مشاهده سبد خرید و ادامه جهت پرداخت “داستان زیبا” به سبد خرید شما افزوده شد.
سایر کودک و نوجوان

داستان زیبا

dastan_ziba

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.






  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “داستان زیبا”

داستان زیبا

اسلاید 1: سلام... توی این پاورپوینت چند تاعکس وداستان قشنگ گذاشتیم که اگه نبینید کلی ضرر میکنید... انتخاب باخودتونه...

اسلاید 2: اگه گفتی اینها چه هستند؟؟؟ نه،اینها چندتاپنج بیچاره نیستند که ازتوی دفتر ریاضی یک دانش آموزنامرتب روی این صفحه ریخته شده باشند. نه،چندتا قلب تنها هم نیستند که از بس کسی رادوست نداشته اند دچار افسردگی شده اند.نه،برگهای درختی هم نیستند که امسال از بی آبی از شاخه هایشان جداشده اند.نه،پرهای خشک شده ی پروانه های بخت برگشته هم نیستند.راحت ترین جواب همیشه آخر از همه پیدایش میشود.بله،اینها گلبرگهای یک گل کوچک اند.اماکسی این گلبرگهارا برای لای دفتر خاطرات خشک نکرده است.این گل کوچک قبل ازباز شدن پرپرشده است.این آخرین جمله ای است که گل کوچک به دوستش زنبور گفت:“حالا که آنقدرزشتم که اولین دستی مرا میبیندازشاخه جدایم میکندواولین باد،پرپر،بهتراست خودم زودتربرزمین بریزم.

اسلاید 3: ...دعا پدرگفت:هیس! پسرک ساکت نشست وپدردعایش رابلند بلندخواند: خداجان !اگریک باردیگرکودکم بکنی،به حرف بزرگترهایم گوش می دهم. دیگرتولباس دوستم سوسک پلاستیکی نمیاندازم.شب هازودمی خوابم وتادیر وقت تلویزیون نگاه نمی کنم.به مادرم درخریدخانه کمک می کنم. موهای خواهرکوچولویم رانمی کشم.بابرگ کتاب هایم موشک درست نمیکم. اسباب بازی هایم را همان روزاول نمی شکنم.وآن وقت آرام دردلش گفت: خداجان!متشکرم که قرار نیست یک بار دیگر کودکم بکنی!

اسلاید 4: یک روزدماغ بی عینک به دماغ عینکی گفت: توخسته نمیشوی این بار سنگین را حمل کنی؟؟ دماغ عینکی گفت: من رسم همسایه داری را به جا می آورم!!همسایه

اسلاید 5: مهمان شب سردی است.چراغ تمام خانه هاروشن است.چراغ اتاقم راخاموش میکنم ودررختخواب دراز می کشم تا شب،بیاید تو وکمی گرم شود.

اسلاید 6: ماهی شکمو!!! چرا کیک افتاده توی تنگ؟ برای اینکه هرگازی که بهش می زدم این ماهی هی می گفت:من هم!من هم!من هم!حالا هم که کیک تمام شده ماهی هی دهانش راباز می کندو می گوید:بازهم!بازهم!بازهم!

اسلاید 7: دیوار ونردبان... دیوار آهی کشید وبه نردبان گفت:هیچ کس دوستم ندارد.من باعث جدایی آدم ها می شوم.من به هیچ دردی نمی خورم. نردبان جواب داد اما تو ازآدم ها در مقابل خطرباد وباران ودزدها محافظت می کنی. دیوار گفت:اما من دوست داشتم مثل تو بودم تا آدم هااز من بالا می رفتند و دستشان به هرچیزی که دلشان می خواست می رسید،دوست داشتم آدم ها به من تکیه می کردند. نردبان جواب داد:اما هیچ فکرش راکرده ای آن وقت من به چه چیزی تکیه می کردم؟؟

اسلاید 8: جاذبه... ازمعلمم پرسیدم:چرا وقتی توپم را به هوا می اندازم،پایین می آید؟ معلمم گفت:چون جاذبه ی زمین آن را به سمت خودش می کشد. حالا می فهمم که چرا وقتی توپم را به زمین میزنم،بالا می آید،چون جاذبه ی آسمان آن رابه سمت خودش می کشد.

