erfane_eslam

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.




  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “عرفان اسلامی”

عرفان اسلامی

اسلاید 1: درآمد1. پيشينه عرفان اسلامي 2. جايگاه عرفان اسلامي در معارف اسلامي3. خاستگاه عرفان اسلامي

اسلاید 2: اقوال در باب خاستگاه عرفان اسلاميالف)خارج از مرز اسلامآيين مسيح و عرفان مسيحي مکاتب هنديفلسفه نوافلاطونيافکار ايراني و مجوسب)درون اسلام؛ يعني آيات و روايات و سنت نبوي و ائمه اطهار (ع)

اسلاید 3: شواهد اسلامي بودن خاستگاه تصوفالف)شاهد اول : وجدان و شهود عارفان مسلمان ب)شاهد دوم: کتاب و سنت که مملو از نکات عرفاني است که در فکر و ذهن هر مسلمان حضور دارد ج)شاهد سوم : بررسي دقيق متون و سخنان و احوال عرفاي اسلامي در سده هاي نخستين

اسلاید 4: گفته هاي خود عرفا در باب اسلامي بودن مايه هاي عرفانجنيد بغدادي :اين راه (عرفان) کسي رود که کتاب خداي عز و جل بر دست راست گرفته باشد و سنت مصطفي(ص)بر دست چپ گرفته و به روشنايي اين دو شمع مي رود تا نه در مغاک شبهت افتد و نه در ظلمت بدعت شيخ ما در اصول و فروع و بلا کشيدن امير المؤمنين علي(ع) استاگر مرتضي يک سخن به کرامت نگفتي اصحاب طريقت(عرفا) چه کردندي؟ الطرق کلها مسدودهْْ علي الخلق الا من اقتفي اثر الرسول و اتبع سنته و لزم طريقتهمذهبنا هذا مقيد بأصول الکتاب و السّنهْْ سهل تستري :کل وجد لا يشهد له الکتاب و السنهْْ فباطلابن عطاء :من الزم نفسه آداب الشريعهْْ نوّر الله قلبه بنور المعرفهْْ و لا مقام اشرف من مقام متابعهْْ الحبيب (ص) في اوامره و افعاله و اخلاقه

اسلاید 5: آيات و روايات الگوي عرفانطايفه اول : آيات و روايات ظهور حقطايفه دوم : آيات و روايات وحدت حقطايفه سوم : آيات و روايات قرب حقطايفه چهارم : آيات و روايات وجود حق در اشياءطايفه پنجم : آيات و روايات اسماء الهيطايفه ششم : آيات و روايات توحيد افعالي

اسلاید 6: طايفه اول : آيات و روايات ظهور حقهو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (حديد/3)و لله المشرق و المغرب فأينما تولوا فثمّ وجه الله (بقره/115)بل لم تره العيون بمشاهدهْْ الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق الايمان (اصول کافي/ج1/ص97)احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور الايمان (اصول کافي/ج1/ص105)ألغيرک من الظهور ماليس لک...متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليک متي بعدت حتي تکون الآثار هي التي توصلنا اليک عميت عين لا تراک (دعاي عرفه)

اسلاید 7: طايفه دوم : آيات و روايات وحدت حقهو الله الواحد القهار(زمر/4)ما يکون من نجوي ثلاثهْْ الا هو رابعهم و لا خمسهْْ الا هو سادسهم لا ادني من ذلک و لا اکثر الا هو معهم اينما کانوا(مجادله/7)هو معکم أينما کنتم (حديد/4)

اسلاید 8: طايفه سوم : آيات و روايات قرب حقو نحن اقرب اليه منکم( واقعه/85)نحن اقرب اليه من حبل الوريد(ق/16)اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه(انفال/24)و إذا سألک عبادي عني فإني قريب(بقره/186)و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد(ق/16)سبق في العلو فلا شيء اعلي منه و قرب في الدنو فلا شيء اقرب منه(نهج البلاغه/ خطبه185)يا حسرتي علي ما فرّطت في جنب الله(زمر/56) يستخفون من الناس ولا يستخفون من الله و هومعهم(نساء/108)

اسلاید 9: طايفه چهارم : آيات و روايات وجود حق در اشياءمع کل شيء لا بمقارنهْْ و غير کل شيء لا بمزايلهْْ(نهج البلاغه/خطبه اول)في الاشياء کلها غير متمازج بها و لا بائن منها(جوامع توحيد کافي/ص138)داخل في الاشياء لا کشيء داخل في شيء و خارج من الاشياء لا کشيء خارج من شييء(توحيد کافي)توحيده تمييزه عن خلقه وحکم التمييز بينونهْْ صفهْْ لا بينونهْْ عزلهْْ(احتجاج طبرسي)

اسلاید 10: طايفه پنجم : آيات و روايات اسماء الهي و لله الاسماء الحسني فادعوه بهاقل ادعوا الله او ادعوا الرحمن فله الاسماء الحسني (اسراء/110) فباسمائک التي ملات ارکان کل شيء (دعاي کميل)و علّم ادم الاسماء کلها(بقره /32)

اسلاید 11: طايفه ششم : آيات و روايات توحيد افعالي ما رميت اذ رميت و لکن الله رمي (انفال/17) الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبهْْ عن عباده و يأخذ الصدقات ( توبه/104)مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره/245) إن تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لکم و يغفر لکم (تغابن/17)و مکروا و مکر الله و الله خير الماکرين (ال عمران/54) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (انسان/30)

اسلاید 12: بخش اول: کليات عرفان اسلامي در بُعد مباني آن فصل اول: تعريف عرفان اسلاميفصل دوم: روش عرفان اسلامي فصل سوم: ميزان علم عرفانفصل چهارم: ساحتهای عرفان اسلامیفصل پنجم: شريعت، طريقت و حقيقت

اسلاید 13: فصل اول: تعريف عرفان اسلامي 1. رويکردهاي مختلف در تعريفِ اصطلاحيِ تصوف و عرفان1-1) رويکرد اخلاقي2-1) رويکرد زهدي و عبادتي3-1) رويکرد فني2. جمعبندي

