مکالمه های عربی در مکان های مختلف
اسلاید 1: موضوع: مکالمه های عربی در مکان های مختلف نام پژوهشگر: سپهر نوعی
اسلاید 2: مکالمه در بازارالمشتری: السلام علیک : سلام بر توالباءع: السلام علیک و رحمة الله و برکاته.: سلام بر تو و رحمت و برکات خدا بر تو باد.المشتری:أريد أن أشترى هدية: من می خواهم یک کادو بخرم.و لكن أن لا تكون غالية كثيراً: اما نه چندان گران.ربما شنطة يد؟: شاید یک کیف دستی؟الباءع: أي لون تحب؟: چه رنگی دوست دارید؟أسود، بني، أو أبيض؟: سیاه، قهوه ای یا سفید؟كبيرة أو صغيرة؟: بزرگ باشد یا کوچک؟
اسلاید 3: المشتری:أتسمح لي أن أري هذه؟: می توانم این یکی را ببینم؟ هل هذه من جلد طبيعي؟: این از جنسچرم است؟ أو هل هي من جلد صناعي؟: یا از مواد مصنوعی است؟ الباءع: من جلد طبيعي طبعاً: مسلماً چرمی است. هذه نوعية ممتازة: از کیفیت بسیار خوبی برخوردار است. و الشنطة اليدوية سعرها فعلا مًناسب جداً: و قیمت کیف دستی واقعاً مناسب است. المشتری: هذه تعجبني: از این یکی خوشم می آید. سآخذها: این یکی را بر می دارم (می خرم) هل يمكن أن أستبدلها إذا لزم؟: شاید بخواهم آنرا عوض کنم، امکان دارد؟ الباءع: بالتأكيد: بله، مسلماً. نغلفها كهدية: آن را به صورت کادو بسته بندی می کنیم. هناك الصندوق ( الدفع): آن روبرو صندوق پرداخت است. المشتری: شکرا جزیلا. إلی القا. الباءع: مع السلامة.
اسلاید 4: مکالمه درکتابخانه عمومیالمؤظّف : تَفَضَّل أخی ! ماذا تُریدُ ؟ کارمند: بفرما برادرم !چه می خواهی ؟ شکراً ، اُریدُ أن اَستَعیرَکتاباً . متشکرم ! می خواهم کتابی را به امانت بگیرم أیُّ کتابٍ؟ چه کتابی ؟ کتاباً حولَ المُحاوَرَةِالعربیّةِ. کتابی بیرامون مکالمه زبان عربی هل تُریدُ أن تُطالعَه فی المَکتبةِ؟ آیامی خواهی آن را در کتابخانه مطالعه کنی؟ لا، اُریدُ اِستعارتَه اسبوعَینِ . نه ، می خواهم آنرا دوهفته امانت بگیرمهَل أنتَ مِن اَعضاء المَکتبةِ ؟ آیا شما عضو کتابخانه هستی؟ لا، هل تُمکنُ عضویّتی فی المکتبةِ ؟ نه ، آیا ممکن است عضو کتابخانه شوم؟نَعَم ! أکمل هذهِ الورقة وَ ادفَع ألف تومانٍ . بله ! این ورقه را کامل کن و هزار تومان بپرداز . شکراً . متشکرم مکالمه درکتابخانه عمومیالمؤظّف : تَفَضَّل أخی ! ماذا تُریدُ ؟ کارمند: بفرما برادرم !چه می خواهی ؟ شکراً ، اُریدُ أن اَستَعیرَکتاباً . متشکرم ! می خواهم کتابی را به امانت بگیرم أیُّ کتابٍ؟ چه کتابی ؟ کتاباً حولَ المُحاوَرَةِالعربیّةِ. کتابی بیرامون مکالمه زبان عربی هل تُریدُ أن تُطالعَه فی المَکتبةِ؟ آیامی خواهی آن را در کتابخانه مطالعه کنی؟ لا، اُریدُ اِستعارتَه اسبوعَینِ . نه ، می خواهم آنرا دوهفته امانت بگیرمهَل أنتَ مِن اَعضاء المَکتبةِ ؟ آیا شما عضو کتابخانه هستی؟ لا، هل تُمکنُ عضویّتی فی المکتبةِ ؟ نه ، آیا ممکن است عضو کتابخانه شوم؟نَعَم ! أکمل هذهِ الورقة وَ ادفَع ألف تومانٍ . بله ! این ورقه را کامل کن و هزار تومان بپرداز . شکراً . متشکرم