اسلاید 9: دردنیای لوازم التحریر... بعضی ها مثل دفترهستند،فقط گوش می دهند وهمه چیز را می ریزند توی دلشان.بعضی ها مثل کتاب هستند،حرف خودشان را می زنند.بعضی ها مثل مداد هستند،فقط حرف این وآن راتکرار می کنند.بعضی هامثل خودکار هستند،آنها هم حرف این وآن رامی زنند،با این تفاوت که آنقدر روی حرف های دیگران پافشاری می کنند که نمی شود حتی یک حرفشان را هم تغییر داد.بعضی ها مثل خط کش هستند،فقط می خواهند حدود هرچیزی را با یک خط صاف مشخص کنند.بعضی ها مثل تراش هستند،باعث پیشرفت دیگران می شوند و اهمیتی نمی دهند اگر در مقابل،فقط یک مشت تراشه بی ارزش نصیبشان شود.بعضی ها مثل پاک کن هستند،به دنیا می آیند تا اشتباه این وآن را پا ک کنند.

اسلاید 10: آخروعاقبت کتاب خواندن درسکوت!!!! ماجرا از آنجا شروع شد که من و برادرم قرار گذاشتیم در سکوت کتاب داستان بخوانیم. بعد من داستانم را با خودم زمزمه کردم تا حواسم پرت نشود. بعد برادرم داستانش را بلند بلند خواند تا حواسش پرت نشود.بعد من صدای رادیو را بلند کردم تا حواسم پرت نشود.بعد برادرم صدای تلویزیون را خیلی بلند تر کرد تا حواسش پرت نشود.بعد همه ی پنجره هایمان ،شکست. و این طوری شد که ما دیگر هیچ وقت چیزی نشنیدیم و حالا همیشه در سکوت،کتاب داستان می خوانیم.

اسلاید 11: پزشک ماهر... اولش فقط یک سردرد کوچک داشت.دکترگفت:مهم نیست،با یک قرص خوب می شوی. قرص ها راخورد درد بدترو بدترشد.دکترگفت:چیزی نیست،یکی از دندان هایتان پوسیده.دندان را کشید درد بدتر و بدتر وبدترشد.دکتر گفت:فکر می کنم از سینوزیت هایت باشد.سینوزیت هاراعمل کرد.دردبدتر وبدتر وبدترشد.دکتر گفت:شاید از لوزالمعده باشد.لوزالمعده را برداشت.دردبدتر وبدتر وبدتر وبدترشد.دکتر گفت:حتما از کلیه هاست.کلیه را جابه جا کرد.درد بازهم بدتر وبدتر وبدترو بدتر وبدترشد.دکتر گفت:فهمیدم ازقلب است.قلب راتعطیل کرد.درد بازهم بدتر وبدتر وبدتر وبدتر وبدتر وبدتر وبدترشد.دکتر گفت:مشکل اینجاست،توی مغز.مغز رابیرون کشید.حالا دیگر نه دردی دارد ونه هیچ چیز دیگری...

اسلاید 12: چشم زخم!!! روزی یک گوله نمک به یک گوله شکر رسید وگفت:به به!چه بلورهای شیرینی! همان وقت پای گوله شکر لیز خورد و در استکان چای افتاد. گوله شکر درحالی که غرق می شد،گفت:تو چه چشم های شوری داری!!!

اسلاید 13: نامه... دخترجوانی ازمکزیک،برای یک ماموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد.پس ازدوماه،نامه ای ازنامزد مکزیکی خود دریافت میکند به این مضمون: لورای عزیز،متاسفانه دیگرنمیتوانم به این رابطه،ازراه دورادامه بدهم.می دانم که نه تونه من،شایسته این وضع نیستم.مراببخش وعکسی که به توداده ام پس بفرست.باعشق:روبرت دخترجوان رنجیده خاطرازرفتارمرد محبوبش،از همه همکارانش ودوستانش میخواهد که عکسی ازنامزد،برادر،پسردایی،پسرعمووحتی عکس خودشان رابه اوقرض بدهندو همه آن عکس هاراباعکس روبرت،نامزد بی وفایش دریک پاکت می گذاردوهمراه بایادداشتی برایش پست میکند.به این مضمون:روبرت عزیز،مراببخش،اماهرچه فکرکردم قیافه ی تو رابه یاد نیاوردم.لطفا عکس خودت رااز میان عکس های توی پاکت جدا کن وبقیه رابر گردان. لوتلللتبللرا

اسلاید 14: عشق واقعی... امیری به شاهزاده ای گفت:دوستت دارم! شاهزاده گفت:من خواهری دارم که از خودم خوشگل تره الان هم پشت سر تو ایستاده. امیر سرش رابرگردانند اما کسی را ندید.شاهزاده گفت:عاشق نیستی،عاشق به غیر نظر نمی کند...

اسلاید 15: حالا حرص نخورید بازم براتون می نویسیم!! طراح:زهرا شاکراردکانی

18,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید