلام علاوه بر رسمیت شناختن آزادی تکوینی انسان (که برای همه افراد بشر بنا بر حکمت الهی و به عنوان مقدمه اختیار و اراده آنها، فعلیت دارد)، او را به مرتبهای برتر یعنی کسب آزادی حقیقی (یا به تعبیر رساتر آزادگی) دعوت کرده و نخستین مرحله این نوع آزادی را در رهایی اراده آدمی از وابستگی به شهوات و تمایلات نفسانی دانسته است (آزادگی اخلاقی)، به طوری که اگر انسانها از بند هواهای نفسانی رهایی نیابند، قادر نخواهند بود از چنگ طواغیت و حکام ظلم رهایی یابند ، رهایی از هر گونه ستم سیاسی و اقتصادی و دستیابی به انواع آزادیهای فردی و اجتماعی و به ویژه آزادی از تقلید کورکورانه از افکار غلط و هنجارهای غالب (آزادی فکری و فرهنگی) مصادیق دیگری از آزادی حقیقی انسان هستند که پیامبران الهی ما را به کسب آن فرا خواندهاند. در واقع، آزادی حقیقی آدمی یعنی نفی اطاعت هر آنچه غیرخداست و بندگی و خضوع فقط در برابر خالق هستی و نظام آفرینش. به تعبیر دیگر، آزادی در معنای متعالی و تجویزی آن یعنی رفع همه موانع درونی و بیرونی تکامل و تعالی انسان و تجلی استعدادها و شخصیت انسانی او. 1-4- مبانی ارزش شناختی )صفحه اول)
اسلاید 20: 1-4-8) ارزش زیباشناختی،هم ناظربه واقعیتهای عینی است وهم وابسته به ادراک فرد.ارزش زیباشناختی با دو معیار عینی و ذهنی در متون اسلامی مطرح گردیده است. مقصود از عنصر عینی در زیبایی این است که امر زیبا، خود از خصایصی واقعی برخوردار است که آن را زیبا میگرداند. عنصر ذهنی در زیبایی نیز، سهم و نقش ادراک و ادراک کننده را در آن نشان میدهد. علاوه بر دو معیار عینی و ذهنی در امر زیبایی، توجه به غایت نیز مطرح میباشد و در هر حال زیباییها با توجه به غایت هستی و یا هدف زندگی آدمی تعیین میشود. گرایش به زیبایی و جمال را خداوند به طور فطری در وجود انسان خلق کرده است به طوری که قسمت مهمی از زندگی آدمی را توجه به امور زیبای ظاهر و باطن تشکیل میدهد.1-4-9) طبیعت دارای ارزش ابزاری و آیهای به صورت توأمان است.طبیعت به ویژه زمین از آن حیث که وسایل و امکاناتی برای زندگی آدمی در آن وجود دارد، حکم ابزاری مناسب را برای تحقق غایت آفرینش انسان دارد. اما در کنار ارزش ابزاری طبیعت باید دو نکته را مورد نظر قرار داد: نخست آنکه تعبیر ابزاری بودن طبیعت، ناظر به مفهومی غایتگرایانه است. بنابراین طبیعت، ابزاری برای استفاده بهینه در زندگی آدمی است و لذا تصرف آگاهانه و روشمند در شرایط طبیعی محیط زندگی به منظور توسعه زندگی انسانی، نباید به جدال با طبیعت و تخریب آن منجر شود. نکته دوم این است که طبیعت، محدود به جنبه ابزاری نیست، بلکه جنبهای نمادین نیز دارد. از این حیث، طبیعت و پدیدههای آن، نشانه و نمادی از اقتدار، حکمت، لطف و رحمت الهی است و آیهای از آیات الهی است، که درک و فهم آن و نگرش آیهای به آن نیز علاوه بر تصرف باید مورد نظر قرار گیرد.1-4-10) اعتبار ارزشها از طریق عقل و فطرت انسانی یا از طریق دین معلوم میگردد.معیار ارزش، حسن و قبح عقلی است یعنی عقل میتواند ملاک اصلی خوبی و بدی افعال اختیاری آدمی را بشناسد. بنابراین حکم به خوبی و بدی بعضی از افعال، مانند خوبی عدل و بدی ظلم، مورد پذیرش همه عقلا است. بنابراین ارزش افعالی که ریشه در فطرت انسانی دارند و بدون هیچ قید و شرطی با هدف اصلی و مطلوب نهایی آدمی یعنی کمال او ارتباط دارند، تغییر ناپذیرند و عقل نیز توانایی درک آنها را دارا است و قادر است رابطه بین فعل و نتیجه مطلوبش را کشف کند. اما در مواردی عقل آدمی نمیتواند مصادیق معیارهای حسن و قبح و موضوعات احکام ارزشی را به دلیل عدم رابطه واقعی میان اعمال اختیاری و آثار آنها تشخیص دهد (لذا به خودی خود حکمی نمیکند) در این موارد وحی و تعالیم دین، بشر را با آن حقائق (وجود رابطه حقیقی بین عمل فرد و نتایج غیر مشهود یا اخروی آنها) آشنا میسازد و در نتیجه حکم ارزشی (باید و نباید) آنها را بیان میکند. بنابراین برای فهم و التزام به این گونه ارزشها باید راه تعبد به احکام شرعی را در پیش گرفت، هر چند این گونه تعبد اساسا امری عقلائی محسوب میشود (با ملاحظه عقلانی بودن اصل دین و دینداری و این واقعیت که همه احکام شرعی مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعیاند). از اینجا نقش وحی و راهنمایی پیامبران برای تشخیص مصادیق خوبی و بدی روشن میگردد. لذا در این موارد بیانات شرع در تشخیص مصادیق ارزشها نقش آفرین است و عقل ما را به پیروی از حکم دین دعوت میکند بنابراین، دین و عقل و فطرت در صدور احکام ارزشی مبتنی بر کشف رابطه ضروری بین انواع اعمال اختیاری و آثار مترتب بر آنها موید همدیگرند و هیچگاه در مقابل هم قرار نمیگیرند.1-4-11) تاثیر کامل التزام به ارزشها، علاوه بر حسن فعلی، تابع حسن فاعلی است.در مقام التزام عملی به ارزشها و اجتناب از ضد ارزشها، هر عمل اختیاری فرد، هم باید فی حد نفسه عمل صالح باشد (یعنی به لحاظ انطباق محتوا و شکل انجام آن با نظام ارزشی معیار، لیاقت و شأنیت این را داشته باشد که انسان را به کمال برساند) و هم باید بر مبادی مناسبی (نظیر آگاهی، ایمان و نیت صحیح) استوار باشد تا موجب کمال نفسانی گردد. پس، حسن فعلی و حسن فاعلی هر دو ملاک است، هر چند حسن فعلی در طول حسن فاعلی است زیرا روح افعال اختیاری، نیت و انگیزه نفس برای انجام عمل (کیفیت ارده و اختیار) است که از معرفت، میل، باور نفس و دیگر مبادی عمل سرچشمه میگیرد. ولی هر نیت با نوعی از افعال سنخیت دارد (یعنی شکل عمل و حجم و کمیت و کیفیت آن باید متناسب با آن نیت باشد و نمیتوان با نیت خیر هر گونه عملی را انجام داد)، پس هر چند اصالت با حسن فاعلی است اما حسن فعلی را هم باید مورد نظر قرار داد.1-4-12) سلسله مراتب ارزشها با غایت زندگی ارتباط دارند.غایت زندگی در واقع همان ارزش نهایی است که منشا تمامی ارزشهای دیگر است. یعنی ارزشها از غایت زندگی معنا کسب میکنند و از ارزش نهایی پدید میآیند و میتوانند بر مبنای میزان ارتباط با این ارزش نهایی، نسبتهای خاصی با یکدیگر به صورت عرضی و طولی برقرار کنند.بنابراین تنها با توجه به غایت زندگی است که میتوان فهرست ارزشهای معتبر را مشخص کرد و میزان ثبات، دوام و اطلاق هر یک از ارزشها را تعیین نمود؛ چنانچه باید براساس همین معیار نهائی، رابطه ارزشها با یکدیگر را در سلسله مراتب ارزشها معلوم کرد و نسبت ارزشها با شرایط و اقتضائات محیطی (اعم از محیط طبیعی و اجتماعی و شرایط مکانی و زمانی) و شرایط شخصی را شناسائی نمود.1-4- مبانی ارزش شناختی )صفحه دوم)
اسلاید 21: 1-4-13) همه انسانها به دنبال کسب سعادت جاوید، به عنوان غایت زندگی، هستند.هدف اساسی زندگی انسانی دستیابی به آسایش و جاودانگی است. اختلاف دیدگاهها مربوط به اهمیت و تاثیر جاودانگی یا آسایش جاودانه نیست بلکه اختلاف دیدگاهها به تشخیص مصادیق یا تبیین شرایط و تجویز راههای نیل به سعادت یا آسایش جاودانه معطوف میباشد. تفکر اسلامی نیز بر دستیابی به آسایش جاودانه همچون آرمان زندگی تاکید دارد. تعبیر «بهشت» که حاوی معنایی گسترده از آسایش، جاودانگی و لذت است، در نگرش اسلامی همچون عموم ادیان ابراهیمی اهمیت و جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و از نقش بسیار تعیینکنندهای در تبیین آینده عالم و آدم و همچنین هدایت زندگی شخصی و عمومی مردمان برخوردار میباشد.1-4-14) قرب الی الله، مصداق حقیقی غایت زندگی انسان میباشد.قرآن کریم مصداق کمال نهایی انسان را نزدیکی به خدا میداند که همه کمالات جسمی و روحی مقدمه رسیدن به آن است و انسانیت انسان در گروه رسیدن به مراتب آن است. به سخن دیگر، قرب الی الله، جامع کمالات نظری و عملی انسان است که تعابیر قرآنی معرفه الله و لقاء الله ناظر به بعد نظری قرب و رسیدن به مقام عبودیت ناظر به بعد عملی آن است. البته مراد از قرب، نزدیکی زمانی و مکانی نیست، بلکه مقصود از آن رابطهای حقیقی و اختیاری است بین انسان و خدا که در عالم واقع حاصل میشود به این ترتیب که روح انسان در اثر ایمان و اعمال صالح رابطه وجودی خاصی با خدای متعال برقرار کرده و آن را تشدید مینماید و این امر. در اثر این رابطه- که واقعیتی تکوینی ولی اکتسابی است- جوهر نفس انسان کاملتر میشود و هر قدر کمال نفس بیشتر شود لذائذش نیز بیشتر خواهد شد .