اسلاید 5: مکالمه درخانهالأُخت : أسَمِعتَ یا حسین! خواهر: حسین ! آیا شنیدی که من درآزمون ورودی دانشگاههاقبول شدم ؟ أنا قَد نجَحتُ فی إمتحانِ القبول لِلجامعاتِ . الأخ : أحسنتِ ، مبروکٌ ! فی أیّ فرعٍ ؟ برادر: آفرین مبارک باشد ! چه رشته ای ؟فی فرع الأدبّالعربیّ بجامعةِ اصفهان . رشته ادبیات عرب دانشگاه اصفهان.مِن أینَ لکِ هذا الخبرُ ؟ این خبراز کجا به تورسیده؟ لَقداِنتَشَرَ الخبرُ فی الصحیفةِ «بیک سنجش » در روزنامه بیک سنجش منتشرشده مَتی تَذهَبینَ لِتَسجیلِ اِسمَک ؟ کی برای ثبت نام می روی ؟أذهَبُبعدَ اُسبوعَینِ . دوهفته بعد می روم . أرجو لکِ النّجاح ! برایت آرزوی موفقیت می کنم. شکراً . متشکرم.
اسلاید 6: حامد: ماذا یحدث فی فصل الرّبیع حامد: در فصل بهار چه اتفاقی رخ می دهد؟ نادر: فی فصل الربیع یَقصُرُ اللیل و یطول النِهار و تعتدل حرارة الجوّ و تکون السّماء صافیةً کالمرآة و طبیعة تدعونا الی الخروج من المنازل لِنَملأ صدورنا بعطورها و تُغرّدُ الطّیور علی اغصان الأشجار فهو فَصلُ الفرحَ و سرور لِکثیرٍ من النّاس . نادر: در فصل بهار شب کوتاه و روز طولانی می شود و گرمی هوا معتدل می شود . آسمان همچون آیینه می باشد و طبیعت ما را به خروج از خانه ها فر می خواند برای اینکه سینه هایمان را با عطرها پر کنیم و پرندگان بر شاخه های درختان آواز می خوانند پس آن فصل شادی و شادمانی برای بیشتر مردم است. حامد: فعلی هذا وَداعاً حتّی الغد. حامد: پس تا فردا خداحافظ. نادر: وَداعاً معَ السّلامت. خداحافظ، به سلامت.
اسلاید 7: مکالمه درباره روزهای هفته و فصل های سالحامد: السّلام علیکم. حامد: درود بر شما نادر: علیکم السّلام و رحمة الله و برکاته. نادر: درود و رحمت خدا بر شماحامد: هل أنت مستعدّ لأن نتحدث فی ایّام الاسبوع و فصول السّنه. حامد: ایا تو آماده هستی برای اینکه درباره روزهای هفته و فصل های سال گفت و گو کنیم؟نادر: نعم، أنا بخدمتک. نادر: بله، من در خدمت تو هستم.حامد: هل تعرف یا نادر ایّام الاسبوع بالّغه العربیة؟ حامد نادر آیا ایام هفته را به زبان عربی می شناسی؟نادر:نعم، السّته، والاحد، والاثنین، و الثلاثاء، والاربعاء، والخمیس و الجُمعة.نادر: بله ، شنبه، یکشنبه، دو شنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه، جمعه.حامد: ما هو الیوم الثالث من ایّام الاسبوع؟ حامد: روز سوم از روزهای هفته چیست؟نادر: الاثنین هو الیَوم الثالث. نادر: روز سوم ، دو شنبه است.حامد: ما هو الیوم الخامس؟ حامد: روز پنجم چیست؟نادر: الاربعاء هو الیَوم الخامس نادر: روز پنجم چهارشنبه است.حامد: کم فضلاً فی السّنه؟ حامد: در سال چند فصل است؟نادر: فی السّنه اربعة فصولٍ. نادر: در سال چهار فصل است.حامد: ما هو أسماءُ الفصول الاربعة؟ حامد: نام های چهارفصل چیست؟نادر: الفصول الاربَعَةُ هی الرّبیع والصّیف، و الخریف و الشّتاء.نادر: چهارفصل عبارتند از : بهار، تابستان، پاییز و زمستان.
اسلاید 8: حامد:ما هو فصلُ الشتاء؟ حامد: فصل زمستان چیست؟ نادر: فصل الشّتاء هو فصل الخیر و البرکة. نادر: فصل زمستان فصل خیر و برکت است . حامد: ماذا یحدث فی فصل الشّتاء؟ حامد:در فصل زمستان چه اتفاقی می افتد؟ نادر: فی فصل الشّتاء یلمعُ البرقُ و یقصِفُ الرّعدُ و تهبُّ العواصفُ قویّةً هو جاء تلوی أغصانَ الأشجارِ التی عرّها فصلُ الخریف. برق ساطع می شود و رعد غرش می کند و بادهای تند می وزد برگ های درختان می ریزند. حامد:هل یقصرُ اللّیلُ و یطول النّهارُ فی فصلِ الشّتاء؟ حامد: آیا در زمستان شب کوتاه و روز طولانی می شود؟ نادر:لا،بل یقصر النّهار و یطول اللّیلُ و یشتدّ البردُ فیر تدی النّاسُ الملابسَ الصّوفیة السّمکیة. نادر: نه ، بلکه روز کوتاه و شب طولانی می گردد. سرما شدت می گیرد و مردم لباس های پشمی می پوش حامد:إلی أین تلجأ غالبیة النّاس فی فصلِِ الشّتاء؟ حامد: اکثر مردم در فصل زمستان به کجا پناه می برند؟ نادر:یفضّلُ النّاسُ فی فصلِ الشّتاء أن یلجأوا إلی بیوتِهم حیثُ یتمتعون بقضاء أجملِ الأوقاتِ مع أفرادِ الأسرة بالقرب من المِدفَأة. نادر: مردم در فصل زمستان ترجیح می دهند که به خانه هایشان پناه ببرند از انجائیکه زیباترین اوقات را با افراد خانواده در کنار بخاری بهره می جویند. حامد:أشرکَ علی هذه الإیضاحات القیّمة. حامد:از تو به خاطر این توضیحات ارزشمند تشکر می کنم . نادر:أتمَنَّی لکَ کلَّ خَیرٍ. نادر : برای تو خیر و خوبی آرزو میکنم. حامد: إلی اللِّقاء. حامد: به امید دیدار نادر: إلی اللّقاء قریباً نادر: به امید دیدار هر چه زودتر
اسلاید 9: مکالمه درباره پاییز و زمستانحامد: السّلامُ علیک یا نادر! حامد: درود بر تو ای نادر نادر: علیکم السّلام ، أهلاً بک یا حامد! نادر: و درود برشما . خوش آمدی ای حامد حامد: هل أنت موافقٌ لأن نواصلَ حدیثَنا فی الفُصولِ الأربعةِ؟ حامد:آیا تو موافقی که صحبتمان را در چهار فصل ادامه دهیم؟ نادر: بالتأکید. نادر: حتماً حامد:ماذا تعرفُ عن فصلِ الخریفِ؟ حامد: درباره فصل پاییز چه می دانی؟ نادر: الخریف هو فصلٌ جَمیلٌ معتدلٌ فی حرارتِه ، یحلو فیه العملُ بعد راحةِ الصّیف. نادر: پاییزفصل زیبایی در گرمایش معتدل است. در آن کار پس از استراحت تابستان جایگزین می گردد. حامد: أین یقعُ فصلُ الخریفِ بالنسبةِ لسائرِ الفُصول؟ حامد: فصل پاییز به نسبت سایر فصل ها کجا قرار می گیرد؟ نادر:یقعُ فصلُ الخریفِ بین الصیفِ و الشتاء. نادر: فصل پاییز میان تابستان و زمستان قرار می گیرد حامد:کیف حالُ الجوِّ فی فصل الخریف؟ حامد: حالت هوا در فصل پاییز چگونه است؟ نادر:الطقسُ فی أیّامِ فصلِ الخریفِ معتدلٌ ، تهبّ فی بعض الأحیان ریاحٌ قویّةٌ تُسقطُ أوراقَ الشجرِ، و تنثُرها علی الأرض. و یهطلُ مطرُ یسقی الأرض العطشَی، و تظهرُ الشّمس من حینٍ لآخرَ من وراء الغیوم، فتلطُّف الأجواء. نادر: آب و هوا در فصل پاییز معتدل است دربرخی اوقات بادهای تندی می وزد که برگ های درختان را می اندازد و آنها را روی زمین پراکنده می سازدو بارانی سیل آسا می بارد که زمین تشنه را آبیاری می کند و خورشید ازمیان ابرها ظاهر می شود و هوا لطیف می گردد.
اسلاید 10: نامهأحمد:السّلامُ علیکم. احمد:درود بر شما سعید:علیکمُ السّلام و و رحمة اللّه،أهلاً و سهلاً. سعید: درود و رحمت خدا بر شما خوش آمدید. أحمد:شکراً، جئتُکَ الیومَ لأتحّث معکَ حول َ کتابة الرسالة. احمد:با سپاس امروز نزد تو آمده ام تا با تو پیرامون نوشتن نامه صحبت کنم. سعید:أنا بخدمتکَ. ما هو السُّوال؟ سعید: من در خدمت تو هستم، سوال چیست؟ أحمد:هل بإمکانکَ أن تُبیِّنَ لی أسلوبَ کتابةِ الرّسالة؟ احمد: آیا برای تو امکان دارد شیوه های نوشتن نامه را برای من بیان کنی؟ سعید:بکلِّ سرورٍ. سعید: با کمال میل. أوَّلاً الرّسالة التی تُرسَلُُ إلی الصّدیق تخلتلفُ عن الرّسالة التی تُوجّشه إلی الغَریب. ابتدا نامه ای که به دوستت می فرستی از نامه ای که به غریبه ارسال می کنی اختلاف دارد. ثانیاً الرّسالة التی تُوجّه إلی الدوائر الحکومیّة تختلفُ فی مَضمُونِها عن الرَّسائل ِ التی تُبعثُ إلی الدَّوائرِالخاصّةِ، فاذا أردتَ أن تَکتبَ رّسالةً، علیک الإلتزام بخُطواتِها. دوم نامه ای که به ادارات دولتی می فرستی در مضمونش از نامه هایی که به ادارات ویژه می فرستی اختلاف دارد . پس هنگامی که می خواهی نامه ای بنویسی باید به گام های آن توجه کنی. أحمد:ما هی خطواتُ کتابةِ الرّسالة؟ احمد: گام های نوشتن نامه چیست؟ سعید:الخطوهُ الأولی:تعیینُ موضوعِ الرّساله و الجهة التی تُرسل إلیها،و اسم بلده المُرسِل و تاریخ تحریرها. سعید: گام اول: مشخص کردن موضوع نامه و جایی که به آن می فرستی و نام شهر ارسالی و تاریخ نوشتن آن الخطوة الثَّانیة: خطاب المُرسَل ألیه بتعبیر مناسب مثل (أخی العزیز، صدیقی المُخلص ،والدی المُوَقّر...) و فاتحة الرّسالة بتعابیر جیّدة مثل: (تحیّةً طیّبةً، بعد أهداء السّلام، تحیّةً و بعدُ...).
اسلاید 11: گام دوم: خطاب کردن مخاطب با تعبیر مناسب مانند (برادر عزیزم، دوست مخلص، پدر بزرگوارم،و...)و گشودن نامه به تعبیر های خوبمانند(بادرود ، بعد از اهدای سلام، و ...) الخطوة الثَّالثة: کتابة مضمون الرّسالة، فیَیکتبالمُرسِلُ بعدَ ذلک ما یشاءُ حَسْبَ مُقتضَی الرّسالة. گام سوم: نوشتن مضمون نامه ، سپس ارسال کننده پس از آن آنچه که می خواهد بر اساس مقتضیات نامه می نویسد. الخطوةالرَّابعة: کتابة التحیّات حیثُ یَنبغی أن تُبَلِّغَ التَّحیّة لِمن تُحبّو توجّهها للآخرین بصورةعامة مثل:(بلّغ سلامی إلی عمّی العزیز دو ؤفرادالدسرة یقدمون التحیّة...) گام چهارم: نوشتن سلام ها از آن جایی که شایسته است سلام را به کسی که دوست داری برسانی و توجه آن به دیگران به صورت عمومی مانند: (سلام من را به عموی عزیزم برسان یا افراد خانواده ام سلام می رسانن.) الخطوه الأخیرة: خاتمة الرّسالة کدن تقول: گام آخر: پایان نامه مانند این که می گویی: (دُمتَ سالماً،أبنکَ المخلص ،دُمت برعایته...) و کتابة اسم المُرسل کأن تکتب : صدیقک المخلص، (أحمد). (همیشه تندرست باشی ، پسر مخلصت،و ... ) و نوشتن نام ارسال کننده مانند این که می نویسی: دوست مخلصت ‹احمد›) أحمد:کیف نُرسِل الرّسالة؟ احمد:نامه را چگونه می فرستیم؟ سعید:بعد ما کتبتَ الرّسالة تَجعلها فی غلاف (ظرف) و تکتبُ علیه العنوان بدّقةٍ و وضوح، ثم تذهب إلی دائرةِ البَرید و تشتری من المُوظَّف طابعاً بریدیّاً و تلصقه علی الغلاف و تُبردها عن طریق صُندوق البَرید الداخلی أو الخارجی. سعید: پس از آن که نامه را نوشتی آن را در پاکت می گذارس ی و روی آن آدرس را با دقت و روشنی می نویسی سپس به اداره پست می روی و از آن کارمند تمبر پستی می خری و آن را روی پاکت می چسبانی و آن را از طریق صندوق پست داخلی یا خارجی پست می کنی. أحمد:أشکرک علی هذه المعلومات، فی أمان اللّه. به خاطر این اطلاعات از تو سپاس گذاری می کنم . خداحافظ
اسلاید 12: مکالمه در هتل سمیر: أهلاً بک یا مجید. سمیر: به تو خوش آمد می گویم ای مجید مجید:أهلاً و سهلاً ، تفضّل ! مجید: خوش امدید، بفرما سمیر: من فضلک بیّن لی کیف ذهبتَ إلی الفُندق؟ سمیر: لطفاً برای من بیان کن چگونه به هتل رسیدی؟ مجید:طیّب، حینما خرجتس من المطار ، ذهبتُ إلی مَوقف التَّکسی (سیبارات الأُجرة) ثمّ رکبتُ فی إحداها حتَّی وصلتُ إلی وسط المدینة و توجّهتُ إلی فندق کبیرٍ رأیتُه هناکَ، اسمه(فُندق النّجمة) فدخلتُ و استقبلنی صاحب الفُندق بحَفَاوَة. مجید: بسیار خوب، هنگامی که از فرودگاه خارج شدم، به ایستگاه تاکسی رفتم پس در یکی از آنها سوار شدم تا به وسط شهر رسیدم و به سمت هتل بزرگی که آن را در آنجا دیدم ، رفتم. نام آن ‹ هتل نجمه› است . سپس وارد شدم و صاحب هتل به گرمی از من استقبال کرد. قلتُ له: عفواً، هل توجد لدیکم غرفهٌ خالیةٌ؟ به او گفتم : ببخشید، آیا اتاق خالی نزد شما پیدا می شود( اتاق خالی داری) قال صاحبُ الفُندق: نعم. صاحب هتل گفت : بله سألته: کم الأجرة فی لََیلةٍ واحِدة؟ از او پرسیدم : کرایه هر شب چقدر است؟ أجابَ: عشرون ألفَ لیرةٍ، ولکن عندما شاهدتُ الغُرفةَ لا حظتُ أنّها غیرُ مناسبة ، لذلک عُدْتُ مرّةً أخرَی إلی صاحب الفُندق ، و قلتُ له: پاسخ داد: بیست هزار لیر ولی وقتی اتاق را دیدم ملاحظه کردم که آن نامناسب است. بخاطر آن یک بار دیگر نزد صاحب هتل بازگشتم و به او گفتم : هل لدیک غرفةٌ أفضل منها؟ آیا اتاقی بهتر از این داری؟ قال:نعم، ولکن ثمنها غالٍ جدّاً. گفت : بله ولی قیمتش بسیار گران است. قلتُ لا بأسَ، المُهمّ جَودَةُ الغرفة. گفتم: اشکالی ندارد ، مهم خوبی اتاق است .