اسلاید 14: 1-1. رويکرد اخلاقيابن عربي : تخلّق به اخلاق الهي که ثمره تقوي و همان مکارم اخلاق استعبدالرزاق کاشاني: تخلّق به اخلاق الهي و بالاترين مرتبه کمالجعفر خُلدي : خُلقي که هر چه در آن پيشرفت نمايي صفاي تو بيشتر مي شود ابامحمد جريري: ورود در هر خلق پسنديده و خروج از اخلاق ناپسند ابو الحسين نوري: 1)مساوي با خُلق 2)مساوي با حرّيت و کرم و ترک تکلّف و سخاءنتيجه: عرفان اخص از اخلاق است نه مساوي

اسلاید 15: 2-1. رويکرد زهدي و عبادتيتلقي عرف عام از عابد و زاهد به عنوان صوفي و عارفتفکيک عابد و زاهد و عارفزاهد :رويگردان از متاع دنياعابد : مواظب بر انجام عبادات عارف ( = صوفي ) :کسي که فکر خود را تنها به قدس جبروت متوجه ساخته تا نور حق در باطن وي بتابدنظر بوعلي در مورد رابطه اين سههر عارفي زاهد و عابد است اما برخي زاهد و عابدها،عارف هستندنتيجه: عارف اخص از زاهد و عابد است نه مساوي

اسلاید 16: 3-1. رويکرد فني توجه به تفاوت اصطلاح تصوف با اصطلاحات ديگر ابوسعيد خراز :جلاي قلب عارف به دست خدا، پرشدن قلب او از نور الهي،رسيدن به لذت ناب بوسيله ذکر خداجنيد بغدادي :رهايي از انانيت (فناء) و زنده و مشغول شدن به حق (بقاء) به دست حقابوبکر کتاني: صفا و جلاي دل و حضور و معرفت شهودي نسبت به حق جعفر خلدي: الزام نفس به عبوديت و خروج از مرتبهٔ انسان عادي و خدايي شدن شبلي: ابتداء به شناخت خداوند و انتهاء به توحيد وجودي اونتيجه: در اين تعاريف به سه مطلب اشاره شده است 1.ارتباط عرفان با خداوند؛ 2.روش و وسيله راه عرفان؛ 3.هدف عرفان.

اسلاید 17:

اسلاید 18:

اسلاید 19:

اسلاید 20:

اسلاید 21:

اسلاید 22:

اسلاید 23: عناصر مهم در تعاريف عناصر دروني؛که عبارتند از حالات و مقامات دروني مانند: صفاي قلب ؛ امتلاء قلب از نور ؛ بهره مندي از لذت؛ فناء(اماته) و بقاء(احياء)، صفاء ، عبوديت و خروج از بشريت عناصر بيروني ؛که عبارتست از عوامل مؤثر بيروني در مسير عرفان يا اموري بيروني که مورد مشاهده و کشف عرفاني واقع مي شوند؛ خداوند در اغلبِ تعاريف فوق به عنوان مهمترين عامل مؤثر بيروني، و به عنوان بالاترين موجودِ مورد مشاهده و نظر عرفاني است.

اسلاید 24: جمع بنديخدامحوري در موضوع، روش و هدف عرفان ، جامع دو بُعد دروني و بيروني سير عرفاني، بر خلاف سيرِ اخلاقي يا زهدي، سيري بالارونده و طولي

اسلاید 25: تعريف نهايي از قيصريفحده هو [يعني تعريف عرفان عبارت است از:] (1). العلم بالله سبحانه من حيث اسمائه و صفاته و مظاهره و احوال المبدأ و المعاد و بحقايق العالم و بکيفية رجوعها [يعني رجوع عالم] الي حقيقة واحدة و هي [يعني آن حقيقت واحد] الذات الاحدية ( بُعد بيروني)و (2). معرفة طريق السلوک و المجاهدة لتخليص النفس عن مضايق القيود الجزئية و اتصالها الي مبدءها و اتصافها بنعت الإطلاق و الکلية (بُعد دروني)

اسلاید 26: فصل دوم: روش عرفان اسلامي (علم حضوري و شهود و کشف) علم و آگاهي : 1) با واسطه: تصورات ذهني و فعل و انفعالات مغزي واسطه مي شود = علوم حصولي (همه علوم عادي بشر اعم از علوم انساني، علوم تجربي، علوم عقلي، علوم نقلي و...) 2) بي واسطه: با حضور مستقيم وجودي و ارتباط بي واسطه وجود انسان (نه ذهن يا اندامهاي ادراکي وي) با واقعيات بيرون از او = علم حضوري = کشف و شهود (مثل ادراک ما از خودمان و حالات دروني خود) عرفان اسلامی روش شناخت حقایق و واقعیات مورد نظر خودش در هستی (از جمله خداوند متعال) را روش حضوری و شهودی قرار داده و معتقد است که بهترین روش در این زمینه است. البته عارف به وحی و معارف دینی نیز بسیار اهمیت می دهد اما عقیده دارد که بسیاری از وجوه دین و وحی یا اساساً بدون شهود شناخته نمی شوند یا در برخی موارد، وجوهی از حقیقت دین آنطور که شایسته است بدون شهود فهمیده نمی شود. مانند حقیقت ولایت باطنی اهل بیت (ع) یا حقیقت لوح محفوظ یا ... . بنابراین همانطور که ما در شناخت ظاهر دین محتاج علومی حصولی هستیم، برای شناخت باطن دین نیز نیازمند علوم حضوری و شهودی هستیم.

اسلاید 27: اقسام شهودعلم اليقينعين اليقينحق اليقين

اسلاید 28: فصل سوم: ملاک و ميزان علم عرفان يکي از مباحث مهم اين است که عارف چگونه به کشفيات خود اعتماد کند و بفهمد که کشفيات و حقايقي که يافته مطابق با واقع مي باشند؟ با چه ملاک و ميزاني مي تواند اين مطابقت را بسنجد؟ زیرا خود عرفا دریافتهای حاصل شده در سیر عرفانی را (بخصوص در اوایل و اواسط راه) بر دو قسم کرده اند: شهودات رحمانی و القائات شیطانی و گاه القائات نفسانی را نیز برآن افزوده اند.عارفان راستين، سه معیار و یا ميزان براي عرفان مطرح کرده اند: 1) شريعت 2) استاد کامل 3) عقل

