طنز و ضرب المثل

طنز و ضرب المثل

اسلاید 1: بسم الله الرحمان الرحیمطنز و ضرب المثل

اسلاید 2: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻇﻬﺮ ﯾﻬﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺍﺩ ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ ﻣﻬـﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﭽـــﻢ !. ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻡ ﻣﻬﺪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺍﺍﺍ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ :| !. ﺗﺎﺯﻩ ﺯﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ !ﻫﯿﭽﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ، ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ :| !. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﺭﺑﺴﺖ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺍﺍﺍَﺍﺍ ﭘــﻮﻟﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ !ﻫﻴﭽﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﻴﺰ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪﻳـﻢ !ﺩﺭ ﻛُﻞ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩ:|..

اسلاید 3: راستی میدونید اولین بار جمله معروف مردهاهمشون مثل همن رو چه کسی به کار برد؟ بله اولین بار یک زن چینی که شوهرش رو گم کرده بود در خیابان با دیدن مردان چینی گفت: مردها همشون مثل همن

اسلاید 4: به یارو میگن خیلی آقایی میگه ما بیشتر!!!!!

اسلاید 5: یارو میخواسته گردو بشکنه گردو رو میزاره زیر پاش با سنگ میزنه تو سر خودش!!!!

اسلاید 6: از شوهره پرسیدند چرا به زنت میگی عزیزم جواب داد بخدا هرچی فکر میکنم اسمش یادم نمیاد.

اسلاید 7: معلمه از دانش آموزش میپرسه:پسرم در خیبرو چه کسی کنده؟ دانش آموزه گریه اش میگیره و میگه: آقا بخدا ما نکندیم!!!!!!

اسلاید 8: خره با فرزندش در کنار خیابانی ایستاده بودند و شاهد عروسی انسان ها بودند که فرزندش از وی پرسید بابا خره راستی خرها هم ازدواج میکنند و جواب داد پسرم این روزها فقط خرها ازدواج میکنند.

اسلاید 9: معلم از دانش آموزان پرسید در جمله ی: همه ی دانش آموزان تکالیف خود را با اشتیاق انجام میدهند . اشتیاق چه نقشی دارد .همه جواب دادند:حرف اضافه

اسلاید 10: هوو هوو را خوشگل میکند جاری جاری را کد بانو

اسلاید 11: یارو میره آموزش رانندگی بهش میگه بزن یک حرکت کن. طرف دنده عقب میگیره بهش میگه چرا دنده عقب میگیری ؟ میگه :میخوام خیز بردارم

اسلاید 12: ضرب المثلصابونش به تن ماهم خورده!!!!!!!!!!!!!!

اسلاید 13: بنده خدا میره رستوران میگه تا شروع نشده یه سالاد بیار بعد که میخوره میگه تا شروع نشده یه دسر هم بیار اون رو هم که میخوره میگه تا شروع نشده یه دیس چلو گوشت هم بیار .گارسونه ازش میپرسه ببینم تو اصلا پول داری؟میگه بفرما!!!!! شروع شد.

اسلاید 14: وامانده به درمونده .سلام علیکم!!!!!!!!!!کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!!! خود کج روند و کج روان را رشاد نمایند!!!!!!

اسلاید 15: لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال!!!!!!!!!!و لا تنقض الیقین بالشککل شی یرجع الی اصله

اسلاید 16: گهی پشت به زین گهی زین به پشت!!!!!!!مثل اینکه سر آورده!!!!گذشت آن که عرب طعنه بر عجم می زد!!!!کوچه نسیه خور ها!!!!!!کوچه علی چپ!!!!!!کوچه آشتی کنون!!!!!!کجا خوش است؟آنجا که دل خوش است.

اسلاید 17: کاری که به عقل بر نیاید/دیوانگی اش گره گشایدغرقه در نیل چه اندیشه کند باران راغلامهمت آنم که زیرچرخ کبودزهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست

اسلاید 18: یارو از حاج آقا میپرسه میشه بدون وضو نماز بخونی؟میگه نهیارو میگه:ما که خوندیم شد

اسلاید 19: دختره به مادرش میگه اسب سفید آرزوها چیه؟ میگه یه خری مثل بابات

اسلاید 20: صدای سگ میومده مادره به بچش میگه برو فک کنم بابات اومد.

اسلاید 21: یه مار با یک زرافه ازدواج می کنندبچشون قورباغه می شه !می دونید چرا ؟!...چون بچه دار نمی شدناز پرورشگاه بچه آوردند !!!

اسلاید 22: یارو بالا پشت بوم میخوابه، سردش میشه، پا میشه در پشت بومو میبنده

اسلاید 23: به یارو میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه

اسلاید 24: به کافه چی گفتم همان همیشگی . . . نگاه سنگینش را به چشمانم انداخت و گفت : خفه بابا ، مثه آدم بگو چی می خوری ؟!

اسلاید 25: بعضیارو هم انگار توی بچگی‌ سه بار انداختن بالا ، دو بار گرفتن ؛ از بس که مشکل مغزی دارن !

اسلاید 26: رفتم کتاب فروشی میگم بوف کور دارین؟ میگه کتابشو؟ گفتم : پ ن پ خودشو ،یه فرد خیر پیدا شده که حاضر تمامِ هزینه های درمانشو متقبل شه تا بتونه ببینه…!

اسلاید 27: خسیس خان با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه «

اسلاید 28: از خسیس خان می پرسن وقتی سر یخچال میری چی می خوری «گفت:کتک

اسلاید 29: خسیس خان یه پوسته موز میبینه میشینه کنار موزه. میگن: چرا اینجا نشستی؟ میگه: آخه میخوام فکر کنند من این موزو خوردم.

اسلاید 30: یه تیکه آهن محکم روی پای خسیس خان میفته داد میزنه میگه آااااااااااااخ کفشم «-------

اسلاید 31: از هر دستی که بدی همون دستت نمک نداره …

اسلاید 32: خسیس خان صبح بلند میشه میبینه زنش مرده میگه دخترم مامانت مرده صبحونه به اندازه دو نفر درس کن.

اسلاید 33: پیرمرد عاشق به زنش گفت : بیا یادی از گذشته های دور کنیم.من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیمپیرزن قبول کرد. فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه. ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟ پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت: بابام نذاشت بیام

اسلاید 34: کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست! بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ... یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند! یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!