البته قرب به خدا امری ذو مراتب است یعنی هر یک از انسانها براساس میزان و کیفیت اعمال خویش در پیشگاه خداوند دارای درجه یا درجاتی است و هر فرد یا گروهی در درجه و مرتبهای قرار دارد. به بیان دیگر دستیابی به آسایش جاوید در گروه هستی متعالی و پایدار انسانی میباشد و این نوع هستی متعالی تنها در صورت تقرب به ذات هستی و تشدید نسبت و رابطه با او حاصل میگردد. زیرا هستی هر کسی عبارت است از نسبتش با ذات هستی و در نتیجه تشدید نسبت هر کسی با ذات هستی میتواند هستی متعالی و پایداری برای او به ارمغان آورد. تشدید نسبت هر کسی با ذات هستی نیز وابسته به خروج از اوهام خود پرداخته و پندارهای خود بافته و شناخت حقیقت هستی، یعنی معرفت و باور به حقیقت ذات یگانه خدای متعال میباشد. لذا هر آنچه معرفت و ایمان به حق متعال و تشدید رابطه اختیاری با او را به تاخیر اندازد، امکان راهیابی به سعادت ابدی یا هستی جاودانه و متعالی انسان را کاهش میدهد. بنابراین، تمام دستاوردهای انسان از مفاهیم اعتباری و قوانین و آداب زندگی گرفته تا مظاهر آشکار فرهنگ و تمدن بشر یعنی هنر، علم و فناوری، همه و همه تنها در صورتی که مایه قرب الی الله باشند، هستی ما را تعالی و دوام میبخشند.1-4-15) شرط اصلی قرب الی الله، اثبات توحیددر همه مراتب و ابعاد زندگی انسان است.چون ذات هستی، همانا وجود خداوند یگانه و متعال است، پس در سراسر عالم، توحید محقق است. اما آدمی به رغم دیگر موجودات راه پر پیچ و خمی به سوی اثبات توحید در پیش رو دارد. او بر سر دو راهی انتخاب قرار دارد و میتواند توحید را پذیرا شود یا آن را انکار کند. اما تحقق هستی متعالی و پایدار انسانی برای وصول به آسایش جاودانه، در گروه اثبات توحید توسط انسان میباشد. از این رو انبیاء تنها انسان را به اثبات توحید فرا میخوانند و آن را شرط یا علت تامه سعادت و فلاح معرفی میکنند «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»؛ هر چند این اثبات به تبیین فلسفی و فکری تقلیل نمییابد، بلکه باید در اندیشه، باور، میل، اراده و عمل آدمی تا حد شکلگیری صفات شخصیتی و بالاخره تکوین هویت یکپارچه (توحیدی) در تمام ابعاد فردی و اجتماعی حیات آدمی ظهور نماید. اثبات توحید با قلب، زبان و عمل چنان است که فرد پس از شناخت خدا به عنوان رب یگانه جهان و انسان، تنها او را به مثابه رب خود برگزیند و در مقام عمل نیز فقط به ربوبیت او تن دهد یعنی بکوشد تا تمام مراتب و ابعاد حیات فردی و جمعی، صرفاً براساس معیارهای ربوبی سامان یابد. بنابراین میتوان ارزش نهایی و غایت حرکت انسانی را اثبات توحید ربوبی در همه مراتب و ابعاد زندگی دانست.1-4-16)تحقق حیات طیبه، براساس ایمان (انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه نظام معیار) تنها راه قرب الی الله میباشد.حیات طیبه وضع مطلوب زندگی بشر در همه ابعاد و مراتب، براساس مبانی و معیارهای الهی است که تحقق آن باعث دستیابی به غایت زندگی یعنی قرب الی الله خواهد شد. تحقق این گونه زندگانی مستلزم ارتباط آگاهانه و اختیاری با حقیقت هستی (خداوند متعال) و تشدید رابطه با او در همه شئون فردی و اجتماعی زندگی براساس ایمان- انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه نظام معیار متناسب با غایت زندگی انسان و آئین زندگی الهی (دین حق)- است. بر این اساس یکی از مشخصات اصلی حیات طیبه، تکیه بر ارزش غایی زندگی (قرب الی الله) و نظام معیار متناسب با آن (یعنی مبانی و ارزشهای مبتنی بر دین حق- اسلام- و یا سازگار با آن) میباشد. زیرا با توجه به لزوم پذیرش ربوبیت خداوند متعال، به عنوان یگانه رب حقیقی جهان و انسان، این معیار، جهت اساسی نحوه تحقق حیات طیبه را در همه مراتب و ابعاد آن مشخص مینماید. لذا ایمان (انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه نظام معیار دینی) و انطباق تمام مراتب و ابعاد زندگی با این نظام معیار، وجه تمایز اساسی حیات طیبه از زندگی غیردینی (زندگی سکولار رایج) محسوب میشود.1-4-17) تحقق حیات طیبه را میتوان مصداق قابل وصولی از غایت زندگی انسان دانست.تحقق حیات طیبه را نه تنها باید به مثابه مقدمه ضروری برای دستیابی به هر یک از مفاهیم غایی آفرینش انسان در دیدگاه دینی به شمار آورد (مواردی نظیر فلاح، فوز، کمال و سعادت، عبودیت، جانشینی خدا، رضوان الهی و قرب الی الله که در متون دینی به فراوانی قابل مشاهده هستند و حتی میتوان همه آنها را تعابیر متفاوتی از یک حقیقت واحد دانست)؛ بلکه با توجه به شمول مراتب حیات طیبه و گستردگی ابعاد آن و نیز با عنایت به قابلیت تحقق عینی جلوههای آن در زندگی روزمره بشر، میتوانیم حیات طیبه را مصداق قابل تحقق همه مفاهیم ناظر به غایت زندگی برای هر انسان طبیعی، سالم، خردمند و باقی بر اصل فطرت (ولو افراد غیرمتدین به دین حق) بدانیم. بنابراین از سویی این گونه مفاهیم، کانون و هسته اصلی حیات طیبه به شمار میآیند و از سوی دیگر تحقق حیات طیبه، از منظر دینی غایت قابل وصولی برای همه اعمال فردی و جمعی آدمیان میباشد که میتوان دستیابی به مراتبی از آن را- با عنایت به علاقه ذاتی همه انسانها نسبت به تداوم و توسعه زندگی پاکیزه، گوارا و متوازن- مطلوب فطری همه انسانها داشت و از این رو باید همه افراد جامعه را به سوی تحقق حیات طیبه فرا خواند.البته هر چند تحقق حیات طیبه در شکل کامل آن همراه با رسیدن به همه آرمانها و ارزشهای مطلوب انسانی است، اما بدون شک این امر در زندگی آدمی، با توجه به تزاحم علل و عوامل مختلف و محدودیتهای طبیعی حیات دنیا، یکباره و بطور کامل رخ نخواهد داد؛ بلکه بنابر اراده و سنن الهی، تحقق حیات طیبه در این دنیا برای مومنان و نیکوکاران با برخی کاستیها و دشواریها همراه میباشد که صبر و ایستادگی و مبارزه با مشکلات و گذشتن از بعضی ارزشها در برابر ارزشهای والاتر (براساس نظام معیار) را میطلبد.1-4-18) تحقق حیات طیبه همه ابعاد فردی و جمعی زندگی انسان را در برمیگیردبا توجه به شمول نظام معیار دینی نسبت به همه ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان، حیات طیبه نیز دارای ابعاد مختلف فردی و جمعی است به گونهای که نمیتوان آن را به برخی از جنبههای زندگی (جسمی، فکری، اعتقادی، میلی، ارادی، عملی و اخلاقی) فرو کاست. لذا وجود آدمی در حیات طیبه به لحاظ فردی، آراسته به مصادیق خیر، زیبایی و فضیلت (قوت، سلامت، عزت، علم و حکمت، ایمان، عمل صالح، حلم، عدالت، تقوی، عفت، شجاعت و صبر و ...) گشته و از هر گونه پلیدی و کاستی (ضعف و سستی، جهل، ذلت، ظلم، کفر، نفاق، تکبر و ...) پیراسته خواهد شد. بعد اجتماعی حیات طیبه نیز ناظر به مفاهیمی مانند: تعاون و نیکوکاریاحسان و رأفت، اخوتاقامه قسط، رعایت حقوق مردم ظلمستیزیتواصی به حق (امر به معروف و نهی از منکرتولی و تبری، استقلال، شورا/عقل جمعی، تضارب آراء، امنیت، اتحاد اجتماعی (در پرتو اعتصام به حبل الهیدفاع و جهادعزت، نصرت، صلحعمران، نظم و انضباط اجتماعی، حسن معیشت، انفاق، ایثار، مدارا و رفاه اجتماعی است. یعنی این نوع زندگانی در حقیقت حاصل ارتقاء و استعلای حیات طبیعی و متعارف آدمی با صبغه الهی بخشیدن به آن میباشد که با پذیرش حاکمیت نظام معیار الهی (مبانی و ارزشهای دینی) بر شئون مختلف زندگی آدمی و انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه این نظام معیار تحقق مییابد. 1-4- مبانی ارزش شناختی )صفحه سوم)