اسلاید 13: فقال: هذا هو مفتاح غرفتک ، و هی الغُرفة رقم عِشرین فی الطَّابق الرّابع. پس گفت: این کلید اتاقت است و آن اتاق شماره بیست در طبقه چهارم است. فَرَکبتُ المصعد حتَّی وصلتُ إلی الطَّابق الرّابع ، و دخذتُ أُعدُّ الأبوابَ واحداً بعدَ آخر... عشرة، أحدَ عشرَ، إثنَی عشرَ، ثلاثةَ عشرَ، أربعةَ عشرَ، خمسةَ عشرَ، ستّةَ عشرَ، سبعةَ عشرش، ثمانیةَ عشرَ، تسعةَ عشرَ، ها هو الرّقم العشرون.دخلتُ الغُرفة فوجدتُها غُرفة جَمیلة. پس سوار آسانسور شدم تا به طبقه چهارم رسیدم و شروع کردم به شمارش درها یکی پس از دیگری، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هیجده، نوزده، آهان این هم شماره بیست. وارد اتاق شدم پس آن را اتاق زیبایی یافتم. سمیر:هل أعجبتْکَ تلکَ الغُرفة؟ سمیر: آیا آن اتاق تو ا به تعجب انداخت؟ مجید:نعم، أعجبتْنی کثیراً، لأنّها کانت نظیفةً و ممتازةً، ولکن کانت تَصِلُ إلیها أصواتٌمُزعجةٌ و کان سَریرُ النّوم قریباً جدّاً من النّافدة. مجید: بله مرا بسیار به تعجب انداخت. به خاطر این که تمیز و برجسته بود ولی صداهایی ناراحت کننده از ان می رسید و تخت خواب خیلی نزدیک پنجره بود سمیر:هل کان هناک مُستخدَم(عامل) لمُساعدتِک؟ سمیر: آیا مستخدمی برای کمک کردن به تو وجود نداشت؟ مجید:نعم، حینما دخلتُ الغُرفةَ، طُرِقَ البابُ فدخلَ المستخدمُ، و قال :هل أنت بحاجة إلی شیء ؟ مجید: بله ،هنگامی که وارد اتاق شدم ، در زده شد و مستخدم وارد شد و گفت آیا به چیزی احتیاج داری؟ قلتُ: لا، شکراً،کلّ شیء علی مایُرام. فقط أنا بحاجة إلی نوم هادیء ، لکی استَریحَ و أُزیلَ التَّعَبَ عن بَدَنی. گفتم: نه سپاسگزارم ، همه چیز باب میل می باشد. فقط من به خوابی آرام نیاز دارم تا استراحت کنم و خستگی از بدنم از بین برود. سمیر:هل تمکّنتَ من النّوم؟ سمیر: آیا از خواب بهره جستی؟ مجید:نعم، نمتُ طویلاً و رأیتُ فیه أحلاماًسعیدة. مجید: بله ، مدت طولانی خوابیدم و خواب هایی خوب دیدم. سمیر: لا أریدُ إز عاجک أکثر من هذا . أتمنَّی لک الفوزَ و النّجاحَ فی جمیعِ أمورِکَ. سمیر: بیشتر از این نمی خواهم تو را آزار دهم. برای تو رستگاری و موفقیت در همه کارهایت آرزو می کنم. مجید:لا إز عاجَ أبداً، فی رعایة اللّه. مجید: هیچ آزاری نیست . درپناه خدا سمیر: فی رعایة اللّه. سمیر: در پناه خدا
اسلاید 14: منبع:http://khedmaty.persianblog.ir
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.