اسلاید 29: 1. شريعت، ميزان عام  براي هرکسي که شهوداتي دارد و حقايقي از عالم واقع برای او به نحو حضوري منکشف شده است،در هر مقام عرفانیی که باشد، شريعت ميزان کشف و شهود او مي باشد. شريعت دو معنا دارد: گاهي مراد از شريعت،مجموعه دستورات ديني است که بيشتر ناظر به دستورات و احکام مانند نماز و روزه و حج و.. مي باشد و از طريق وحي به ما رسيده است. گاهي نيز شريعت به معناي کل ما أنزل الله و مجموعه دين اعم از احکام و معارف و عقايد مي باشد. در اين بحث، منظور از شريعت معناي دوم است. يعني نه تنها عارف نباید هیچ یک از احکام واضح دین را انکار کند، بلکه در بخش معارف نيز نبايد سخني خلاف شريعت ابراز کند. لذا در متون اصیل عرفانی می بینیم که شریعت به عنوان اولین میزان و ملاک برای عرفان مطرح شده است و عرفا در این متون، علاوه بر مطرح کردن شریعت به عنوان ملاک در مقام بیان روش، در جای جای مباحث خود، وقتی به بیان مطلبی می پردازند، به اینکه این مطالب مشهودات آنهاست اکتفا نمی کنند و دائماَ آنها را به آیات قرآن و روایات مستند می کنند؛ بطوری که بسیاری از کتب و رسائل ایشان (به عنوان مثال دو کتاب محوری و مهم فتوحات مکیه و فصوص الحکم از ابن عربی) در بیان مطالب عرفانی به عنوان یک دوره تفسیر انفسی قرآن و سنت قابل طرح است. دلیل ايشان در ملاک قرار دادن شریعت، اين است که کشفهاي ضعيف بايد با کشفهاي قوي سنجيده شوند و قوي­ترين و بالاترين کشف که بالاتر از آن کشفي نيست و شخص در آن به اصل و حاق واقع واصل شده است، کشف ختمي است که حضرت رسول اکرم (ص) به آن رسيده است و از آن به کشف اتم و يا تام تعبير مي کنند.اين کشف ميزان است و تمامي کشفها بايد با آن سنجيده شوند. آنچه در اين بحث مهم است، تلقي عرفا از وحي و حقيقت آنست که با برداشت فلاسفه و متکلمين متفاوت است. عرفا حقيقت وحي را کشفي و از سنخ حضور مي دانند و معتقدند رسول الله (ص) حقايق و معارف را مي بينند. هرچند جبرئيل آنها را نازل کرده و يا رسول الله تلقي مي کند، ولي همين تلقي و يا نزول جبرئيل بايد به نحو کشفي معنا شود و نه حصولي. اينکه در بيانات شرعي داريم :« ما کذب الفؤاد ما رأي» ،بحث ديدن و شهود است و نه حصول. حضرت امام (ره) در تفسير فاتحه از وحي به کشف تام محمدي(ص) تعبير نموده اند. در رابطه با علم معصومين که آن را علم لدني مي دانيم: «و علّمناه من لدنّا علما» نيز بحث کشف است. حقيقت معراج حضرت خاتم (ص) را نيز بايد کشف دانست که حضرت مي فرمايند وقتي رفتم عرقي بر پيشاني داشتم که تا موقع برگشتن آن عرق خشک نشده بود ؛يعني تمام آنچه ديده اند در همين فاصله بوده است. از اينجا فهميده مي شود وقتي از وحي، به کشف تام محمدي(ص)تعبير کرده اند، خلاف واقع سخن نرانده اند و يکي از اسرار شريعت را نيز به ما آموخته اند. پس آنچه به عنوان وحي از معصومين(ع) به ما رسيده است،کشف تام است و اين کشف – که برترين کشفهاست – براي همه حجت مي باشد و اگر کشفي با آن سازگار نباشد، بايد آن را کشفي ضعيف و ناقص دانست که در آن خلل راه پيدا کرده است.

اسلاید 30: 2. استاد کامل، ميزان خاص استاد و مربی کامل به کسی گفته می شود که همه مقامات عرفانی را طی کرده و به مقام نهایی عرفان یعنی فناء و بقاء دست یافته باشد و افزون بر آن به مدد الهی توان دستگیری از دیگر طالبان و سالکان کوی دوست را نیز داشته باشد. چون راهبری در عرفان، مانند راهبریهای عادی نیست؛ چه در هدایتهای معمول، هادی با دانستن مجموعه ای از گزاره های ناظر به واقع، با بیان آنها در موارد مناسب از طریق زبان، هدایتگری خود را انجام می دهد و نتیجه هدایت وی در درجه اول، شکل گیری همان دانسته های گزاره ای (در مقام یادگیری علوم) و در درجه دوم فواید عملی آنهاست (در مقام بکارگیری علوم) که در مواردی نیز این فواید عملی، به عنوان صفات و خصایص بدنی (در تربیت بدنی و...) و روحی (در تربیتهای روحی مانند آموزشهای اخلاقی و دینی عادی) جلوه گر می شود. اما در عرفان، از آنجا که قرار است روح سالک دچار تغییر و تحولات اساسی و به اصطلاح دچار تغییرات وجودی شود، با حیطه بسیار خطیر و البته دقیق و ظریفی روبروییم که در آن نمی توان به استادی که تنها گزاره های کلیی از سلوک می داند توسل جست؛ زیرا چون سروکار سلوک با توسعه وجودی روح آدمی است، اولا استاد سلوک باید به تمام ابعاد و ظرایف وجودیِ سالک آگاه باشد و چون این ابعاد و طرایف در مورد اشخاص مختلف، فرق می کند استاد لازم برای این کار باید بطور خاص از وجوه وجودی هر سالک آگاه باشد و چون چنین آگاهیی در مقام علوم عادی حاصل شدنی نیست، تنها راه این است که استاد آنچنان در عرفان مقام بالایی داشته باشد که بتواند باشهود، به ابعاد و وجوه وجود هر فرد سالک آگاه شود. بنابراین در اینجا استاد (افزون بر برتری علمی) حتما باید از نظر روحی و عملی نیز بر شاگرد خود برتری داشته باشد. ثانیاً باز چون سروکار عرفان با تغییرات وجودی است، استاد نمی تواند شاگرد را رها کند تا خودش با هدایتهای بیانی استادش به این تغییرات روحی برسد. بلکه در بسیاری موارد با حصول استعداد و شرایط در اثر بروز موانعی که خارج از اختیار سالک است، ارتقاء وجودی لازم در روح سالک رخ نمی دهد که در اینجا باید استاد با تصرف در روح سالک او را به مرحله بالاتر سوق دهد. (نظیر اینگونه تصرفات عملی و وجودی در آثار عرفانی به کرّات گزارش شده است) این هدایتها هدایتهای تکوینی خاص است که درجه اعلای آن را در معصومان ع سراغ داریم. بنابراین باید استاد عرفان آنچنان از نظر وجودی کامل باشد که توانایی ایجاد چنین تغییرات وجودیی را داشته باشد. ثالثاً باز به همان دلیل یادشده، استاد عرفان باید کاملا از ریزترین تغییرات وجودی و روحی که در این مسیر باید برای سالک اتفاق بیفتد آگاه باشد و چون برای حصول چنین اطلاع دقیقی، آگاهی حصولی از مقامات کلی عرفان (علم عرفان عملی) کافی نیست (هرچند لازم است)، تنها راه این است که خود استاد به نحو وجودی این راه را طی کرده باشد ولذا باید در مقامات نهایی عرفان به سر برد وگرنه حتی با دستیابی به مقامات میانی آن چنان تسلط عمیقی بر چگونگی مقامات مادون خود نخواهد داشت (زیرا با ارتقاء هر درجه از درجات و مقامات سلوکی، آگاهی عارف نسبت به کل هستی از جمله نسبت به مقامات مادون کاملتر و دقیقتر و ژرفتر می شود). به چنین استادی، استاد کاملِ مکمِّل گفته می شود.تذکر: چنین استادی بسیار کمیاب و دیریاب است؛ بدين جهت است که مرحوم قاضي فرموده اند اگر نصف عمر خود را در طلب چنين استاد کامل مکملي صرف کني ضرر نکرده اي.

