صفحه 1:

صفحه 2:
توبه اثر می کند هر چه که هستی ‎ly‏ ‏گر ‎az‏ که پستی بیا توبه شکستی بیا یار نظر می کند نیمه شبان خلوت است مظهر هر رأآفت است عاشق شوریده را

صفحه 3:
Pe ‏ادامه‎ oo ای شده غرق گناه خواب گران تا به کی چاره دود تو را دیده تر می کند... هر چه که هستی بيا گر چه که پستی بیا بنده یء شرم گونه را يار نظر می کند توبه اثر می ‎MS‏

صفحه 4:
اس داستان توبه جوان هرزه در کتاب کیفر کردار جلد دوّم خواندم : رابعه عدویه می گوید: دوستی داشتم که جوان بسیار زیبا و قشنگ و دلفریبی بود بر اثر جوانی و زیبائی , جوانان و دوستان پذه کارش او را به طرف گناه کشاندند و او کم کم هرزه و بی بند و بار و شیّاد و لات پیشتر کارش به دنبال خانم رفتن و تور کردن دختران معصوم بود و عجیب فرد هرزه و گناهکاری شده بود که همه از دستش ناراحت بودند. يك روز که به دیدن او به خانه اش رفتم , يك وقت ديدم او در سجٌاده عبادتش ایستاده نماز می خواند و غرق در زهد و تقوی و ورع و عبادت و نماز و طاعت است , عجب نماز با حال و با خشوع و خضوع و گریان و نالان بود. از حالش متعجّب و حیران شدم ! با خود گفتم آن حال گناه و معصیت و بذه کاری چه بود؟! و اين حال عبادت و طاعت و گریه و ناله و زهد و تقوی چیست ؟ چطور شده که عتبة بن علام عوض اشده ؟! صبر کردم تا نمازش را تمام کرد. بعد كفتم : ابن علام خودتى ؟! تو آن كسى نبودى كه همه اش در هوى و هوس و زن بازى و عيش و نوش و غرق در معاصی و گناه و خلاف و عشق و شراب بودی چطور شده به طرف خدا آمدی ؟ با خدا آشتی کردی ؟ و چگونه از گناهان خودت برگشتی ؟! عتبه گفت : اگر یادت باشد من در اوائل جوانیم خیلی معصیت کار بودم و به خانم ها خیلی علاقه داشتم و در اين کار حریص بودم , همانطور که می دانی بیش از هزار زن در بصره گرفتار چنگال

صفحه 5:
افروخته شد, دنبالش رفتم که با او حرف بزنم به م صحبت می کردم اعتنایی به من نمی کرد, نزدیکش رقتم , گفتم : وای بر تو مرا نمی شناسی ؟! من عتبه هستم که اکثر زنهای بصره عاشق و دلباخته من هستند ... با تو حرف می زنم , به من بی اعتنائی می کنی ؟! گفت از من چه می خواهی ؟ گفتم مرا مهمانی کن . گفت : ای مرد من که در حجاب و پرده کاملم تو چطور مرا دوست داری و نسبت به من اظهار علاقه می کنی؟ گفتم : من همان دو چشمهای قشنگ و زیبای تو را دوست دارم که مرا قریب داده . گنت : زاست گفتی من از ‎gl‏ غافل بودم, اگر از من دنت بر نمیدازی بیا با جاجت تو را برآورده کنم . ‎gaps‏ بهراه افتاد با به متزلش رسيد من هم دنيال او رفتم ..داخل خانه شد من هم داخل شدم وقتی که وارد منزلش شدم دیدم چیزی از قبیل اسباب وائائیه در منزلش نيسنت . ‎jo So: aia‏ خانه اهناب و انائیه تداری ؟ ‏گفت ؛ أسباب و اثاثيه .اين خانه ا انتقال داده ایم گفتم گجا؟ گفت مگر فرآن نخوانده ای کذخداوند میا فرماید: ‏يَلْكِ الذار الا خِرَهُ تَكِعَلُها ‎oval‏ لابُرِيدُونَ عُلُوَا فِى الأَرْض ولا قسادا وَالْعا ‎

صفحه 6:
ادامه این سرای (دائمی و با عظمت ) آخرت را فقط به اقرادی اختصاص (داده و) می دهیم که در نظر ندارند در زمین برتری جوئی و فساد نمایند و عاقبت نيك و شایسته و خوب برای افراد با تقوا و پرهیزگار خواهد بود. بله ما هرچه داشتیم برای آخرت جاوید فرستادیم دنیای باقی ماندنی نیست . اکنون ای مرد بیا و خدا بترس و از اين کار درگذر حذر کن از اينكه بهشت همیشگی را به دنیای فانی بفروشی و حوران را به زنان . گفتم : از اين پرهیزگاری درگذر و حاجت مرا روا کن . خيلى مرا نصیحت کرد دید فایده ای ندارد گفت : حال که از اين کار نمی گذری آبا ناگزیرم و ناچارم نیاز تو را برآورم ؟! گفتم آری . دیدم رقت در آأتاق دیگر و مرا به آن حال گذاشت . مشاهده کردم پیرزنی در آن اتاق نشسته است - آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همین طول در فکر بودم که اين جا کجاست اینها کی هستند و چرا تا حال طول كشيد که ناگهان فریاد آن دختر را شنیدم که گفت يك مقدار پنبه و طبقی برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد. Slee ‏ی و‎ Ul ee ee ae ‏ا‎

صفحه 7:
من وحشت زده پریدم دیدم آن دختر جفت چشمهایش را با کارد بیزون آورده و روی پنبه و داخل طبق گذاشت . وقتی آن پیرزن آن طبق را به سوی من آورد دیدم جشمها نا بيه إن هتور در ‎oe ls‏ پیرزن که ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت : آنچه را که عاشق بودی و دوست داشتی بگیر (لا بارك اللّه لك فیها) خدا برایت در آنها مبارك نکند ما را تو حیران کردی خدا ترا حیران کند. طبق را جلوی من گذاشت , من وحشت کرده بودم نمی توانستم حرف بزنم آب دهانم خشك شده بود اين چکاری بود که آن دختر انجام داد. پیر زن با حالت گریه گفت ماده نفر زن بودیم که در خانه اعتکاف کرده بودیم و بیرون نمی رفتیم و خرید خانه را این دختر می کرد و برای ما چیزی می آوررد ولی تو ما را حیران و سرگردان و ناراحت و افسرده کردی خوب شد؟! این چشمهائی که تو به آنها علاقه مند شده بودی . بگیر؟! همینکه سخن پیرزن را شنیدم از فرط ناراحتی بیهوش شدم وقتی که به هوش آمدم آن شب .را به فكر فرو رفتم و بر گذشته هایم تاءعشت خوردم گفتم : وای به حال من يك عمر دارم گناه‌می کنم هیچ تاراخت نبودم ولی این دختر با این کار مرا ‎gal‏ کرد به منزل رفتم و تا چهل روز در خانه مربض شدم + رفتار و کردار و کار ار آن دختر 10 ال او 0 7

صفحه 8:
حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله : من تس عن آخیه الفْسلم شینا من حَقّه حَرّمَ ‎eile ADI‏ بَرگة الرْزق الا آن بَتوب؛ هر کس چیزی از حقّ برادر مسلمان خود را نگه دارد [و به او ندهد], خداوند. برکت روزی را بر او حرام منکند, مگر ‎ol‏ که توبه کند [و جبران نماید]. (من لایحضره الفقیه: :4 ص 15ج 4968)

صفحه 9:
سس . در آیه 14 سوره نساء آمده است: «ولیست التوبة للذین بععلون التیقات حتي آذا حضر احدهم الموت فال اتی تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولتّک اعتدنا لهم غذاباً الیما زبرای کساتی که کار های بد انجام میدهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها قرا میرسد میگوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا میروند. اينها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کردهایم». ee

صفحه 10:

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
34,000 تومان