صفحه 1:
موضوغ : عمل و عکسس الخمل
تهبه و تنظیم : محمد جواد فیاضی
صفحه 2:
صفحه 3:
کوهنوردی میخوا قله ای کند
yaw ۱ 3
(See 7
سا 1
و
$5
=
9
بسن ,
صفحه 4:
به صعودش ادامه
داد تا این که هوا
كاملا تاريك شد .
به طورى كه هيج
جيز ديده نمى شد.
سياهى شب همه
جا را پوشانده بود و
ی
چیزی را ببیند
حتی ماه و ستاره ها
انبوهی از ابر
پنهان شده بودند
صفحه 5:
سرعت هر چه تمام تر سقوط
کرد
سقوط همچنان ادامه داشت
و او در آن لحظات سرشار از
هراس . تمامی خاطرا
خوب وبد زنداكى اش را به
ياد مى آورد. داشت فكر
ميكرد جه قدر به
نزدیک شده است که ناگهان
دنباله طنابی که به دور
کمرش حلقه خورده بود بين
شاحههای درحتی دربن
كوه كير كرد و منع از سقوط
ad this.
صفحه 6:
در آن لحظات سنگین
سکوت . که هیچ
امیدی نداشت از ته
Las : فریاد زد Jo
کمکم کن !
صفحه 7:
صفحه 8:
پاره شدن طناب یعنی
سقوط بی تردید از فرار
٠ کیلومتر ها ارتفاع
: گفت
ا دابا نمی توانم
خدا کفت : آیا به گفته من
ايمان تدارى ؟
كوهنورد كفت : خدايا
. نمى توانم » نمی توانم
صفحه 9:
روز بعد گروه نجات
گزارش داد که چسد
منجمد شده یک
کوهنورد در حالى بيدا
شده كه طنابى به دور
كمرش حلقه شده بود
و تنها دو متر با زمين
....فاصله داشت
صفحه 10:
بسمه تعالی
موضوع :عمل و عکس العمل
تهیه و تنظیم :محمد جواد فیاضی
صفحه بعد
کو ه نو ر د
صفحه بعد
صفحه بعد
ای صعود کند ،
قله ای
میخواست بهبه قله
کوهنوردی میخواست
کوهنوردی
آمادگی سفرش
تمرین وو آمادگی
سال هاها تمرین
پسازازسال
پس
.آغازکرد
رارا .آغازکرد
صعودش ادامه
بهبه صعودش
داد تاتا این که هوا
داد
کامال تاریک شد .
کامال
هیچ
که هیچ
طوری که
بهبه طوری
شد.
نمی شد.
دیده نمی
چیز دیده
چیز
همه
شب همه
سیاهی شب
سیاهی
بود وو
پوشانده بود
جا رارا پوشانده
جا
توانست
نمی توانست
مرد نمی
مرد
ببیند
چیزی رارا ببیند
چیزی
ها
ستاره ها
ماه وو ستاره
حتی ماه
حتی
ابر
انبوهی ازاز ابر
پشت انبوهی
پشت
بودند
شده بودند
.پنهان شده
.پنهان
صفحه بعد
که داشت
همانطور که
کوهنورد همانطور
کوهنورد
حالی که
در حالی
رفت در
می رفت
باال می
باال
قله نمانده
فتح قله
چیزی بهبه فتح
چیزی
خورد و با
لیز خورد
پایش لیز
بود ،،پایش
بود
تمام تر سقوط
چه تمام
هر چه
سرعت هر
سرعت
.کرد
.کرد
صفحه بعد
داشت
ادامه داشت
همچنان ادامه
سقوط همچنان
سقوط
سرشار ازاز
لحظات سرشار
آن لحظات
در آن
وو اواو در
خاطرات
تمامی خاطرات
هراس ،،تمامی
هراس
به
اش رارا به
زندگی اش
خوب وو بدبد زندگی
خوب
فکر
داشت فکر
آورد .داشت
می آورد.
یاد می
یاد
مرگ
قدر بهبه مرگ
چه قدر
میکرد چه
میکرد
ناگهان
که ناگهان
است که
شده است
نزدیک شده
نزدیک
دور
که بهبه دور
طنابی که
دنباله طنابی
دنباله
بین
بود بین
خورده بود
حلقه خورده
کمرش حلقه
کمرش
بین
در بین
درختی در
های درختی
شاخه های
شاخه
سقوط
مانع ازاز سقوط
کرد وو مانع
گیر کرد
کوه گیر
کوه
.کاملش شد
.کاملش شد
لحظات سنگین
آن لحظات
در آن
در
سکوت ،،که هیچ
سکوت
نداشت از ته
امیدی نداشت
امیدی
خدایا
زد ::خدایا
فریاد زد
دل فریاد
دل
کن
کمکم کن
!! کمکم
صفحه بعد
آسمان پاسخ داد
ندایی ازاز آسمان
ندایی
خواهی؟
می خواهی؟
چه می
من چه
ازاز من
خدای من.
بده خدای
نجاتم بده
-نجاتمایمان داری؟
من ایمان
آیا بهبه من
-آیاتو
همیشه بهبه تو
آری همیشه
-آریداشته امام
ایمان داشته
ایمان
دور
طناب دور
آن طناب
پس آن
-پسکن.
پاره کن.
کمرت رارا پاره
کمرت
کرد.
وحشت کرد.
کوهنورد وحشت
--کوهنورد
صفحه بعد
طناب یعنی
شدن طناب
پاره شدن
پاره
تردید از فرار
بی تردید
سقوط بی
سقوط
ها ارتفاع
کیلومتر ها
..کیلومتر
گفت
::گفت
توانم
نمی توانم
خدایا نمی
!! خدایا
من
گفته من
آیا بهبه گفته
گفت ::آیا
خدا گفت
خدا
نداری ؟؟
ایمان نداری
ایمان
خدایا
گفت ::خVدایا
کوهنورد گفت
کوهنورد
توانم
نمی توانم
توانم ،،نمی
نمی توانم
..نمی
صفحه بعد
گروه نجات
بعد گروه
روز بعد
روز
داد که جسد
گزارش داد
گزارشV
شده یک
منجمد شده
منجمد
در حالی پیدا
کوهنورد در
کوهنورد
دور
به دور
طنابی به
که طنابی
شده که
شده
بود
شده بود
حلقه شده
کمرش حلقه
کمرش
زمین
متر بابا زمین
دو متر
تنها دو
وو تنها
داشت
....فاصله داشت
....فاصله
صفحه بعد
:نتیجه گیری
تنها به سه نفر از
همه بیشتر
باید اعتماد کنیم
پایان
صفحه اول
خ دا 1-
پ در 2-
م ادر 3-