اسلاید 31: ادامه «استاد کامل»راه تشخیص استاد شایسته عرفان و سلوک (دو معیار اول همیشه باهم و به همراه معیار سوم باید به کار گرفته شوند و معیار سوم گاه به تنهایی و گاه با دو معیار اول باید به کار رود): 1) استفاده از معیار عام: در جهت نفی: اگر استادی دارای شرایط فوق باشد هیچ دستوری از دستورات واضح و بایسته دین را نباید انکار یا ترک کند. از طرفی هیچیک از معارف مسلم شریعت و دین را (مانند توحید و معاد و ولایت و محبت رسول اکرم و اهل بیت ع) نباید انکار کند. ب. درجهت اثبات: برعکس باید آنچنان به انجام واجبات و ترک محرمات و اتصاف به فضایل اخلاقی و روحی و دوری از رذایل پرداخته باشد که تحت عنوانِ شرعی ”عادل“ بگنجد تا بتوان به قول او اعتماد کرد. 2) استفاده از معیار عقل: در چنین شرایطی (شرایط فوق) اگر فردی در موقعیت و شرایطی بود که از نظر عقلی رسیدن او به چنان مقامات عرفانی محال شمرده نشود (أ. از علوم شرع و عرفان نا آگاه نباشد؛ب. دارای شرایط معمول و زمان مناسب برای چنان سیرعرفانی بوده باشد) چنانچه خودش یا اشخاص عادل دیگری از قول او، به وصول او به مقامات عالی عرفانی شهادت دادند این شهادت قابل پذیرش است. 3) متخصصان و کارشناسانی که به مقامات عالی علم عرفان عملی و نظری دست یافته اند از راه حالات و روحیات و توصیفات فرد از خودش، می توانند بفهمند که واقعا وی در مقامی که ادعا می کند هست یا نه؛ البته این راه، در طرف نفی تقریباً صددرصد جواب می دهد ولی در جهت اثبات اینکه فردی واقعا در مقام ادعاشده هست، درصد بسیار پایینی خطا می کند. (در جایی که فرد مدعی خودش از عالمان عالی عرفان است و آنچنان افعال و اقوال خود را با نشانه های عارفان والامقام تطبیق می دهد که عالمان دیگر نیز دچار خطا می شوند) ولذا در جهت اثبات بهتر است این معیار، به همراه معیارهای قبلی به کار گرفته شود.

اسلاید 32: 3. عقلدر عرفان اسلامي در برهه اي از تاريخ، عرفا، از برخي جهات از عقل انتقاد مي کرده اند. اما با تدقيق در بيانات آنها مي توان فهميد که هرجا عقل و عاقلان را را نکوهش کرده اند، مراد از آن عقل تاريخي است که نمود بارزِ آن، فلاسفه يک مکتب و يک دوره خاص (مشائين) مي باشند؛ نه عقل به معني مطلق کلمه؛ زيرا همين عرفا نيز بارها از مقام عقل تجليل کرده اند و اساساً بالاترين تمجيدها از عقل برلسان عرفا جاري شده است. از اين رو مي توان فهميد که عرفان، با عقل سر نزاع ندارد؛ بلکه با عقل ساده و عاميانه اي که از درک معارف حقه عاجز است، اما با اين وجود، خود را در همه حيطه ها داخل مي کند و در نتيجه بسياري از حقايق را نفهميده، انکار مي کند، سر جنگ دارد. از اين رو در عرفان اسلامي، عقل بطور کلي، تلقي به قبول شده است: 1. به عنوان شرط اساسي لازم براي شکل گيري اعتقادات اوليه اسلامي (توحيد...)2. به عنوان فراهم آورنده زمينه هاي نظريِ شکل گيري عرفان (عقل اثبات کننده راه ديگري از شناخت به نام شهود است).3. به عنوان ملاک و ميزان صحتِ شهودهاي عرفاني تا آنجا که مي تواند بفهمد (اغلب، گزاره هاي بديهي عقلي مانند محال بودن اجتماع نقيضين و... در اين مورد، کارآمد هستند؛ اما عقل در بسياري از موارد مشهود عارف، اساساً گزاره اي ندارد تا بتواند به عنوان ملاک و معيار مطرح شود؛ بله اگر در آن موارد، اموري مطرح شد که با گزاره هاي کلي و جهانشمول عقلي مخالف بود، مي توان آن امور را در شهود عارف از جمله دريافتهاي شيطاني محسوب نمود؛ اما در شهود جزئياتي مانند اينکه مراتب هستي چيستند و آيا علاوه بر آنچه عقل درک مي کند مراتب ديگري هم هست يا نه، عقل اساسا نفياً يا اثباتاً حرفي براي گفتن ندارد که بخواهد دخالت کند. ولذا پذيرش عقل به عنوان ملاک و ميزان عرفان (مانند پذيرش هر قوه ادراکي ديگري) بايد با توجه به محدوديتهاي آن صورت گيرد. در اين زمينه مي بينيم که عرفا بويژه عارفان مکتب ابن عربي از عقل به عنوان ملاک و ميزان سوم عرفان نام برده اند. براي نمونه ر.ک: تمهيدالقواعد (اولين کتاب درسي عرفان نظري در سنت حوزوي) و مصباح الانس (آخرين کتاب درسي عرفان نظري).4. عارفان عقيده دارند که پس از شهود، اگر عقل آدمي از ابتدا به وظايف و البته به محدوديتهاي خود آگاه باشد و در حين شهود مواردي که عقل گريزند، خود را بي دليل، وارد کار نکرده و از در انکار درنيامده باشد، مي تواند از مزاياي شهود استفاده کند و آنچه را که تا قبل از آن اساساً هيچ درکي از آن نداشت، با شناخت ويژه خود (شناخت حصولي و مفهومي عقلاني) بفهمد. اين عقل، در لسان عرفا عقل منور ناميده مي شود و در عرفان، نقش تبيينگرِ شهود را ايفا مي کند. تبيين از دو راه صورت ميگيرد: 1) بيان و توضيح سازوار عقلاني؛ 2)استدلال در اثبات مطالب شهودي. استدلال در همه موارد ممکن نيست؛ ولي بيان عقلاني ممکن است.