اسلاید 22: الف- شأن دینی و اخلاقی؛ ناظر به خودشناسی، معرفت نسبت به خداوند متعال و معاد، نبوت و سایر عقائد و ارزشهای دینی، ایمان (انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه دین حق به عنوان آئین زندگی و نظام معیار)، تقلید عملی و احکام، مناسک و ارزشهای دینی و رعایت اصول و آداب اخلاقی در زندگی روزمره (در همه ابعاد فردی و اجتماعی) و تلاش پیوسته برای خودسازی براساس نظام معیار (مهار غرائز طبیعی، تعدیل عواطف و خویشتنداری، حفظ کرامت و عزت نفس، کسب صفات و فضائل اخلاقی و پیشگیری از تکوین صفات و رذائل اخلاقی)ب- شأن زیستی و بدنی؛ ناظر به حفظ و ارتقاء سلامت و رعایت بهداشت جسمی و روانی خود و دیگران، تقویت قوای جسمی و روانی، مبارزه با عوامل ضعف و بیماری، حفاظت از محیط زیست و احترام به طبیعت.ج- شأن اجتماعی و سیاسی؛ ناظر به ارتباط مناسب با دیگران (اعضای خانواده، خویشاوندان، دوستان، همسایگان، همکاران و ...)، تعامل شایسته با نهاد دولت و سایر نهادهای مدنی و سیاسی (رعایت قانون، مسئولیتپذیری، مشارکت اجتماعی و سیاسی، پاسداشت ارزشهای اجتماعی)، کسب دانش و اخلاق اجتماعی و مهارتهای ارتباطی (بردباری، وفاق و همدلی، درک و فهم اجتماعی، مسالمتجویی، درک و فهم سیاسی، عدالت اجتماعی، درک و تعامل میان فرهنگی، تفاهم بینالمللی، حفظ وحدت و تفاهم ملی).د- شأن اقتصادی و حرفهای؛ ناظر به رشد توانائی آدمی در تدبیر امر معاش و تلاش اقتصادی حرفهای (درک و فهم مسائل اقتصادی، درک و مهارت حرفهای، التزام به اخلاق حرفهای، توان کار آفرینی، پرهیز از بطالت و بیکاری، رعایت بهرهوری، تلاش جهت حفظ و توسعه ثروت، اهتمام به بسط عدالت اقتصادی، مراعات قوانین کسب و کار و احکام معاملات و التزام به اخلاق و ارزشها در روابط اقتصادی).ه- شأن علمی و فناوری؛ ناظر به رشد توانمندی افراد جامعه در شناخت، بهرهگیری و توسعه نتایج تجارب متراکم بشری در حوزه علم و فناوری (فهم و درک دانشهای پایه و عمومی، کسب مهارت دانشافزایی، بکارگیری شیوه تفکر علمی و منطقی، توان تفکر انتقادی، آمادگی جهت بروز خلاقیت و نوآوری، کسب دانش، بینش و تفکر فناورانه برای بهبود کیفیت زندگی).و- شأن هنری و زیبایی شناختی؛ ناظر به رشد قوه خیال و پرورش عواطف، احساسات و ذوق زیبایی شناختی (توان درک موضوعات و افعال دارای زیبایی- مادی یا معنوی-، توان خلق آثار هنری و قدردانی از آثار و ارزشهای هنری).شئون مختلف حیات طیبه را با عنایت به ابعاد مختلف وجودی انسان و استقلال نسبی آنها به شش شأن ذیل می توان شناسائی نمود:
اسلاید 23: این دسته مبانی صرفاً به مباحثی درباره دین (چیستی و چرایی دین، جایگاه دین در زندگی و نسبتی که انسان با آن دارد، نحوه فهم دین، قلمرو دین و ارتباط آن با سایر معارف و ...) میپردازند که در حیطه دانش فلسفی مضاف «فلسفه دین» یا بعضا در حوزه مباحث «کلام جدید» قرار میگیرند.1-5-1) دین حق ازسوی خداوند و برای هدایت آدمیان به سوی کمال وسعادت نازل شده است.وحی نبوی ناظر به ربوبیت تشریعی خداوند برای هدایت خاص انسانها به سوی سعادت و کمال جاوید است که پیامبران تحقق آن را بر عهده دارند. وحی تشریعی شهود ویژهای است که تنها برای پیامبران الهی رخ میدهد و در پرتو آن مشاهده عیان حقیقت بیهیچ تردید و وسوسهای صورت میپذیرد. عصمت پیامبران در تلقی، حفظ و تبلیغ محتوای وحی، از ویژگیهای اساسی دین وحیانی در این معنای خاص میباشد. لذا دین (به معنای دین حق) عبارت است از نظامی از عقاید و قوانین و ارزشهای متناسب با آن عقائد که از سوی خالق یگانه هستی برای هدایت آدمیان به سوی کمال شایسته ایشان، توسط پیامبران نازل و ابلاغ شده است. دین با قواعد، مقررات، ارزشها و چشماندازی که از هستی و انسان ترسیم میکند، راهی به زندگی میگشاید و سبکی برای زیستن (حیات طیبه) پیشنهاد میکند.1-5-2) دین،حقیقت واحدی است که شرایع توحیدی مصادیق متکامل آن محسوب میشوند.باور به خداوند یگانه، معاد و نبوت عامه، هسته اعتقادی مشترک همه شرایع توحیدی و ابراهیمی میباشد، چنانچه لزوم عبادت و اطاعت خداوند، رعایت تقوای الهی و پاسداشت اصول و ارزشهای اخلاقی و انسانی نیز در همه آنها مورد تاکید است. دین حق (به معنای اخص) در دوران حاضر همانا اسلام به معنای خاص آن است که با دو خصوصیت جهانی بودن و جاودانگی، خاتم همه شرایع توحیدی به شمار میآید. اسلام دین خاتم (اتم و اکمل) است. این دین دربردارنده یک قانون اساسی فرا زمان و فرا مکان است. چنین قانونی سنن جاوید الهی و قوانین ثابت طبیعت و فطرت پاک انسانی استوار میباشد. بیان قرآن در مورد حقایق اعتقادی، اصول اخلاقی و قوانین کلی زندگی آدمی، تمام و کامل است و اعتبار و صحت آن به وقت و مخاطب معینی یا محیط و شرایط خاص، محدود نیست.1-5-3) دین حق، جهت هدایت آدمی به سوی تحقق مراتب حیات طیبه در همه ابعاد، نظام معیار مورد نیاز را ارائه میکند.دین حق، ارزشهای عام و عقلانی انسانی (مبتنی بر فطرت الهی) را تایید و در تداوم آنها نظام ارزشی خاصی را تاسیس میکند. لذا انتظار از دین حق آن است که نظام معیار مورد نیاز (مجموعه مبانی و ارزشهای مبتنی بر تعالیم دین الهی و یا سازگار با آنها) برای زندگی شایسته براساس دین (یعنی حیات طیبه) را ارائه کند. این نظام معیار دینی ناظر به همه ابعاد زندگی انسان میباشد، زیرا دین حق (اسلام) به همه عرصههای امور اجتماعی و فردی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی زندگی بشر پرداخته است (نفی سکولاریسم)، هر چند نسبت به پارهای از این عرصهها، به عرضهی کلیات اکتفا نموده و نسبت به بخشی دیگر، جزئیات را نیز ذکر کرده است، اما در عین حال با توجه به توانائی عقل د تجربه بشری، دین هرگز دردد پاسخگویی به همه نیازهای انسانبدون تکیه بر این توانایی نبوده و نقش مکمل (و نه جایگزین) را برای عقل و تجربه بشر ایفا مینماید. لذا جامعیت دین در همه امور مربوط به هدایت آدمی به ساحت ربوبی است، نه به معنای پاسخ دین به همه پرسشهای معرفتی بشر (تلقی دائره المعارفی از جامعیت دین و انتظار حداکثری از آن) در همه عرصهها.1-5-4) دین برای تحقق حیات طیبه در همه ابعاد، ما را علاوه بر استفاده از تجارب متراکم بشری، به خلاقیت و ابداع و فعلیت بخشیدن به همه ظرفیتهای خویش، فرا میخواند.دین نه تنها در عرصه علم و معرفت و فهم واقعیتهای هستی و یا تصرف هدفمند در عالم طبیعت، ما را به خلاقیت و ابداع و استفاده از همه ظرفیتهای فکری بشر و تکیه بر تجارب متراکم انسان دعوت میکند، بلکه در حوزه اداره جامعه و هدایت شئون مختلف حیات بشری، دین با اکتفا به بیان اصول و کلیات (ثوابت دین) برای تعیین مرزهای غیرقابل تخطی و واگذاری شناخت تفصیلی احکام شرعی بر عهده اجتهاد (متناسب با مقتضیات زمان و مکان)، ملاحظه عرف جوامع و رای و اجماع عقلا در غیر احکام عبادی و به رسمیت شناختن منطقهای وسیع به نام مباحات (منطقه الفراغ) و مجاز شمردن تقنین و تشریع در این منطقه در چهارچوب معیارهای ثابت دینی و حتی اجازه محدود ساختن موقت احکام اولیه و ثانویه شرعی بر حسب مصالح جامعه اسلامی (توسط ولی امر مسلمین) و تاکید بر استفاده حاکمیت اسلامی از ساز و کار عقلائی شورا (خرد جمعی) و نتایج تحقیقات علمی و نظرات کارشناسان با تجربه، هم بر بهرهمندی مناسب و کامل از نتایج خردورزی و تجربه متراکم بشری و هم به ابداع و نوآوری (البته به شرط سازگاری آنها با نظام معیار) اصرار دارد.1-5-5) حوزه رهنمود دین، همه انسانها در هر زمان و مکان، و زبان آن جهانی است.زبان دین، زبان همگان، هماهنگ و برای همه انسانها فهم پذیر است و مطالب آن جهانشمول و قابل فهم برای همه زمانها و مکانها است به این معنا که سخن گفتن قرآن براساس فرهنگ مشترک مردم یعنی همان فرهنگ مبتنی بر فطرت پایدار و تغییرناپذیر است. مخاطب اصلی قرآن فطرت انسانهاست و رسالت اصیل آن نیز شکوفا کردن همین فطرتهاست. اسلام دین تمام مردم است چرا که با انواع برگزیدگی و تبعیضهای قومی و طبقاتی و جنسی به مقابله برخاسته و از هر گونه خواصپروری تبعیضآمیز و نخبهگرایی محدود کننده، روی برتافته است.1-5-6) معارف دینی، مجموعهای است نظاممند، پایا و پویا، با تلقی منظومهای از حیات انسان، بر پایه احکام عقل نظری و هماهنگ با احکام عقل عملی، متکی بر اجتهاد، هدایت کننده عقل ابزاری بشر و پذیرای نتایج آن.