اسلاید 33: فصل چهارم: ساحتهاي عرفان اسلامي

اسلاید 34: 1. عرفان نظريعرفان نظري همان جنبه بيروني وبُعد معرفتي عرفان اسلامي است که در پي طي منازل و مقامات سلوکي بر سالک ، مکشوف مي گردد و عارف به آن، به نحو شهودي معرفت مي يابد . عارف آنچه را در شهود يافته به بيان و زبان مي آورد و در قالب مفاهيم و کلمات و عبارات به توصيف و تبيين آن مي پردازد. بدين ترتيب عرفان نظري عبارتست از« تفسير و تبيين هستي بر اساس کشف و شهود »

اسلاید 35: 2.عرفان عملي عرفان عملي، همان بُعدِ عملي و طريقتيِ عرفان اسلامي است که داراي مراحل و منازل است . پس علم عرفان عملي عبارت است از: « مجموعه تعاليم، قواعد و تبيينهاي مربوط به اعمال قلبي و احوال باطني، در قالب منازل و مقامات طولي و مترتب، براي رسيدن به کمال توحيد (فناء و بقاء= قرب الهي= وحدت شخصيه)»

اسلاید 36: 3. فرق و آداب صوفيه عرفان اسلامي که ادعاي يک برنامه عملي براي سير و سلوک دارد، بايد تمهيداتي را فراهم کند که عملاً انسانهايي را در مسير سير و سلوک پرورش دهد و به منازل نهايي برساند .اين هدايتِِ کاربردي بدون مربي و پير راه – کسيکه خودش اين راهها را پيموده و به هدف نهايي رسيده باشد – ميسر نيست .در اين حالْ استاد ، سالک را گام به گام به پيش مي برد.يکي از ساحتهاي عرفان اسلامي همين نظام تربيتي خاص است .

اسلاید 37: 4. عرفان ادبي بُعد دروني عرفان اسلامي تنها يکسري منازل و مقاماتِ سلوکي نيست بلکه شامل بر يکسري از احساسات و عواطف دروني نيز هست ؛ وقتي سالک منازل و مقامات را طي مي کند و معارفي را بدست مي آورد ، افزون بر احراز مقامات و شهودات، احساسات و عواطف شديدي را نيز تجربه مي کند . پرداختن به بعد احساسي عرفان اسلامي ساحت ديگري از عرفان را به وجود مي آورد که عرفان ادبي ناميده مي شود. در عرفان ادبي به بيان منازل و کشف و شهود هستي با زبان احساسي پرداخته مي شود .

اسلاید 38: 5. عرفان و شريعت اسلامْ ديني ساده و سطحي نيست،بلکه مجموعه اي عميق است که براي هدايت کاملترين مخلوق خداوند مهيا شده است و در هرمرتبه از فهم و معرفت انسان،جلوه اي متناسب با فهم او را از خود نشان مي دهد. از طرفي داشتنِِ فهم عميق و باطني از دين، امر دشواري است و عرفان تلاش دارد تا به اين فهم دست يابد، عرفان و شريعت، معناي همين فهم باطني از معارف و تعاليم دين است .

اسلاید 39: فصل دوم: کلیات عرفان اسلامی در ساحت عرفان نظری

اسلاید 40: 1. مباحث وحدت شخصيهمبحث اول : وجودمبحث دوم : وحدت وجودمبحث سوم : فروعات وحدت شخصیه

اسلاید 41: مبحث اول: وجود الف. وجود چيست ؟معناي لغوي واژه «وجود»، هستي (:تحقق و بودن)است و در فلسفه در برابر واژه «ماهيت»، به معنای چيستی ، به کار می رود .وجود،عينِ تحقق واقعي و واقعيتِ خارجي است و چيزی که عين تحقق خارجي است،هيچگاه خودش به ذهن نمي آيد ولذا در ذهن، هيچ راهي براي شناختن و آگاهي يافتن از خودِ وجود و واقعيتِ خارجي نيست. بلکه شناختِ حقيقيِ آن (يعني شناختنِ خودِ وجود)، تنها در جنبه اي ديگر از روح انسان، غير از ذهن، شکل مي گيرد که عبارت است از علم حضوري يا همان شهود که به معنيِ ارتباط بي واسطه با واقعيت و جهان خارج، و شناختِ بي واسطه و مستقيمِ وجود واقعي مي باشد .اين وجودِ خارجی به همه موجوداتِ خارجی نسبت داده می شود . آنچه حقيقتِ اشيای خارجی را تشکيل می دهد ، وجود آنهاست نه ماهيتشان ؛ زيرا ماهيتْ، در خارج و در ذهن مساوی است پس آنچه سبب تفاوت ميان ذهن و خارج می شود ، وجود است که حقيقتش عين خارجيت و محقق بودن است. از اين اعتقاد به اصالت وجود ( در برابر اصالت ماهيت ) تعبير می شود.

اسلاید 42: ب. ويژگيهای مفهوم وجود 1) مفهوم وجود، مفهومي بديهي و روشن و بي نياز از تعريف منطقي است 2) اينکه وجود، امري واقعي و محقَّق است نه امري خيالي و ساختهٔ ذهن، آن را بي نياز از اثبات و استدلال می سازد؛ زيرا هر کسي دستِ کم وجودِ خود را بي واسطه و بالوجدان مي يابد

اسلاید 43: مبحث دوم: وحدت وجود الف. معنای دو واژه وحدت و کثرت اين بحث در مورد وجود و چگونگی تحقق آن در عالم واقع و خارج است ؛ سؤال اساسی در اين بحث اين است که آيا وجود که به همه موجودات نسبت داده می شود, ميان موجودات حقيقی ( در واقع و عالم خارج ) مشترک است بنحوی که بتوان گفت همه موجودات واقعی , در همان جهان واقع و خارجی دارای يک وجود هستند يا اينکه چنين نيست و موجودات دارای وجودهای مختلفی هستند و يک وجود واحد ندارند؟ به يکی بودن وجود وحدت و به چند تا بودن آن کثرت گفته می شود . پس وحدت به اين معنی است که يک وجود در موجودات , محقق است و همه موجودات عالم داری يک وجود مشترک هستند و کثرت به اين معنی است که موجودات عالم دارا ی وجودهای متعدد و مختلفی هستند .در صورتيکه معتقد به وحدت شديم بايد توضيح دهيم که کثرتی که در موجودات ديده می شود مربوط به چيست و اگر قائل به کثرت شديم بايد توضيح دهيم که چگونه است که در نسبت دادن وجود به موجودات چنين درک می کنيم که يک وجود به همه آنها نسبت داده می شود ؟

اسلاید 44: ب. ديدگاههای سه گانه در باب وحدت و کثرت و تشريح نظر عرفاندر پاسخ سؤال از چگونگی وحدت و کثرتِ موجود در عالم، سه ديدگاه وجود دارد ؛ اول نظر حکمای مشاء (که قائل به جدايی ذاتی موجودات خارجی از يکديگرهستند ),دوم نظرمتوسط حکمت متعاليه ( که قائل به وحدت شخص وجود و کثرت مراتب آنست) وسوم نظرعرفان ( ونظرنهايی صدر المتالهين) است که ازآن به وحدت وجود عرفانی و يا وحدت شخصيه ياد می شود. عرفان معتقد است که وجود درعالم واقع و خارج يک شخص واحد است و همه موجودات واقعی در وجود و تحقق واقعيشان در عالم خارج اشتراک دارند وهمگی ازيک وجود واحد برخوردارند.دراين ديدگاه، کثرت و تعددِ موجودات درخودِ وجود واقعی دانسته نمی شود ؛بلکه کثرتْ مربوط به نمودها و ظهورها و تجليات آن وجود واحد است نه خود آن وجود .پس خودِ وجودِ واقعی تنها دارای صفتِ وحدت است و هيچ کثرت و تعدد و تمايزی دراصل آن راه ندارد؛ بدين ترتيب تعدد و ” کثرت ”نيزدرظهورها و نمودهای آن وجود واحد مطرح است .

اسلاید 45: ج . دو نکته کليدی در فهم وحدت وجود (دفع دو شبهه در مورد نظر عرفان)يک : با قبول وحدت وجود، ساير موجودات هيچ و پوچ نمی شوند، بلکه به برکت وجود خداوند،وجود و تحقق می يابند . (عدم پذيرش مونيزم در عرفان اسلامی)دو : با قبول وحدت وجود،ساير موجودات،خدا نمی شوند ،بلکه تنها جلوه خداوندند و از حيث وجود نيز وجودی محدود دارند. (عدم پذيرش «حلول» جهله صوفيه و پانتئيزم غربی و هندی در عرفان اسلامی)

اسلاید 46: نکته اولبالاترين درجه و مقام در سير و سلوک عرفانی , مقام « فناء و بقاء » است که در اين مقامْ عارف با کشف و شهودْ محتوای وحدت شخصيه را در می يابد ؛( يعنی می فهمد که تنها يک وجودِ حقيقی درجهانْ موجوديت وتحقق دارد که اين وجودِ واحدِ حقيقی،همان خداوند سبحان است و بقيه موجوداتْ وجودی از خود ندارند وهمگی جلوه های خداوندند ). يعنی عارف در حالِ فناء به اين مطلب می رسد که هستی خود او و ديگران در وجود و هستی خداوند فانی ومستهلک است و تنها وجود خداوند است که حقيقتا تحقق دارد و موجود است .اما وی در حال بقاء – که تکميل کننده فناست – در می يابد که موجوداتِ ديگر غير از خداوند , هيچ و پوچ و نيستی محض نيستند ؛ بلکه آنها نيز بنحوی دارای حقيقت و واقعيت هستند . به اين نحو که اگر از جهت اينکه آنها امور کثير و متعدد و متمايزی هستند در نظر گرفته شوند، نمودها و ظهورهای آن وجود واحد(خداوند سبحان)هستند و اگرازجهت اينکه اموری محقق وموجودند درنظرگرفته شوند ,وجود آنها با آن وجود واحد متحد است .يعنی ازاين جهت که موجودند،نبايد وجودی مستقل و جداگانه غيرازوجود خداوند برايشان درنظر گرفته شود ؛بلکه موجوديت وتحقق آنها به همان وجود واحد (حق سبحانه) است . پس خودِ وجودْ واحد است که اين وجودْ حقيقتا ازآنِ خداوند است و وجود خدا شمرده می شود . ولی همين وجود مَجازا ( نه به معنای کذب و دروغ بلکه به معنای اينکه اين وجود در اصل برای شخص ديگری - يعنی خداوند - است) به موجودات ديگرنسبت داده می شود .اما کثرت و تعدد و تمايزموجودات به چيز ديگری غيراز وجود باز می گردد که عبارتست ازظهور وجود .در اين تصوير از جهان که عارف آن را عين حقيقت و واقعيت می داند؛همه هستیْ يک شخص واحد است که آن خداوند است و بقيه موجودات وجودشان متنی جدا از متن آن وجود واحد ندارد و کثرت و تعددشان مربوط به نمودها و تجليات همان وجودِ واحد است .