معارف دین، مجموعه است نظاممند، جامعنگر (نسبت به همه امور مربوط به هدایت آدمی)، با تلقی منظومهای از حیات بشری- یعنی تجزیه و تحلیل همه مولفهها و اجزای حیات فردی و جمعی انسان در نسبت با یکدیگر و تبیین کل زندگی به عنوان یک مجموعه هدفمند- متکی بر اجتهاد (فهم روشمند از منابع معتبر دینی- کتاب، سنت و عقل، که نه تنها استنباط گزارههای تکلیفی در حوزه فقه و اخلاق فردی و جمعی، بلکه شناخت و تبیین نظام معارف دینی در شئون اصلی حیات بشر را بر عهده دارد)، پایا (دارای عناصری ثابت و جاودان) و در عین حال پویا (قابل تحول براساس تکاملپذیری روششناسی اجتهاد)، هماهنگ با فطرت (معرفت و گرایش ربوبی سرشته در وجود انسان) و متکی بر احکام قاطع و روشن عقل نظری و عقل عملی (به عنوان حجت باطنی)، بهرهمند از عقل استکشافی (در مقام استخراج و استنباط روشمند از منابع وحیانی)، هدایتکننده عقل ابزاری (به عنوان قوهای برای یافتن شیوههای بندگی خداوند و توسعه آن به زوایای زندگی بشر)؛ که با پذیرش نتایج دستاوردهای عقل ابزاری (یعنی یافتههای نظری یا کاربردی انواع علوم طبیعی و علوم انسانی- اجتماعی و فناوریهای مبتنی بر آنها و آداب، هنجارها قوانین و نهادهای مدنی محصول خرد جمعی و تجربه و خلاقیت بشر در طی زمان)- البته در صورتی که با نظام معیار مبتنی بر معارف دینی سازگار باشند- دین و معرفت دینی را به مثابه جایگزین و یا رقیب آنها به شمار نمیآورد. به سخن دیگر، اصول معارف دین بر عقل و فطرت مشترک انسانی و اساس تعالیم آن بر جهلستیزی، عقلگرایی، تقلیدسوزی و دانشپروری استوار است. اسلام در ذات خود همبستگی عقل و وحی و وجود این دو گونه معرفت را در راستای کمال انسان ضروری میداند و الا بدون عقلورزی، پیام وحی نیز به بار نمینشست. عقل و وحی در اسلام متضامن یکدیگرند و بر روی هم متضمن کمال انسانی هستند. لذا تعالیم دین اسلام با عقل، عرف و مصالح انسانی تلائم دارد و همین عامل، سازگاری آن را با شرایط زمانی و مکانی افزایش داده است. 1-5- مبانی دین شناختی (صفحه اول)
اسلاید 24: 1-5-7) در دین حق، تفکیک دنیا از آخرت، فرد از اجتماع، جسم از روح و امور مادی از ارزشهای معنوی معنا ندارد و تحقق کامل دین، مستلزم توسعه همه جانبه بر بنیاد نظام معیار دینی است.دین حق، هیچگاه دنیا و آخرت را فدای یکدیگر نکرده است و فراموشی دنیا برای آخرت یا نادیده گرفتن آخرت برای دنیا را جایز نمیداند. نیل به سعادت جاوید اخروی تنها از مسیر ایمان و عمل صالح در همین زندگی دنیا میسر است و تحقق حیات طیبه باید از همین سرا، آغاز گردد. اسلام علاوه بر توجه تام به جنبههای فردی، اساساً دینی اجتماعی است و احکام و قوانین اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد. این قوانین با رعایت اصولی نظیر احکام ولایی، شریعت سهله و سمحه و تقدم حق جامعه بر حق فرد (در مقام تزاحم) و لا ضرر ولا ضرار تنظیم شدهاند تا سعادت کامل انسان در دنیا و آخرت (حیات طیبه در همه مراتب و ابعاد) در پرتو عمل به آنها به دست آید. لذا مقوله توسعه و پیشرفت در شکل جامع آن نه تنها از دید حق مغفول نمانده بلکه بخشی از رسالت انبیا و اولیای الهی است که در عصر غیبت باید با رهبری عالمان دینی و تلاش امت اسلامی ادامه یابد. براین اساس، در نگاه دینی شاخصهای مادی و معنوی توسعه و پیشرفت جامعه کاملا در هم تنیدهاند و لذا نه تنها جمع التزام به نظام معیار دینی و حرکت به سوی توسعه و پیشرفت همه جانبه امری ممکن میباشد، بلکه تحقق دین و ارزشهای دینی در صحنه واقعیت عینی، مستلزم توسعه همه جانبه جامعه بر بنیاد معیار دینی است. بدیهی است این نوع توسعه دارای اهداف و الگوی متمایزی از مدل توسعه غربی براساس مدرنیته بوده و بنابراین برای تحقق توسعه مطلوب جامعه دینی در دوران معاصر باید علاوه بر داشتن طرحی روشن از آن- با پردازش الگوهای کاربردی منطبق با نظام معیار- با تاسیس نهادها و ساز و کارهای متناسب با این طرح، مسیری متمایز با راه طی شده برای توسعه توسط جوامع مدرن غربی را بپیمائیم.1-5-8) شناخت دین حق، علاوه بر فهم و تفسیر کتاب الهی و تبیین پیامبر (ص)، نیازمند تبیین و تفسیر امام معصوم (ع) میباشد.جاودانگی و ابدبیت متن اصلی وحی در بستر زمان از یک سو و ظهور حاجات جدید در عرصه حیات فردی و جمعی از سوی دیگر، حضور مفسران آگاه و آشنا به اسرار و ژرفای وحی را در کنار متن مکتوب وحی برای همه زمانها ضرورت میبخشد که این ضرورت در پیوند همیشگی و ناگسستنی عترت با قرآن تحقق مییابد. از این رو برای پاسخگویی به نیازهای انسان در هر زمان و مکان، ائمه معصومین (ع) مفسر و بیانگر اصلی مقصود و مراد واقعی از آیات قرآن کریم هستند، چنانکه باور به قرآن و عمل به تعالیم وحیانی آن، مستلزم پذیرش ولایت پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) میباشد. لذا همان گونه که اصل نبوت از ارکان ضروری شکلگیری بنای دین است، اصل امامت نیز از ارکان ثبات و استمرار فهم معتبر دین به شمار میآید.1-5-9) دین با ویژگی توامان ثبات و پویایی، پاسخگوی همه نیازهای فرد و جامعه در زمینه هدایت انسان به سوی ساحت ربوبی است.دین، امری واحد و ثابت است که اصول و احکام ثابت آن ناظر به نیازهای ثابت و همیشگی بشر و جنبههای ثابت هویت آدمی بوده و لذا این اصول و احکام هرگز در معرض تغییراتی که در عرصههای دیگر حیات انسان رخ میدهد، قرار نمیگیرند. احکام فرعی دین نیز در این چهارچوب ثابت پاسخگوی احتیاجات و مقتضیات متغیر انسان در بستر زمان و مکان نمیباشند و از این رو برخی از آنها موضوعاتی قابل تغییر هستند. لذا مقتضیات زمان و مکان میتواند موجب تغییر موضوعات یا احکام مربوط به فروع دین (البته در چهارچوب اصول و قوانین ثابت دین) شود.1-5-10) اجتهاد، ساز و کار حرکت در چارچوب اصول ثابت و متناسب با مقتضیات زمان و مکان است.در اسلام به عنوان دین خاتم برای حرکت دینمدارانه در چارچوب اصول ثابت دین و متناسب با مقتضیات زمان و مکان، ساز و کار اجتهاد (فهم روشمند از منابع معتبر دینی- کتاب، سنت و عقل- که نه تنها استنباط گزارههای تکلیفی در حوزه فقه و اخلاق فردی و جمعی، بلکه شناخت و تبیین نظام معارف دینی در شئون اصلی حیات بشر را بر عهده دارد) تعبیه شده که همواره باب آن برای پاسخگویی به مسائل جدید یا کشف تغییر احکام شرعی به سبب تغییر موضوعات آنها مفتوح است. التزام به اجتهاد موجب حفظ خردورزانه اصول و معیارهای ثابت دین خواهد گشت، یعنی هم از تحجر (یعنی غفلت از واقعیتهای متغیر به گونهای که زمینهساز تقویت شبهه ناتوانی دین از پاسخگویی به مسائل بشر معاصر گردد) پیشگیری میکند و هم مانع در غلطیدن به ورطه التقاط و بدعتگذاری در امور دینی و یا تحیر عموم مردم در مقام عمل براساس دین میشود. لذا این ساز وکار، نه تنها اصول و کلیات ثابت دین را دگرگون نمیکند، بلکه با اتخاذ رویکردهای مختلف بدنبال پاسخگویی به مسائل متغیر از سوی نصوص دینی ثابت و برقراری ارتباط اسلام با مقتضیات زمان است. رویکرد کشف و استنطاق متون دینی در جهت پاسخگویی به احکام مسائل نوپیدای جهان امروز از طریق تفریع، کشف روح قوانین شرعی، تاکید بر خصوصیات مشترک قوانین دینی ثابت و نیازهای متغیر و استفاده از نکات مورد توجه در ارتکازات عقلایی دوران شارع، و رویکرد پاسخگویی به اصول و مبانی و اهداف اساسی موضوعات جدید بر اساس نگرش دینی و واگذاری بسیاری از جزئیات و حوزههای مستحدث اجتماعی به تجربه و علوم بشری (با تاکید بر تعدیل و بازسازی تجارب و دیدگاههای بشری در محدوده اصول دینی)، دو نمونه از رویکردهای مطرح شده براساس ساز و کار اجتهاد برای پاسخگویی مناسب دین به مسائل متغیر اجتماعی میباشند.1-5-11) دین حق، نوید بخش آیندهای روشن برای انسان است که مستلزم تلاش جامعه دینی جهت تاسیس تمدن نوین اسلامی براساس نظام معیار میباشد.دین اسلام در ادامه رسالت تاریخی پیامبران، طرح مستقلی برای زندگی بشر و ساختن آیندهای روشن و متعالی را ارائه داده است. اما این طرح نه در گذشته اسلام به طور کامل تحقق یافته است و نه بر الگوهای مادی مدرن تطبیق میکند؛ بلکه با تلاش مسلمانان در طول تاریخ به منصه ظهور میرسد و تحقق کامل آن را باید در آینده موعود (جامعه آرمانی جهانی، بر پایه عدل مهدوی) انتظار کشید. قرآن خلافت زمین از سوی صالحان و امامت آنان بر سراسر گیتی را نوید میدهد و متون اسلامی تصویر جهانی را فراروی جامعه جهانی ترسیم میکند که در آن، رفاه، امنیت، آرامش، صلح، علم و دیگر مظاهر سعادت مادی و معنوی یکجا و همزمان قابل دستیابی است. جامعهای که چنین آیندهای را فراروی خویش میبیند و خود را به فرموده قرآن مسئول و متعهد به تغییر سرنوشت خویش میشناسد، با چشم دوختن به چنان مقصدی، رسالت تاریخی خویش را تلاش برای ساختن مرحلهای از آن تمدن نورانی و باشکوه میداند و در این مسیر همه ظرفیتها و تلاشهای خود را بکار میگیرد.1-5-12) حکومت براساس معیارهای دینی، راهکار اصلی تحقق کامل نظام معیار و مهمترین زمینه اجتماعی و سیاسی برای عینیت یافتن حیات طیبه میباشد.اصلیترین فلسفه اعتقاد به امامت، تشکیل حکومت الهی و وحدت رهبری سیاسی و رهبری دینی در جامعه اسلامی برای جلوگیری از تفکیک دین و سیاست میباشد. لذا ضرورت همراهی عترت با قرآن پس از پیامبر (ص) تنها در تبیین حقائق وحی خلاصه نمیشود بلکه اداره جامعه مطابقه با موازین الهی توسط امامان معصوم (ع) و ولایت بر امور اجتماعی نیز از علل مهم آن به شمار میآید. لذا در اندیشه دینی، پیامبران الهی وجانشینان معصوم ایشان براساس نصب الهی مسئولیت رهبری و ولایت بر جامعه را بر عهده دارند که تحقق عینی این مسئلولیت از جمله منوط به پذیرش عموم افراد جامعه و خواست ایشان برای حاکمیت معیارهای دینی بر شئون اجتماعی است (بیعت). ایشان به موازات ماموریت دریافت، تبیین، تفسیر و تبلیغ پیام وحی؛ باید رسالت اجرای احکام و حدود الهی را نیز (در صورت وجود شرایط) ایفا کنند. در عصر غیبت امام معصوم علیهالسلام، ولایت امر (به معنای اداره امور جامعه اسلامی) بر عهده فقیهان جامع الشرایط نهاده شده تا در چارچوب قوانین شرعی (احکام اولیه و ثانویه) و با استفاده از اختیاراتی که اسلام برای مواجهه با موضوعات جدید اجتماعی به حاکم اسلامی تفویض کرده است (احکام ولائی) نسبت به برپائی حکومت دینی و استقرار آن- براساس پذیرش و اقبال عموم مردم دیندار- اهتمام ورزند. از آنجا که این رسالت (رهبری و ولایت سیاسی) در راستای مسئولیت اصلی رهبران الهی- یعنی هدایت مردم در مسیر قرب الی الله و رفع موانع آن- میباشد، حکومت دینی وظیفه دارد برای کمک به حرکت آزادانه و آگاهانه مردم در مسیر قرب الی الله و رفع موانع تحقق حیات طیبه، تمام امکانات و اختیارات خود را برای زمینهسازی هدایت آحاد مردم بکار گیرد.1-5-13) تدین، پاسخ مثبت آدمی است به دعوت الهی و پویش مستمر او برای تحقق مراتب حیات طیبه در همه ابعاد براساس ایمان و عمل صالح.انسان پس از توجه به هدایت الهی و شناخت مضمون دعوت پیامبران برای حرکت اختیاری و به سوی کمال شایسته خویش (قرب الی الله)، در صورتی که به مقتضای فطرت پاک الهی خویش همچنان بر اصول ارزشهای انسانی (نظیر حقطلبی، انصاف، شکرگزاری و ...) باقی باشد، میتواند با خردورزی به این دعوت پاسخ مثبت داده و با ایمان- انتخاب آگاهانه و آزادانه نظام معیار (مبانی و ارزشهای مبتنی بر دین حق) و تصمیم و عزم جدی برای تعهد به این نظام معیار- پویشی مداوم را برای تحقق مراتب حیات طیبه در همه ابعاد، از طریق انجام اعمال صالح فردی و اجتماعی (بر مبنای ایمان به عقائد، احکام و ارزشهای دین) و تکرار آنها آغاز نماید. لذا این حرکت پویا و پیوسته، مستلزم تحقق برخی از ارزشهای اصیل انسانی در آغاز راه (به مثابه پیشنیاز حرکت)، کسب بینش نسبت به نظام معیار الهی (معرفت)، احساس و عاطفه عمیق نسبت به خداوند و اولیاء او (محبت و تولی) و نیز احساس دشمنی نسبت به دشمنان خدا و دشمنان راه خدا (تبری)، داشتن تجربه شخصی و معنوی در ارتباط با خداوند (عبادت و پرستش به معنای خاص) و پیروی از همه احکام و ارزشهای دینی در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی حیات (تقوی، تسلیم و اطاعت) بوده و موجب تکامل و رشد آداب، حالات و صفات اخلاقی انسان و تکوین و تعالی هویت او به شکلی یکپارچه (براساس قبول ربوبیت یگانه رب حقیقی انسان و جهان) خواهد شد. چنین پویش مداومی، تدین (دینداری) نام دارد که با مولفههای مختلف (معرفت، ایمان، عبادت، عمل صالح، محبت، تولی و تبری، تقوی، تسلیم، اطاعت، ادب و اخلاق) و مراتب متعدد (درجاتی نظیر اسلام، ایمان، ورع و یقین) در ابعاد عقیدتی، مناسکی (عبادی)، پیامدی (فقهی)، تجربه شخصی، اخلاقی (عمل، حالات و ملکات) و ... قابل تحقق است.1-5- مبانی دین شناختی (صفحه دوم)
اسلاید 25: در آموزش و پرورش ارزشها در تمام امور آموزشگاه دخالت دارند و در همه مطالب مورد انتخاب و تصمیم گیری ، اساسی هستند.با استفاده از ارزشها:1) معلمان به ارزشیابی دانش آموزان و دانش آموزان به ارزشیابی معلمان می پردازند .2) به مدد ارزشها ست که جامعه به: 3)ارزشیابی دوره های تحصلی- برنامه های آموزشگاهی وصلاحیت تدریس می پردازد.4) همچنین جامعه نیز از جانب مربیان مورد ارزشیابی قرار می گیرد.ارزشها و تربیت (منبع کتاب آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش (نلر)
اسلاید 26: الف)ارزشها از نظر متفکرین اسلامی منشا تصمیمات و انجام عمل اختیاری در انسان است ، یعنی ارزش موجب می شود که انسان در هنگام عمل چیزی را برگزیند .پس آن چیزی که شکل افعال و کنش ما را می سازد و به آن جهت می دهد ارزشها یست که آنها را پذیرفته ایم . ب) از نظر اسلام همه ارزشها ، از جمله ارزش های اخلاقی ، اعتباری ، فرضی و ... تابعه سلیقه افراد نیست ، بلکه یک امر واقعی است که روح انسان در اثر بعضی از اعمال تکامل پیدا میکند .ارزشها و نقش آنها از نظر اسلام کدامند؟
اسلاید 27: اگر بخواهیم در مورد اعمال تربیت به داوری برخیریم و ارزش یک خطی مشی تربیتی را معین کنیم از «ارزش شناسی»axiology استفاده می کنیم که با سه پرسش مهم سرو کار دارد که عبارتند از: از چه نوع ارزشهایی استفاده می کنیم ؟
اسلاید 28: اگر قائل به این باشیم که ارزشهای عینی وجود داشته باشد .به این معنا که ادعا کنیم ارزشها متکی به خود هستند نه ترجیهای انسانی .ارزشهایی نظیر خوبی ،راستی و زیبایی واقعیتهای جهانی هستند و بخشی از ماهیت اشیا به شمار می روند .زیبایی یک منظره و اخلاقی بودن یک عمل به دلیل وجود خصوصیاتی که در آنها به عینه وجود دارد .توسط فردی که آنها را ناظر است دارای ارزش است . گروهی از متفکرین مسلمان به نظریه گرایش دارند .برخی اعمال و صفات نیزذاتا نیکو هستند .از این بعد می توانیم تربیت را دارای ارزش عینی وفی النفسه ارزشمند دانست .اگر قائل به این باشیم که ارزشها ذهنی هستند در حکم این ادعا است که آنها ترجیهای (نظرات)شخصی را منعکس میکنند.ارزشمند بودن چیزی عبارتست از اینکه کسی بدان ارزش دهد.مثلا اگر کسی بگوید که تربیت دارای ارزش است منظورش اینست که خودش برای تربیت ارزش قائل شده است یا برخی از مردم برای تربیت ارزش قائل هستند . 1) آیا ارزشها جنبه عینی دارند یا ذهنی؟ یا به عبارت دیگر شخصی هستند یا غیر شخصی؟
اسلاید 29: گروهی استدلال دارند که ارزشهایی هستند که مطلق و ابدی اند. که مانند گذشته معتبرند و در نظر هرکس اعم از هر نژاد وهرطبقه ارزشمند هستند .همچون نوپروری ، نوع دوستی برای همه انسانها که درهمه جا وهرزمان یک کار نیک بوده است .///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////برخی عقیده دارند همه ارزشها به امیال انسانها مربوط می شوند و با تغییر امیال ارزشها نیز تغییر می نمایند .لذا ارزشها در برابر شرایط تاریخی جدید ،ادیان جدید ،اکتشافات جدید علمی ، پیشرفتهای نو در دانش فنی ، پیشرفت درآموزش وپرورش ونظایر اینها تغییر می کند. ******************************************************************** نظر متفکرین اسلامی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان:ارزشها از حیث مفهومی مطلق هستند و حیث مصداق نسبی هستند.عدالت مفهوما مطلق است امام مصادیق آن در طول زمان تغییر و تحول می یابد . انسان هیچ گاه راضی نمی شود صفت عدالت را از وی سلب کرد و ظالمش بنمایند .به بیان دیگر ارزش ها می توانند با ویژگی های اساسی انسان تناسب داشته باشند که این تناسب را عقل تشخیص می دهد 2) آیا ارزشها ثابت هستند یامتغیر؟
اسلاید 30: تلقی افراد در قبال ارزشها بستگی به فلسفه عمومی افراد داردالف) برای افراد معنا گرا:ارزشها سلسله مراتب ثابت دارند .( ارزشهای معنوی برترازارزشهای مادی) چرا؟زیرا ارزشهای معنوی در تحقق هدف نهایی یعنی یگانگی با معبود به ما کمک می کنند.ب) برای افراد واقع گرا: نیز به سلسله مراتب ارزشها معتقد هستندبا این تفاوت که ارزشهای تعقلی و تجربی را در ردیف بالاتر قرار می دهند .چرا؟از نظر این گروه ارزشهای مزبور در سازگاری با واقیت عینی ، قوانین طبیعت و قواعد منطق به ما کمک می کند.ج) برای افراد عمل گرا: منکر وجود سلسله مراتب ثابتی برای ارزشها هستند .از نظر این گروه هرگاه فعالیتی موجب بر آورده شدن نیاز فوری شود و واجد ارزش ابزاری باشد مانند هر فعالیت دیگری مفید خواهد بود .از نظر وی آزمودن تجربی ارزشها بیش از مطالعه عقلانی آنها دارای اهمیت است .ارزشهای خاص را فقط در حکم ابزاری می دانند برای نیل به ارزشهای بهترد) نظریه متفکرین اسلامی از جمله علامه طباطبایی : نظریه ایی مستقل دارد که می توان گفت بین نظریه الف و ب (ذهنی گرا و عین گرا) می باشد . از نظر ایشان قضایای ارزشی (بایدی) از سنخ قضایای اعتباری اجتماعی است که در ظرف عمل تحقق دارد و بشر این مفاهیم را در جهت کمال و سعادت خود می سازد .در این نظریه بین باید و هست تمایزو تفاوت وجود دارد اما چنین نیست که نتوان بین آنها ارتباط برقرار نمود . 3) آیاسلسله مراتبی برای ارزشها وجود دارد ؟
اسلاید 31: در درجه اول :حسن و قبح عقلی است عقل انسان می تواند ملاک خوبی و بدی افعال اختیاری آدمی را بشناشد .مثلا حکم به خوبی عدل و بدی ظلم مورد پذیرش همه عقلاست .لذا اعمالی که ریشه در فطرت انسان دارند تغیر ناپذیرند و عقل انسان نیز درک آنها را دارد.در مرحله دوم : زمانیست که عقل آدمی نمی تواند به درک رابطه واقعی میان اعمال اختیاری و آثار و نتایج اخروی آن نائل شود .که در این موارد وحی و تعالیم دین ، بشر را با حقایق (وجود رابطه حقیقی بین عمل فرد و نتایج غیر مشهود یا اخروی آشنا سازد و در نتیجه حکم ارزشی ( باید و نباید)آنرا بیان کند و دراینجا نقش وحی و راهنمایی پیامبران روشن میگردد.( ضمن اینکه دین و عقل و فطرت و رابطه بین آنها هیچ تعارضی وجود ندارد) اعتبار ارزشها از چه طریقی معلوم میگردد؟
اسلاید 32: آیا تربیت عموما عملی اخلاقی شمرده می شود؟چه کسانی پیوسته متوجه آن هستند؟معلم باید چه نوع رفتار اخلاقی را در کلاس خود تبلغ کند ؟آیا باید در پی اعتلای رفتاری بر آید که خود بدان ارزش می نهد،یا رفتاری که جامعه آن را ارزشمند می شمارد؟آیا باید مشوق رشد برخی کیفیات خاص در منش باشد که خود معتقد به مطلوب بودن آنهاست ، یا آنکه باید بگذارد منش کودک در پاسخ به انتظار گروه همدرسان تشکیل شود؟پاسخ هر فرد به این پرسشها بستگی به تلقی اخلاقی اوست .اخلاق و تربیت
اسلاید 33: باید در پی پاسخ به این پرسشها باشد و نگرشهای خود را توجیه کند .آموختن علم اخلاق وی را در انجام دادن این کار کمک خواهد کرد.علم اخلاق چیست ؟عبارت است از مطالعه ارزشها در قلمرو کردار انسانی علم اخلاق با مسائل زیر سرو کار دارد :1) زندگی خوب برای همه انسانها چیست؟2) چه رفتاری شایسته ماست ؟علم اخلاق می خواهد ارزشهای درست را بر اساس مبنایی برای اعمال درست فراهم کند.علم اخلاق چیست و با چه مسائلی سرو کار دارد؟
اسلاید 34: 1) شهود گرایی (intuitionism )عقیده این گروه اینست که انسان ارزشهای اخلاقی را به طور مستقیم درک می کند. درستی و نادرستی چیزی را به واسطه نوعی احساس اخلاقی و ذاتی درمی یابیم .که فی النفسه درستند. و درستی آنها را نمی توانیم از راه منطقی یا تجربی به اثبات برسانیم .2) طبیعت گرایی (naturalism )عقیده این گروه اینست که ارزش های اخلاقی را باید با مطالعه دقیق نتایجی که مطمئنا حاصل آنهاست مشخص کرد. به عبارتی ارزشهای اخلاقی را باید با بررسی عینی نتایج عملی هر فعلی از کردار انسانی مبتنی ساخت .نظرایات اخلاقی
اسلاید 35: با فرض بر اینکه فضیلتهای اخلاقی در وجود هر فردی نهفته است ، معلم می تواند این ارزشها اخلاقی را به شعور آگاه دانش آموز منتقل کند .پس می توان گفت امکان تعلیم فضیلت وجود دارد .اما آیا دانش آموز مطابق آنچه یاد گرفته عمل خواهد کرد؟اگرمنظور ما از تعلیم و تربیت و یادگیری فقط اشاعه و کسب معلومات در باره ماهیت اخلاق و تربیت باشد ، در این صورت ارزشها قابل تدریس و قابل امتحان هستند . اما آیا می توان تضمین نمود که با آموزش و تدریس فضیلت دانش آموز به هنگام امتحان دادن تقلب نخواهد کرد .آیا ارزشهای اخلاقی را می توان به همان مفهوم معلومات واقعی تدریس کرد؟
اسلاید 36: الف) بداند درست و نادرست کدام است .ب) بداند که چرا چنین است .ج) درباره آنچه شایسته است در مقابل دانسته خود عمل کند .معلم پرهیزکارهر چه بیشتر بر «عمل» به فضیلت ناظر باشد، دانش آموز عامل به فضیلت بیشتری خواهد بود . حداکثر چیزی که یک معلم می تواند انتظار داشته باشد این است که دانش آموز :
اسلاید 37: خصوصیات تربیت بر اساس دیدگاه اسلامی عبارتند از : 1)زمینه ساز تکوین وتعالی پیوسته هویت متربیان 2)به صورت یکپارچه و مبتنی بر نظام معیار اسلامی 3)هدایت انسان در مسیر آماده شدن جهت تحقق آگاهانه و اختیاری 4)جهت رسیدن به حیا ت طیبه در همه ابعاد تربیت براساس معیاراسلامی حرکتی است:هدفمند ، پیوسته و تعاملی که مربیان (افرادی نسبتا رشد یافته ، دلسوز و خیر خواهی که به لحاظ کسب شایستگی های فردی و جمعی و تحقق مراتب قابل توجهی از حیاط طیبه در وجود خویش مسئولیت سنگین کمک به هدایت دیگران و زمینه سازی برای رشد و تحول وجودی افراد را بر عهده دارند )تدابیری می اندیشند(تدریجی،سنجیده و هماهنگ) تا بر اساس نظام ومیعار اسلامی موانع موجود را رفع نموده و زمینه ای فراهم سازند تا ضمن شکوفایی فطرت ، رشد همه جانبه استعداد های طبیعی و تنظیم متعادل امیال و عواطف هویت فردی وجمعی تربیت شوندگان به تدریج و به صورت یکپارچه بر مبنای نظام اسلامی شکل گیرد تا جامعه صالح تشکیل گردد و به سوی پیشرفت همه جانبه ومداوم حرکت نماید. تربیت براساس دیدگاه و معیاراسلامی
اسلاید 38: تحقق شایسته فرایند تعامل بین مربیان و متربیان مستلزم چه عواملی می باشد ؟1) مشارکت فعال تمامی عوامل اجتماعی سهیم و موثر در آن 2)پشتیبانی موثر عناصر اصلی اجتماع و ارکان این فرایند شامل : خانواده ، دولت رسانه و سازمان و نهاد های غیر دولتی در دوران معاصر می باشد .فرایند تعامل مستمر بین مربیان و متربیان
اسلاید 39: 1) تکیه بر نظامی که معیار آن اسلام است ،این عناصر و مولفه های آن از قبیل:الف) هدایت و زمینه سازی جهت تکوین و تعالی هویتب) شکل گیری وپیشرفت همه جانبه جامعةُ، صالحج) کسب شایستگی های فردی و جمعی د)درک و بهبود مداوم موقعیت خود و دیگران که همگی برنظام معیار اسلامی است یعنی مبانی و ارزش هایی که از تعالیم اسلامی گرفته شده اند یا با آن ها سازگارند و با با توجه به اینکه: دستاوردهای اندیشه و تجربه بشری منافات ندارند.مهمترین وجوه تربیت ،طبق معیارهای اسلامی
اسلاید 40: مهمترین وجوه تربیت ،طبق معیارهای اسلامی2) توجه به مفاهیم اساسی قرآنی ،براساس مفاهیم وتعابیرقرآنی ومتون اسلامی مواردی همچون :الف)رشدب) قرب الی الله ج)اعتدالد)فطرت ه) اراده و اختیار ح) معرفت می باشند که همگی درجهت فرایند تحول وتکامل وجود آدمی در نظر گرفته شده است .
اسلاید 41: مهمترین وجوه تربیت ،طبق معیارهای اسلامی3) تاکید بر تکوین و تعالی پیوسته هویت انسان ،بر خلاف علمای اخلاق که موضوع اخلاق را «نفس» تعریف کرده اند.دراینجا «هویت متربی» مد نظر است .با توجه به نگرش اسلامی به انسان، می توان هدف کلی فرایند تربیت را چنین بیان کرد: تکوین و تعالی پیوسته هویت فردی و جمعی ،که هم از طریق درک موقعیت خویش و دیگران و عمل برای بهبود آن بر اساس انتخاب و التزام به نظام معیار اسلامی حاصل می شود . 4) تاکید بر درک و آگا هی آگاهانه بودن ویژگی مهم تربیت اسلامی است .لازمه هر گونه تحول مثبت در حیثیت های وجود آدمی (بجز برخی تحولات جسمانی) آگاهی و بینش و تکیه بر خرد ورزی و معرفت آدمی است .ارزش تحولات تربیتی به آگاهانه بودن آن می باشد .امام خمینی ره :جریان تربیت را برای انسان سازی می دانستند و غایت حرکت تمام انبیا الهی و اولیا ی خدا را همین مهم بر می شمردند .
اسلاید 42: 5) توجه به آزادی و اختیار در امر تربیت آزادی ویژگی اساسی و ذاتی انسان است .گرچه تکوین وتعالی هویت انسان تحت تاثیرعواملی همچون خانوده ، دولت، و نهاد های غیردولتی رخ می دهد ، اما عامل نهایی اراده آزاد واختیارکه ریشه درآگاهی آدمی دارد می باشد .بدون وجود آزادی عمل تربیت ازاعمال دیگر متمایز نخواهد شد .با توجه به موارد اشاره شده بهرمندی از روش هایی مانند تحمیل،تقلیدوعادت دادن تنها درمراحل آغازین تربیت مجاز است . و باید متناسب با مراحل رشد متربی اختیارش نیزافزایش یابد .6) همه جانبه نگری درامر تربیت با توجه به اینکه انسان موجودی چند بعدی است بنابر این :رشد و پیشرفت آدمی در این تعریف مستلزم : تحول درتمامی وجود اوست. شکوفایی فطری و طبیعی شکل گیری وپیشرفت مداوم جامعه وتوجه به همه شئون حیات طیبه درابعاد فردی و اجتماعی مهمترین وجوه تربیت ،طبق معیارهای اسلامی
اسلاید 43: 7) اعتدال و توازن در امرتربیت یکی از مشخصات بارز اندیشه و عمل اسلامی اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در همه شئون فردی و اجتماعی است .تعبیر قرآن «امت وسط» دراعتدال و توازن از موارد زیر پرهیز شده است :1) تاکید بر مربی محوری در برابر متربی مداری2) اصالت جامعه در برابر اصالت فرد 3) دنیا گروی در برابر آخرت گراییمهمترین وجوه تربیت ،طبق معیارهای اسلامی
اسلاید 44: 1-تربیت اعتقادی ،عبادی واخلاقی الف)شامل پذیرش آزادانه و آگاهانه دین اسلام به عنوان آیین زندگی و مبنای نظام معیارب)تلاش مداوم جهت ارتقای ابعاد معنوی وجودی خویش و دیگران از طریق برقرارارتباط با خداوندج) تلاش پیوسته برای خود سازی و اصلاح دیگران بر اساس نظام معیار اسلامی از طریق مهار غرایز طبیعی ، تقویت اراده و...د ) تلاش پیوسته برای حضور موثر وسازنده دین واخلاق درتمام ابعاد فردی واجتماعی زندگی2-تربیت اجتماعی و سیاسیالف) بازشناسی، حفظ واصلاح آداب، رسوم، هنجار وارزش های جامعه در پرتو نظام اسلامیب)درک مناسب موقعیت اجتماعی و سیاسی خود و جامعه و مواجهه خردمندانه با تحولات اجتماعی و سیاسی به منظور ساختن آینده ایی روشنج)توسعه آزادی ومرتبه وجودی خویش ودیگران در پرتو درک واصلاح موقعیت اجتماعی خود و دیگران د)آمادگی جهت تشکیل خانواده وحفظ وتداوم آن به مثابه مهم ترین نهاد تحقق بخش جامعه صالحتعامل شایسته با نهاد دولت و سایر نهاد های مدنی و سیاسی و کسب شایستگی هایی نظیر رعایت قانون ، مسئولیت پذیری و..بازشناسی فرهنگ و تمدن اسلامیتیلاش برای ارتقای ابعاد مشترک(انسانی ، اسلامی ، ایرانی )هویت خویشاهداف تربیت از دیدگاه اسلام ( بر حسب شئول مختلف حیات طیبه )
اسلاید 45: 3-تربیت زیستی و بدنیالف)شامل تلاش پیوسته جهت حفظ و ارتقای سلامت و بهداشت جسمی و روانی خود و دیگران ب)بصیرت نسبت به سبک زندگی انتخاب شده و ارزیابی پیامد های آن در باره خود، جامعه و طبیعت ج) تلاش جمعی و فردی برای حفظ وارتقای سلامت و ایمنی افراد جامعه در سطح محلی ، ملی و جهانی 4-تربیت زیبایی شناختی و هنریپرورش حواس و قدرت تخیل برا ی باز خوانی فطرت الهیرمز گشایی و رمز گردانی از پدیده های آشکار و پنهان طبیعت درک زیبایی های جهان آفرینش به منزله مظاهر جمال و کمال الهی زیبا سازی محیط زندگی و پیراستن آن از انواع زشتی ها معنوی 5-تربیت اقتصادی و حرفه ایی 6-تربیت علمی و فناوری اهداف تربیت از دیدگاه اسلام ( بر حسب شئول مختلف حیات طیبه )
اسلاید 46: نظریه دارای دو معنی می باشد :1)ممکن است : یک فرضیه یا رشته فرضیه هایی باشد که از راه مشاهده یا آزمایش مورد بازبینی قرار گرفته باشد .مانند، نظریه جاذبه . بنا به این نظریه تربیت در حال رشد و پیشرفت است .2)ممکن است : مترداف اندیشه منتظم یا یک رشته اندیشه های مرتبط دانست . بنا به این نظریه تربیت محصول بسیار فراوانی برداشت نموده است . نظریه های تربیتی معاصر
اسلاید 47: 1) نظریه پایدارگرایی ( ارسطو و توماس اکوئینی)این نظریه طالب وفاداری به اصول مطلق هستند . در دنیایی که درآن، ناپایداری وعدم اطمینان رو به فزونی است ، هیچ چیز سودمندترازپایدار بودن هدف تربیت وثبات دررفتار تربیتی نیست .چهار نظریه تربیتی معاصر
اسلاید 48: 1)به رغم وجود محیط های متفاوت ، طبیعت انسانی همه جا یکسان است ،بنابراین ، تربیت نیز باید برای همه افراد یکسان باشد. هاچینز یک از نظریه پردازان این اصول می گوید : وظیفه هر فرد یا شهروند ممکن است از جامعه ایی به جامعه دیگر تغییر کند اما وظیفه انسان به عنوان انسان در هرعصرو جامعه ایی یکی است .اصول اساسی پایدارگرایی (1)
اسلاید 49: 2) چون تعقل عالی ترین صفت انسانی است ، باید از آن برای هدایت طبیعت غریزی خویش ،طبق اهدافی که آگاهانه و به عمد برگزیده شده اند ، استفاده کرد.انسانها آزادند، اما باید ، پرورش خرد و بازداشت امیال خود را فرا گیرنددر این نظریه می گوید: نباید به کودک اجازه داد تا تعیین کننده تجربه تربیتی خویش باشد ؛ زیرا احتمال دارد آنچه او می خواهد ، آن چیزی نباشد که او باید داشته باشد . اصول اساسی پایدارگرایی (2)
اسلاید 50: 3) وظیفه آموزش و پرورش این است که معرفت به حقیقت ابدی را انتقال دهد .هاچینز در قیاس معروف خود میگوید :« تربیت مستلزم تعلیم است و تعلیم مستلزم معرفت .معرفت حقیقت است و حقیقت در همه جا یکسان . بنا براین ، تربیت باید در همه جا یکسان باشد. سازگاری با حقیقت ، غایت یادگیری است . اصول اساسی پایدارگرایی (3)
اسلاید 51: 4)تربیت تقلیدی از زندگی نیست ، بلکه آماده شدن برای آن است.آموزشگاه هرگز نمی تواند به صورت موقعیت زندگی واقعی باشد و نباید هم چنین باشد .آموزشگاه برای کودک دارای نظم وترتیبی تصنعی است که وی درآن با ظریفترین میراث فرهنگی خود آشنا می شود .وظیفه او اینست که ارزشهای این میراث را درک کند و با سعی و تلاش خود ، بر دستاوردهای آن بیافزاید .اصول اساسی پایدارگرایی (4)
اسلاید 52: 5)باید برخی دروس اساسی را که دانش آموز را با جنبه های پایدار جهان آشنا می سازد ، به او آموخت .این دروس شامل زبان ، تاریخ ، ریاضیات ، دانش طبیعی ، فلسفه و هنر می باشد .آدلر از نظر پردازان این گروه می گویید:تربیت اساسی انسان عبارت است از ایجاد انضباط درنیروهای عقلانی و پروراندن فکراوست . اپین انضباط ازطریق علوم و ادبیات ، هنرهای خواندن ، گوش دادن ، نوشتن ، سخن گفتن و بالضروره اندیشیدن انجام می گیرید ؛ زیر انسان به همان اندازه که موجودی عاقل است ، اجتماعی نیز هست و زندگی فکری او در جامعه انجام می گیرد فقط از طریق ارتباط متقابل انسانها وجود دارد .برای بدست آوردن جامعه ایی پیشرفته، مردم باید بدرستی تربیت شده باشند و نه اینکه تعلیم داده شوند.اصول اساسی پایدارگرایی (5)
اسلاید 53: دانش آموز باید آثار بزرگ ادبیات ، فلسفه ، تاریخ و علم را که در آنها بزرگترین آرمانها و دستاورد های بشری در طی اعصار آشکار شده است ، مطالعه کنند.دانش آموز با مطالعه و دقت در آن به حقایقی پی می برد که مهم تر از یافته های او به هنگام پیروی ازعلایق خویش یا غور در صحنه معاصر خواهد بود .اصول اساسی پایدارگرایی (6)
اسلاید 54: الف) موجب پروراندن «اشرافیت فکر» لذا تعلیم خود را به صورت نامعقلولی به سنت قدیم «آثار بزرگ » محدود می کند.ب) بسیاری از افراد گرچه ممکن است فاقد مواهب فکری خاص باشند. اما می توانند شهر وند خوب و کارگرانی مولد بار آیند.که در این نظریه لحاظ نشده اند .ج) وادار کردن کودکان به آموزش علمی همچون دانشجویان دانشگاهی به معنی عدم اطلاع از تفاوت و شاید آسیب رساندن به رشد شخصی افراد باشد .د) عقل فقط یک جنبه از شخصیت انسان است . گرچه عقل برای پیشرفت انسان ضروری است ، اما جنبه عاطفی و شخصی و یگانه هر شخص بندرت تابع دیگران است .نقد نظریه پایدار گرایی
اسلاید 55: در شکل ناب خود ، با قبول این نظر عملگرایان که تغییر - نه ثبات - جوهر و اقعیت است اظهار می دارد که آموزش و پرورش پیوسته در حال رشد است .مربیان باید آماده تغییر روشها و خط مشیها در پرتو معلومات و تغییرات جدید در محیط باشند .کیفیت آموزش و پرورش را از طریق بازسازی مداوم تجربه بادید بدست آورد تا از طریق به کار بستن معیارهای ابدی خیر ، حقیقت و زیبایی یکی از صاحب نظران اصلی جان دیویی است که می گوید تعریف فنی آموزش و پرورش عبارتست از : باز سازی یا سازمان دادن مجدد تجربه است که بر معنای تجربه می افزاید و قابلیت هدایت مسیر تجربه بعدی را نیز فزونی می بخشد .نظریه پیشرفتگرایی (در تعلیم و تربیت )
اسلاید 56: 1- آموزش وپرورش باید خود زندگی باشد ، نه آماده شدن برای زندگی (کودک باید در موقعیتعای یادگیری متناسب با سن خود وارد شود و به سوی تجاربی که در زندگی بزرگسالی ، احتمالا درگیر با آنها خواهد بود ، هدایت شود)2- یادگیری باید با علایق کودک مستقیما در ارتباط باشد (کودک باید یاد بگیرد بدان سبب که احتیاج دارد و می خواهد ، یاد بگیرد نه لزوما به این علت که شخص دیگری تصور می کند او باید یاد بگیرد .و معلم راهنما و هدایت کار اوست برای درک مفهوم فعالیت های پنهان وی ، چراکه وی دارای رشد کافی برای تشخیص اهداف مهم نیست .3- یادگیری از طریق حل مساله باید مقدم بر تلقین محتوای درسی باشد .معلومات عبارت از ابزاری برای راهبرد تجربه .اگر قرار است معلومات واجد معنایی باشند باید بتوانیم به مدد آنها کاری انجام دهیم . بنابراین معلومات باید با تجربه یکی شوند شش مورد از آراء خاص پیشرافتگرایی
اسلاید 57: 4- نقش معلم مدیریت نیست ، بلکه نظر دادن است .(معلم یادگیری های مربوط را راهنمایی میکند.وی باید هنگامیکه دانش آموزان در بن بست قرار می گیرند بهترین معلومات و تجربه خود را به منظور کمک به ایشان بکار گیرد.5- آموزشگاه باید مشوق همکاری باشد ، نه قابت پیشرفتگرایان معتقدند که مهر ورزی و مشارکت بیش از رقابت و نفع شخصی با آموزش و پرورش متناسبند . الیته رقابتی که درپرورش رشد شخصی موثر باشد مورد قبول است . با این همه تاکید میکند همکاری بیشتر از رقابت ، با واقعیاتهای زیستی و اجتماعی طبیعت انسان متناسب است 6- تنها دموکراسی است که تعامل آزاد افکار و شخصیتها را که شرط لازم رشد حقیقی است فراهم میکند و در واقع تشویق میکند.برای آنکه مدرسه بتواند دموکراسی را بیاموزد خود باید دموکراتیک باشد . آموزشگاه باید حاکمیت دانش آموز ، بحث آزاد عقاید ، برنامه ریزی مشترک دانش آموز و کارکنان و اشتراک کامل همه در تجربه تربیتی را پیشرفت دهد شش مورد از آراء خاص پیشرافتگرایی
اسلاید 58: الف) امکان دارد فردی که خواهان اشتراک مساعی در امور خیریه عمومی است در موارد ی قادر به همکاری نباشد ، یعنی درست به این علت که آرمانها و اسلوب زندگی وی قابل قبول برای گروه نباشد .ب) استبداد گروه نیز خطر هایی خاص خود را دارد ، گروه لزوما روشن بینانه تر از فرد عمل نمی کند ج)روح جمعی نیز گاه دچار کوری های اخلاقی و فکری می شود که در مورد روح فردی ممکن است رخ ندهد .ه)همکاری ممکن است به همرنگی تبدیل کردد که یکی دیگر از موارد نقصان این نظریه است .نقد نظریه پیشرفتگرایی
اسلاید 59: مفهوم انسان :آدمی به کمک عقل نظری می تواند ،ماورای محسوسات و مشاهدات خود سیر کرده و به تشکیل معانی و تعاریف جزئیات اقدام نماید .
اسلاید 60: حیات انسان شامل1- سائقی2-اراده مسبوق به کشش 3-اراده سوق به خرد
اسلاید 61: 1- حیات سائقی(سائق عبارت است از فعالیت غرایز و سوق روان بسوی امور خارجی یا داخلی ) کاره های کششی که بدون آگاهی صورت گرفته، منشا آنها قسمت نا آگاه نفس می باشد .مثال سائق :جذب و دفع ،انجام کار،قدرت ، شهرت ، صیانت نفس، سودمندی، زندگی
اسلاید 62: 2- حیات اراده مسبوق به کشش به این مرحله از حیات سائق ثانویه نیز گفته می شود و عبارت از محرکهایی است که از راه تجربه و تربیت کسب می گردند . -----------------------------------------------------------------------------------------کودک در این مرحله وارد اختیارو انتخاب می شود ، به جهان اراده قدم گذاشته و از روی قصد و اختیار کارانجام می دهد .-----------------------------------------------------------------------------------------کارمهم آموزش و پرورش در این مرحله فراهم کردن درک ارزش و تحصیل رغبت است ،رغبتی که نتیجه اش درک ارزش است . ------------------------------------------------------------------------------------------در این دوره آنچه کودک را تهدید می کند عبارتند از :سوق به دروغگویی ، در پی کسب قدرت بوده ، متوقع می باشد و میل میان دو قطب خود پرستی وحرص که محرک این اراده ارزشهای مشروط (خوراک و پوشش و...)است و مجری آن من فرد می باشد . -----------------------------------------------------------------------------------------وظیفه مربی در این قسمت پرورش استعداد از طریق تکرار و تمرین و تقویت فکر ، حافظه تخیل در موقع خواندن ، نوشتن و آشنایی طفل به اداب ، شرافت و راستگویی و اعمال اصل سندیت، اعتبار، حریت در مورد کودکان می باشد .
اسلاید 63: 3- حیات مسبوق به خرد به این مرحله از حیات اراده تحت فرمان عقل قرار می گیرد،افراد سالم از نظر روحی ازآزادی برخوردار می باشند ومحرک اراده ارزشهای مطلق هستند .ارزشهایی همچون(دین ،راستی، زیبایی،عدالت ) که پایه واساس تمدن بشری می باشد.ومجری این اراده من اندیشمند می باشد . در این مرحله خرد انسانی و فضایل اوست که ،حیوانیت او را به بند می کشد و آنرا نرم ، قابل انعطاف می کند .
اسلاید 64: ابعاد ذهن فلسفی1) جامعیت 2) تعمق 3) قابلیت انعطاف
اسلاید 65: 1-جامعیت الف) مشاهده امور درطرح وزمینه وسیع ب) ارتباط مسائل حاضر به هدفهای دور( آخر بینی)ج) کاربرد قوه تعمیم استقرایی کامل مشاهده تمام موارد و به یک قضیه رسیدن) ناقص مشاهده تعداد زیادی موارد و به یک قضیه رسیدن خلاق (مشاهده چند مورد و تعمیم به سایر موارد)د) توجه به جنیه های نظری ( بکار بردن قوه ابتکار و خلاقیت و خود را صرفا محکوم امور محسوس نساختن ) مثلا فشارمعلم به شاگردی که در درس قرائت فارسی ضعیف است .
اسلاید 66: 2-تعمق الف) مورد سئوال قرار دادن آنچه دیگران آنرا بدیهی فرض کرده اند.ب) کشف امور اساسی و بیان آنها درهر موقعیت (علت ننوشتن تکلیف بررسی شود نه از کلاس اخراج شود)-------------------------------------------------------------------------------------------ج) توجه به اشارات وامورمربوط به جنبه های اساسی درهر موقعیت ( بی میلی شاگرد معلول تنبلی نیست، باید علت بررسی شود )-------------------------------------------------------------------------------------------د) قضاوت بر روش فرضیه ای، قیاسی ( معلم دارای طرز تفکر فلسفی ، منتظرعکس العمل مشروط شاگردان در مقابل روش تدریس خود نمی ماند، بلکه از روش حل مساله بهترین راه حل را انتخاب می کند.
اسلاید 67: 3-قابلیت انعطاف الف) عوامل جمود روانی از نظر دکتر اسمیت شامل :1- تازگی شرایط 2-عکس العمل های شرطی3-هیجانات شدید عاطفی---------------------------------------------------------------------------------------------------از نظر وی چهار عامل سبب پیدایش افکار و نظرات در ذهن می شود:1)زمینه شخصی 2) شرایط اجتماعی – روانی3) تداعی افکار در ذهن4)ربط منطقی ---------------------------------------------------------------------------------------------------ب) تقسیم امور به من و غیرمن در مورد امور متضاد صحیح نمی باشد ، افراد دارای طرز فکر فلسفی ابتدا امور متضاد و متناقض را جدا می سازند بعدا فرضیه هایی جهت حل مسائل طرح می کنند . راسل می گوید کار فلسفه آموختن این نکته است که چگونه در وضع و حالت عدم اطمینان زندگی کنیم و در عین حال از اظهار نظر و اقدام خوداری ننماییم .
اسلاید 68: تعاریفی از تعلیم و تربیت1- تعلیم و تربیت به معنای آمادگی آمادگی جهت بدست آوردن حقوق و اخذ مسئولیت در دوره سالمندی نظر دیویی در مورد تعلیم و تربیت آینده به اندازه حال اهمیت دارد و پایه زمان حال در گذشته بچه قرار دارد ، پس باید احتیاجات فعلی کودک را در نظر گرفت تا کودک در آینده که نتیجه حال است بهتر بتواند زندگی کند .
اسلاید 69: ادامه تعاریفی از تعلیم و تربیت 2- تعلیم وتربیت به معنای آشکارکردن استعداد هارشد به عنوان امری محدود به طرف هدف معین و کامل است ،نه یک جریان دائمی3- تعلیم وتربیت به معنای پرورش قوای ذهنی نظریه رسمی است که منظور نتیجه قوایی است که تحت تربیت قرار گرفته و روش تربیت این قوا روش تمرین است .مثل:ادراک،حافظه ، یاد آوری ، اراده ، تعقل و تخیل نماینده این نظریه جان لاک می باشد واین نظریه هم جنبه :ایده آلیستی (تشکیل قوا) رئالیستی (وارد کردن معلومات از خارج )جنبه عینی ( فرد نمی تواند تصویرخود به خود در ذهن بوجود آورد ) دارد.
اسلاید 70: ادامه تعاریفی از تعلیم و تربیت 4- تعلیم وتربیت به عنوان تکرار و توجه به گذشته زیست شناسی ( تکرار مراحل تحول) دو جنبه دارد : فرهنگی( تجدید تاریخ انسانی ) دیویی این نظریه را مورد نقد قرار داده است .اولا : توجه به گذشته بد وبی توجهی به حال بی معنی است و اینکه اثر محیط در مقابل اثر وراثت بسیار ناچیز است را قبول ندارد ،چراکه محیط مناسب استعداد ها را ظاهر می سازد .ثانیا : وظیفه مربی تنها انتقال فرهنگ گذشته به افراد نبوده ، بلکه منشاء و علل پیدایش مسائل مفید و قابل بررسی می باشد . 5- تعلیم وتربیت به عنوان دوباره سازی نظریه دیوئی در این راستا می باشد .یعنی درک ارتباط بین فعالیتهای فعلی و گذشته وحرکت بسوی هدف معین .
اسلاید 71: تفاوت تعلیم و تربیت قدیم و جدید
اسلاید 72: تفاوت تعلیم و تربیت قدیم و جدید
خرید پاورپوینت توسط کلیه کارتهای شتاب امکانپذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.
در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.
- پاورپوینتهای مشابه
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.