اسلاید 47: نکته دوممطلب شايان ذکراين است که وحدت شخصيه به اين معنا نيست که موجودات عالم همه خداوند باشند و سِمَت خدا را پيدا کنند .اين مطلب با دقت در توضيحات پيرامونِ وحدت شخصيه، روشن می شود. خود عرفا هم بارها بر اين نکته پای فشرده اند که وحدت شخصيه و مقام فناء و بقاء،خدا بودنِ موجودات را نتيجه نمی دهد. زيرا موجوداتِ مختلف و متعدد از جهت آنکه متعدد و مختلف اند ، تجليات و ظهورها ونمودهای آن وجود واحدند نه خود آن؛ و از آن جهت که محقق و موجودند با کل آن وجود واحد متحد نيستند؛ زيرا اگر قرار بود هر موجودی با تمام آن وجود واحد،متحد باشد( وبا توجه به اينکه موجوداتْ متعددند )وجود موجودات ديگر با آن واحد متحد نخواهد بود . پس آن وجود واحد بتمامه،غير از موجودات (از جهت تحقق ) است و هر چند موجودات از حيث تحقق و موجوديت متنی جدای از متن آن وجود واحد ندارند اما بايد ميان آن وجود واحد،بتمامه، وموجوديت وتحقق موجودات فرق گذاشت. بدين ترتيب در عرفان موجودات چه از جهت کثرت و چه از جهت موجوديت از خداوند ممتازند . بدين معنا که کثرت در موجودات (:ظهورات) راه دارد ؛زيرا ظهور وجودند،اما در خداوند نه ونيز خداوند وجود نامحدود دارد ولی موجوداتْ محدودند.

اسلاید 48: مبحث سوم: فروعات وحدت وجوداطلاق؛تجلي؛اسم1) اطلاق به معنای بی حدوحصر بودن است.چنين موجودي اگردرعالمِ واقع،محقق باشد،همه مراتب و عوالم هستی را پرخواهد نمود و الا محدود مي گردد. 2)خداوند در مقامِ ذات صفات را بصورت نامتمايز دارد ، وقتي صفات بصورتِ منحازومتمايز در می آيد موجودات به وجود مي آيند،به بروز و ظهورِ صفات حق تجلی گفته می شود.3)تجلی ومتجلی(يعنی آن شخصی که جلوه کرده) از يکديگر جدا نيست،پس درمتن همه اين تجليات وظهورها، خداوند حاضر است دراثرحضورذات درتعينات وتجليات،ذات حق در هر موطن، بايک صفت خاصِ خودقرين می شودودرنتيجه، يک«اسم» عرفانی پديدمی آيد.

اسلاید 49: فرع اول : اطلاق خداوند چنانکه گذشت عرفا معتقدند که تنها يک وجود است که کل هستی را فراگرفته است که آن وجود حق سبحانه است.پس وجودِ حقْ دارای ويژگيِی است که باعث شده همه هستی را فراگيردووجود حقيقی ديگری در کنارآن مطرح نشود.اين ويژگی «اطلاق» نام دارد.اطلاق به معنای بی حدوحصر بودن است. به عبارت ديگر مطلق ، موجودی است که هيچ قيدومحدوديتی نداردوحدوحصری نمی شناسد.پس مطلق به معنای نامحدود و بی حدوحصراست.چنين چيزی اگردرعالمِ واقع،محقق باشد،همه مراتب و عوالم هستی را پرخواهد نمود.زيرا اگر دريک ياچند مرتبه از عوالم خلاصه شود،به اين معناست که درمراتب وعوالم ديگر نيست وهمين برای وی محدوديت وقيد محسوب می شود.به اين حضورِ درهمه مراتب هستی، «سريان» گفته می شود. پس اطلاق خارجی،همين سريان درتمام مراتب هستی است.البته در مورد خداوند بايد دانست که وجود خداوند هم درهمه مراتب هستی حاضر است و هم دارای مقام و رتبه ای فراتر از همه مراتب است که اين رتبه و مقام را« مقام ذات يا غيب الهوية»می نامند،که مقام فوقِ سريانی خداوند است.پس اطلاق به اين معناست که ذات و وجود خداوند در همه مراتب هستی حضورِوجودی وسريان دارد وفوق آن مراتب نيز هست

اسلاید 50: فرع دوم : ظهور و تجلی گفته شدعرفا،کل هستی رايک وجودِ واحدِ شخصی می دانندکه همان خداوند است و موجودات عالم را موجودی مستقل از خداوند محسوب نمی کنند ، بلکه آنهارا اطوار و تجلياتِ وظهورها و شؤونِ آن وجود واحد می دانند. نيزگفته شدحق تعالی افزون بر مقام سَرَيان درمراتب هستی دارای مقام فوقِ سريان می باشد.خداوند در اين مقام،وجودِ همه مراتب را بنحوبسيط دارا می باشد.به عبارت ديگر، اين مواطن وموجودات ،که هريک در مرتبه خود ،بصورتِ متمايز ازديگری موجودند ، درمقامی بالاتر،يعنی ذاتِ حق بنحو نامتمايز و در وحدتی تام وتمام موجودمی باشند؛ زيرا هرچه درعالمِ موجودات است،از ذات خداوند سرچشمه گرفته ولذا تا ذات خداوند، واجدِ کمالاتِ وجودی موجودات نباشد،نمی توان تصديق کردآن موجودات از ذات او سرچشمه می گيرند. حال خداوند در مقامِ سريان و پايينتر از مقام ذات،در هر مرتبه، يکی از اين صفات را که در ذاتش بصورت نامتمايز داشت، بصورتِ منحاز و متمايز در می آورد؛ به اين کار، بروز و ظهورِ صفات حق يا تجلی گفته می شود. پس ظهوروتجلی به اين معناست که آن صفاتِِ درون ذات که بصورت بسيط ونامتمايز – ازديگرصفات- درذات حق وجودداشت درمقامی پايينتر،بصورتِ متمايزازيکديگر،يعنی بصورت تفصيلی،خودرانشان می دهد. عرفا ازاين مطلب،چنين تعبير می کنندکه صفات حق در هرمرتبه ای ازمراتبِ هستی از کمون به بروزيااز بطون به ظهوردرمی آيد.بابروزوظهورهرصفت ازصفات حق،يک موجود ازموجودات هستی پديد می آيد.

اسلاید 51: چند نکته مهم در باب تجلیهريک ازموجودات عالم رابدليل آنکه ظهوروبروز يکی از صفات حق است؛«شأن»حق می نامند. پس شأن همان تجلی است.تجلی وتشأن به اين معنا نيست که چيزی ازذات خداوند جدا شود؛ بلکه خداوندْ صفاتِ خود را دربيرون از ذات، جلوه می دهد که اين جلوات، تجلی ناميده می شود. اما وجود اين تعينات و تجليات، چيزی جز همان وجود ذاتِ حق نيست؛ زيرا روشن است که جلوه ونمودِ يک چيز، وجودی غيراز خودِ آن چيز ندارد. از اين رو،اين تجليات نه ازلحاظِ وجود، بلکه ازنظرنمود وظهور، با ذات حق وبا يکديگر متفاوت اند وگرنه ازنظر اصل وجود، يک چيزند که همان وجود ذات حق است؛ لذا عارف در پسِ ديدن پديده های عالم، آنها را ظهور ونمودِ حق می داند: به هرجا بنگرم توپديدار آمدی ای نانموده رخ تو چه بسيار آمدی

اسلاید 52: فرع سوم: اسماءدر بحث تجلی گفته شد؛هريک ازموجوداتِ عالم،بروز وظهورِ يکی ازصفات ذات حق است ونيزگفته شدتجلی ومتجلی(يعنی آن شخصی که جلوه کرده)ازيکديگر جدا نبوده ونمی توان تجلی راوجودی غير ازحق دانست.پس بايد گفت درمتن همه اين تجليات وظهورها،خداوند حاضر است واصل وجوداين تجليات،وجود خداوند سبحان است.باتوجه به اين مقدمه،بايدگفت که وجودحق،درهرمرتبه ازهستی،به رنگ وبوی آن مرتبه درمی آيدودرواقع ذاتْ به شکل خاصِ آن مرتبه ، نمودپيدامی کند.زيراهرمرتبه،تجلی وظهورِ خودِ خداوند است که حق تعالی در آن، حاضر است. پس می توان در هر مرتبه از هستی، ذات حق را همراه با آن مرتبه خاص دانست. و چون هر مرتبه ازهستی، يک تجلی ونمود است و تجلی، حاصلِ تمايزِيکی از صفاتِ ذات حق دربيرون است ، بايدگفت همراهیِ ذات با هر مرتبه ازهستی، به معنای مقارنتِ او با يکی از صفاتِ منحاز و ممتاز خودِ اوست که در بيرون از ذات ظهور يافته است.

اسلاید 53: توضيح چگونگی پديد آمدن اسمدربحثهای لغوی درزبان عربی، گفته می شودکه هراسم مشتقی، متشکل از يک ذات بايک صفتِ خاص است. مثلا اسمِ «قائم»، به معنی «ذاتی» است که صفتِ«قيام»دارد (يعنی متشکل است از ذات به علاوه قيام)عرفا با الهام گرفتن از همين بحث در ادبيات عرب، بحثی درعرفان در مورد حقايق وواقعياتِ عالم، ترتيب داده اند که بحث «اسماء» ناميده می شود.طبق مقدمه فوق، در هريک ا زمراتب هستی،ذاتِ حق با يکی از صفات خاص خود همراه است واساساًبايدگفت هرموجود درعالم، حاصلِ همراهیِ ذاتِ خداوند با يک صفتِ متمايز ِخود است.به سبب مشابهت اين وضعيت درعالم واقع بابحث ادبی اسم، تمام موجودات و مراتب هستی درعرفان «اسم» ناميده می شوند.پس بايد گفت که در اثر حضور ذات در تعينات و تجليات، ذات حق در هر موطن، با يک صفت خاصِ خود قرين می شود و در نتيجه، يک «اسم» عرفانی پديد می آيد.پس هر موجودی، يک اسم از اسماء خداوند است؛ پس اسم همان تجلی است که از اقتران ذات با يکی از صفاتش پديد می آيد.

اسلاید 54: جمع بندیوجودبه معنای هستی است وبی نيازازتعريف وتصديق می باشد.عرفان قائل به وحدت وجودمی باشد؛يعنی ،وجود،که به همه موجودات نسبت داده می شودْ ميان همه موجودات مشترک است،پس همه موجوداتِ واقعی دارای يک وجودند. يعنی وجود،درعالم يک شخص واحدست وکثرتْ مربوط به ظهورات آن وجودواحدستوحدت شخصيه لوازمی دارد که لازمه آن عبارتست از: 1)وجودی که کل عالم رافراگرفته ويکی بيش نيست،همان وجود حضرت حق است؛ که نامحدودومطلق است.وی درتمام مراتب هستی،سريان و حضوردارد،که البته علاوه براين مقام سريان ، در رتبه ای فراترازهمه مراتب هستی ذاتی فوق سريان دارد که با احدی درآن شريک نيست وکسی به آن راه ندارد؛پس خداوندهم دارای مقام سريان در هستی است و هم مقام فوق سريان است. 2)خداونددرمقامِ فوق سريان خود،صفات نامحدودی رابنحوبسيط دارامی باشدکه درمقام سريان،همين صفات بسيط ازيکديگرمتمايزمی شوند.وقتی صفات حق از بطون(مقام فوق سريان)به ظهور(مقام سريان)درمی ايند،موجودات پديدمی آيند. 3)ازآنجاکه صفت بدون موصوف معنانداردوجلوه بدون صاحب جلوه باقي نخواهد بود؛پس تجلی،وجودی جدای ازحق ندارد.پس بايدگفت؛درهرمرتبه اين خداوندست که به رنگ وبوی خاصی درآمده است و درهرمرتبه ذات باصفت ممتازی ازخود مقارن شده است،که درنتيجه اين مقارنتْ اسم،تجلی وياموجودات پديدمی آيند.

17,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید