تاریخچه سنت های ازدواج در قبل و بعد از اسلام
در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونتها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.
- جزئیات
- امتیاز و نظرات
- متن پاورپوینت
برچسبهای مرتبط
- ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس
- ازدواج با بیگانگان در اسلام
- ازدواج در اسلام
- ازدواج در دیگر ادیان
- ازدواج در دین مسیحیت
- ازدواج در قبل و بعد از اسلام
- ازدواج در مسیحیت
- ازدواج یهودیان
- اهداف ازدواج
- بقای نسل
- پاورپوینت
- پاورپوینت آماده
- پاورپوینت تاریخچه سنت های ازدواج در قبل و بعد از اسلام
- پاورپوینت رایگان
- تاریخچه ازدواج در قبل و بعد از اسلام
- تاریخچه سنت های ازدواج در قبل و بعد از اسلام
- حفظ عفت
- دانلود پاورپوینت
- دانلود پاورپوینت آماده
- دانلود پاورپوینت رایگان
- دین مسیحیت
- رسیدن به آرامش
- سرگذشت زن در جامعه عرب جاهلی
- سنت ازدواج
- شان نزول آیات
- ضيزن
امتیاز
تاریخچه سنت های ازدواج در قبل و بعد از اسلام
اسلاید 1: بسم الله الرحمن الرحیمموضوع تحقیق: تاریخچه سنتهای ازدواج در قبل وبعد از اسلاممحققان: فاطمه مارنت گزل آباد-سکینه سابقیاستاد محترم: آقای دکتر مجتبویداننشگاه تربیت معلم شهید بهشتیرشته: مشاوره
اسلاید 2: اولا باید بدانیم که خداوند در دنیا نعمت هایی برای انسان ها قرار داده و آنها را برای انسان ها پاکیزه و حلال قرار داده تا استفاده نمایند. خداوند هر آنچه را که موجب لذت انسان می شود ، منع نکرده و انسان را از آن بازنداشته است. همان گونه که در قرآن فرموده است : «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق ....» (1)بگو ( ای پیامبر) چه کسی زیبایی ها و (لذت های دنیا) را که خداوند برای بندگان خود قرار داده و روزی پاک و طیب را حرام کرده است. بگو آن برای کسانی است که مومن هستند.پس اولا نباید نسبت به هر چیزی که موجب لذت انسان می شود ، دیدگاه منفی داشت ، همان گونه که خوردن موجب لذت انسان می شود (شهوت شکم)، اما برای حفظ و سلامتی انسان حتی گاهی واجب و لازم می شود.ثانیا اگر اسلام به ازدواج اهمیت قائل شده است به خاطر جنبه شهوی آن نیست ، بلکه به دلیل نتایج ارزش مندی است که در پرتو آن به دست می آید.ازدواج تنها براى ارضاى غریزة جنسى نیست بلکه علاوه بر آن،جنبة معنوى و سلامت روحی و روانی نیز دارد. ازدواج براى تولید انسان هاى پاک و بقاى نوع، اتخاذ انیس و مونس و شریک و مشاور در زندگى است. ازدواج براى تکمیل معنویت و یارى براى رسیدن به اهداف عالى است. ازدواج براى تحکیم پیوند ها و پیمان هاى اجتماعى است که این جهت ها باید مورد توجه قرار گیرد، هر چند ارضاى غریزة جنسى نیز اگر بهآیا ازدواج در اسلام مقدس است؟
اسلاید 3: انگیزه الهى انجام گیرد، ثواب اخروى دارد و باعث مى شود که مرد و زن به گناه نیفتند و یا بر اثر فشار غریزة جنسى گرفتار عقده و ناراحتى روحى نشوند.از نظر اسلام اهداف اساسی ازدواج عبارتند از:1 – رسیدن به آرامش:در نظام الهی و فرهنگ قرآنی، هدف اصلی از ازدواج رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، دستیابی به کمال انسانی و نزدیکی به ذات حق است.تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن ، خانوادۀ مستقل تشکیل دادن، ارضای کششهای نفسانی و غرایز طبیعی و فرزند آوری از نتایج قهری ازدواج، نیز از مهمترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکر و جان و احساس رضامندی .(2)درونی استقرآن کریم در معرفی فلسفه ازدواج میفرماید: «و یکی (دیگر) از نشانه های خدا این استکه از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش پیدا کنید»(3) خداوند در این آیه و آیه 189 اعراف، ضمن آن که حقیقت زن و مرد را یک گوهر دانسته و هیچ امتیازی از لحاظ مبدأ آفرینش بین آنها قایل نشده، آرامش خاطر و روان را هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفی کرده است.2 – بقای نسل:
اسلاید 4: یکی از اهداف جانبی ازدواج، فرزند آوری و بقای نسل است.امام سجاد(ع) وجود فرزند را از سعادت های انسان می داند(4). امام صادق(ع) یکی (5).از معیارهای مهم در انتخاب همسر را توان زاییدن فرزند معرفی میکند3 – پاسخ به غریزه خدا دادی:ازدواج پاسخی است خداپسندانه به خواسته غریزی انسان ؛ زیرا خداوند در وجود انسان غریزه جنسی را قرار داده است.4 – حفظ عفت:از هدف مهم ازدواج، حفظ پاکدامنی زنان و مردان و جلوگیری از لغزشهای گوناگون است، زیرا ازدواج تنها راه ارضای طبیعی تمایل جنسی است،از این رو پیامبر(ص) فرمود: «هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را حفظ کرده، پس باید در نیم دیگر از خدا (6) بترسداز دیدگاه اسلام ترک ازدواج و مجرد زیستن نه تنها فضیلتى محسوب نمى شود بلکه به عنوان یک نقیصه و منشأ از دست دادن برکات و آثار فراوان معنوى نیزشناخته شده .استامام صادق(ع) مى فرماید: مردى نزد پدرم آمد. پدرم از او پرسید: آیا زن داری؟ عرض کرد: ندارم. فرمود: دوست ندارم دنیا و آن چه در دنیا است مال من باشد، ولى شبى را بدون همسر به روز آورم. دو رکعت نماز مرد زن دار بهتر از نماز شب و روز
اسلاید 5: (7)مرد عزب است. آنگاه پدرم هفت دینار به او داد و فرمود:با این پول ازدواج کن در روایتى دیگر آمده است: زنى خدمت حضرت باقر(ع) رسید و عرض کرد که میل و رغبتم را براى ازدواج از دست داده ام! حضرت فرمود: چرا؟ عرض کرد: مى خواهم از این جهت کسب فضیلت کنم. حضرت فرمود:از این قصد برگرد. اگر در ازدواج نکردن .(8)فضیلت بود،حضرت فاطمه (ع) از تو سزاوار تر بوداسلام به شدت از مجرد زیستن نکوهش مى کند. رسول اکرم(ص) مى فرماید: خوبان .(9)امّت من همسرداران و بدان آن عزب ها و بى همسرانندحضرت وقتى شنید یکى از یارانش زن و زندگى را رها کرده، خشمگین شد و فرمود: خداوند مرا براى رهبانیّت نفرستاده بلکه مرا با دینى معتدل و آسان برانگیخته است. من روزه مى گیرم، نماز مى خوانم و با زنان آمیزش دارم. هر کس دین فطرى مرا .(10)دوست دارد، باید به سنت و روش من عمل کند وازدواج از سنت هاى من است
اسلاید 6: سن ازدواج در اسلام چیست؟ در تعیین سن ازدواج دختران و پسران دو دیدگاه اصلی وجود دارد: یکی دیدگاه دینی و دیگری دیدگاه روان شناختی که به گونه ای مکمل یکدیگرند. ما در این نوشتار، از دیدگاه دینی به این مسأله می پردازیم. قرآن و سن ازدواج در کلام خداوند سن معینی برای ازدواج مطرح نشده است، ولی از واژگانی چون بلوغ، بلوغ حلم، بلوغ نکاح و بلوغ اشد می توان به نحوی سن بلوغ و سن ازدواج را به دست آورد. شاید رساترین آیه در تعیین سن ازدواج آیه 6 سوره نساء می باشد که ترجمه آن آیه شریفه باشد که می فرماید: و ابتلوا الیتامی حتی إذا بلغوا النکاح فإن آنستم منهم رشداً فادفعوا إلیهم أموالهم یتیمان را آزمایش کنید تا هنگامی که بالغ شده و به نکاح تمایل پیدا کردند و آنان را به درک مصالح زندگانی خود آگاه یافتید، اموالشان را به آنان بدهید. (1) شیخ طوسی در تفسیر آیه می نویسد: معنای بلوغ نکاح آن است که به مرحله ی توانایی بر همخوابگی و تولید نسل برسند، احتلام فعلی منظور نیست.(2) در تفسیر مراغی آمده است: بلوغ نکاح رسیدن به سنی است که استعداد و آمادگی ازدواج حاصل شود و آن بلوغ حلم است. نوجوان در این حالت میل پیدا می کند همسر و سرپرست خانواده باشد. (3) کسی که مال یتیمان نزد وی است، حق ندارد مال را در اختیار یتیم بگذارد، تا این که به بلوغ جنسی و احتلام برسد. (4) در این روایت بلوغ نکاح به احتلام تفسیر شده است. خلاصه آنکه، معیار سن ازدواج از نظر قرآن همان قدرت داشتن بر ازدواج، توانایی هم خوابگی و تولید نسل است. سن ازدواج از نگاه
اسلاید 7: روایات روایات در مورد تعیین زمان ازدواج، به دو دسته اند: 1ـ در برخی روایات به سن خاصی اشاره شده است؛ مانند این روایت از امام باقر (ع) که فرمودند: دختر وقتی به سن نه سالگی می رسد از یتیمی بیرون می آید و می تواند ازدواج کند. (5) در جای دیگر آمده است: دختر وقتی به سن نه سالگی برسد و تزویج نماید، از یتیمی خارج شده و اموالش را می توان به او واگذار نمود. (6) در احوالات رسول خدا (ص) آمده است: پیامبر در حالی با عایشه ازدواج کرد که عایشه ده ساله بود و ایشان با دختری ازدواج نمی کرد مگر این که بالغ باشد (و منظور از دختر ده ساله در این روایت، نه سال تمام است) (7) و نیز امام باقر (ع) فرموده است: همبستر شدن و ازدواج با دختر قبل از نه یا ده سالگی جایز نیست.(8) 2ـ برخی روایات بدون اشاره به سن خاصی، جوانان را در آغاز جوانی به ازدواج ترغیب می کنند. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: از سعادت مرد (پدر) آن است که دخترش در خانه اش عده نشود. (قبل از اینکه عادت زنانه ببیند به خانه شوهر برود. (9) باید توجه داشته باشیم که این مجموعه روایات، بیش تر ناظر به تعیین سن ازدواج دختران است. یکی ا زراه های تعیین سن مناسب برای ازدواج پسران، مراجعه به سیره ی عملی ائمه ی اطهار (ع) است. سن ازدواج بر اساس سیره ی معصومین (ع) شواهد تاریخی گواه است که امامان ما در سنین قبل از 20 سالگی ازدواج می کردند. امام سجاد (ع) در سال 38 ه . ق متولد شد.(10) مورخین نوشته اند که امام باقر (ع) در سال
اسلاید 8: 57 هجری متولد شد و در ماجرای کربلا (سال 61) چهار ساله بود. (11) از این مطلب می فهمیم که امام سجاد (ع) در حدود 18 سالگی ازدواج کرده اند. ـ امام کاظم (ع) در سال 128 ه.ق و امام رضا (ع) در سال 148 دیده به جهان گشودند، نتیجه می گیریم که امام کاظم (ع) قبل از 20 سالگی ازدواج کرده است. امام جواد (ع) در سال 195 ه.ق و امام هادی (ع) در سال 212 دیده به جهان گشودند؛ نتیجه می گیریم که امام جواد (ع) در موقع ازدواج کمتر از 17 سال داشته اند. ـ امام هادی (ع) در 212 ه.ق و امام حسن عسکری (ع) در سال 232 دیده به جهان گشودند؛ بنابراین امام هادی (ع) باید قبل از 20 سالگی ازدواج کرده باشد. امامان (ع) در مورد فرزندانشان نیز همین شیوه را داشتند و نوعاً قبل از 20 سالگی وسایل ازدواجشان را فراهم می کردند. (12) و چون عمل و سیره معصومین (ع) برای ما الگو و حجت است، در تعیین سن ازدواج نیز باید به آن بزرگواران اقتدا کنیم. تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که طبق آیات، روایات و سیره ی معصومین (ع) سن ازدواج در دختران بعد از 9 سالگی و در پسران حدود 20 سالگی است؛ اما سؤالی که وجود دارد این است که آیا تنها رسیدن به این سن کفایت می کند، یا معیارهای دیگری نیز در تعیین زمان ازدواج دخالت دارد؟ شواهد بسیاری نشان می دهد که علاوه بر سن، متغیرهای دیگری در تعیین زمان مناسب ازدواج مورد توجه است که به تبع آنها، معیار سنی نیز نوسان می یابد. یکی از اصلی ترین معیارهای تعیین سن ازدواج، از نظر شرع (13) و روان شناسان رسیدن به حد
اسلاید 9: رشد است که خود ابعاد مختلفی دارد و ما اینک به توضیح برخی از جنبه های عمده ی آن می پردازیم. برای صلاحیت ازدواج از نظر فقه امامیه تنهار سیدن به سن بلوغ کافی نیست. بلکه علاوه بر آن، دختر و پسر باید رشید هم باشند؛ یعنی بتوانند مصلحت خود را تشخیص دهند تا بتوانند به استقلال و از روی اراده و اختیار عقد ازدواج ببندند. شهید مطهری درباره ی شرط بودن رشد برای ازدواج می نویسد: در فقه و سنت اسلامی محرز و مسلم است که برای ازدواج تنها عقل و بلوغ کافی نیست؛ یعنی یک پسر به صرف آن که عاقل و بالغ است نمی تواند با دختری ازدواج کند؛ هم چنان که برای دختر نیز عاقله بودن و رسیدن به سن بلوغ دلیل کافی برای ازدواج نیست، علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل، رشد لازم است. (14) اگر بخواهیم کلمه ی رشد را به مفهوم عام آن تعریف کنیم، باید بگوییم: رشد یعنی این که انسان شایستگی و لیاقت اراده و نگه داری و بهره برداری هر یک از سرمایه ها و امکانات مادی و یا معنوی را که به او سپرده می شود داشته باشد؛ یعنی اگر انسان در هر مرحله ای از زندگی که دارای یک شأن و منزلت و مقامی است و یا ابزار و وسیله ای را دارد شایستگی اداره و نگه داری و بهره برداری از آن را داشته باشد، چنین شخصی در آن کار و در آن شأن رشید است. حال،آن چیز هر چه می خواهد باشد،همه ی آن اشیایی که وسایل وسرمایه های زندگی هستند. سرمایه به مال و ثروت انحصار ندارد. مردی که ازدواج می کند خود ازدواج و زن و فرزند و کانون خانوادگی، وسایل و، به تعبیر دیگر،
اسلاید 10: سرمایه های زندگی او هستند، و یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد.(15) بنابراین، رشد در مورد ازدواج یعنی شایستگی و لیاقت اداره ی زندگی؛ چنان که شهید مطهری در این خصوص می فرماید: منظور (از رشد در مورد ازدواج) تنها رشد جسمانی نیست، منظور این است که رشد فکری و روحی داشته باشند، یعنی بفهمند که ازدواج یعنی چه؟ تشکیل کانون خانوادگی یعنی چه؟ عاقبت این بله گفتن چیست؟ باید بفهمد این بله که می گوید، چه تعهدهایی و چه مسئولیت هایی به عهده ی او می گذارد و باید از انجام این مسئولیتها بر آید. (16) رشد به معنای یاد شده کاملاً یک امر اکتسابی و قابل یادگیری است. والدین، اطرافیان و فرهنگ جامعه می توانند نقش اساسی در شکل گیری و تحصیل آن داشته باشند.
اسلاید 11: در میان تمامی اقوام و ملت ها و مذاهب، ازدواج یک امر پذیرفته شده است. همه هر یک به نوعی ازدواج دارند، همان گونه که پیامبر اسلام (ص) فرمود: برای هر قومی .[1]نکاحی استازدواج در دیگر ادیان آسمانی چگونه است ؟لیکن با توجّه به اختلافات فرهنگی، هر قوم و جامعه ای برای خویش آداب و سنن ویژه ای دارد که در این نوشتار نمی توان یکایک آن ها را متذکر شد. اینک به نحو گذرا به .بیان برخی از آداب و سنن در پاره ای از ادیان و مذاهب می پردازیمسه دین بزرگ و آسمانی اسلام، مسیحیت و یهود برای ازدواج یک سری دستورهای مشترک و هماهنگ ارائه نموده اند. همه می گویند: ارضای امور جنسی باید از طریق عقد ازدواج و روال قانونی باشد. جملگی پیامبران الهی مردم را به پاکی و پاکدامنی .تشویق و هدایت نموده اندآنان هم آورنده و تبیین کنندة اعتقادات راستینند و هم مربیان و الگوی اخلاقی و آورندة .قوانین متعالی و سازنده. از جملة این قوانین مربوط به ازدواج استدر دین یهود ازدواج عقدی است که در آن نوعی امر معنوی و الهی نهفته است. ازدواج عقدی است میان دو نفر که بر اساس آن برکت خدا را طلب می کند. این قرارداد [2].به صورت کتبی است که شوهر به همسرش می دهد و کتوبه نام داردآنان مراسم ازدواج را در زیر سایبانی و در حضور صدها نفر برگزار می کنند و جشن [3]می گیرند.
اسلاید 12: [4]یهودیان ازدواج یهودی با غیر یهودی را روا نمی دانند. در دین یهود نفقة زن بر عهدة مرد است.سن مناسب ازدواج برای مردان هیجده و برای دختران دوازده و نیم و این را سن بلوغ .[5]دختران می دانندپدر می تواند دخترش را که زیر سن بلوغ است شوهر دهد، لیکن اگر دختر به این سن .[6]رسد و به ازدواج راضی نشد، ازدواج فسخ می گردد و نیازی به طلاق نیستمرد می تواند چند زن بگیرد.(برخی گفته اند محدودیت ندارد. برخی هم در چهار زن .[7]محدود کرده اند)در دین یهود طلاق پذیرفته شده و اختیار آن در دست مرد است و نحوة آن هم چنین است که شوهر طلاق نامه را که گِت می نامند، به دست زنش می دهد و با تسلیم آن .[8]طلاق محقق می شود.[9]مرد باید ضمن طلاق زوجة خود مهریه ای را که حق او است به وی بپردازدگاهی هم نباید مهریه اش را بپردازد، و آن در صورتی است که زن در اجرای قوانین یهود سرپیچی کند، مثلاً: بدون پوشاندن سر خود به میان مردان رود؛ با مردان از روی سبکسری گفتگو کند؛ در حضور شوهر خود به والدینش دشنام دهد؛ در خانه با شوهر خود با صدای بلند در امور زناشویی صحبت کند و همسایگان سخنش را بشنوند. در این امور ازدواج باطل می شود و مرد می تواند بدون پرداخت مهریه از او جدا شود.
اسلاید 13: دین مسیحیت:قوانینی که در دین یهود وجود دارد، در دین مسیح هم پذیرفته شده، چون که در عهد جدید آمده است که عیسی(ع) گفت: من نیامده ام تا شریعتی موسی را از بین ببرم، .[11]بلکه آمده تا آن را تکمیل نمایمبنابراین می توان گفت که در مجموع قوانین یهودیان در امر ازدواج مورد پذیرش مسیحیان نیز هست، لیکن با اندکی تفاوت، از جمله:نزد مسیحیان ازدواج حتماً باید دائمی باشد و قابل انقطاع نیست. آنان طلاق را به .[12]رسمیت نمی شناسند و هر فردی حق دارد تنها یک بار ازدواج کند، نه بیش ترنزد مسیحیان ازدواج و تأهّل از ارزش دینی برخوردار نیست، بلکه تأکید آنان بر تجرد است. مسیحیان بر تجرد به مثابه آرمانی والا، به خصوص از آن جهت که عیسی .[13]ازدواج نکرده تأکید دارندبرخی از این احکام در اسلام نیز وجود دارد و برخی مردود است که بررسی یکایک احکام، آداب و مراسم ازدواج به صورت مقایسه ای فرصتی فراتر از نگارش در یک نامه را می طلبد.امروزه اقلیت های مذهبی، یهودیان و مسیحیان در ایران، همانند مسلمانان برای رسمیّت بخشیدن به ازدواجشان در اماکن مذهبی خویش عقد ازدواج را توسط عالم دینی خویش جاری می کنند و در دفتر ازدواج ثبت می نمایند.
اسلاید 14: در کشورهای اروپایی و بسیاری از نقاط جهان ثبت ازدواج در دفاتر دلیل بر رسمیت بخشیدن به آن است. در برخی همانند هندوها رسمیت ازدواج، برگزاری مراسم در .[14]حضور افراد است و نیازی به ثبت در دفاتر ازدواج ندارند
اسلاید 15: ازدواج با بیگانگان در اسلامازدواج مـصـدر ثـلاثی مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , این دو واژه در اصطلاح فـقـهـی وقـانـونـی , بـه معنای رابطه ای است حقوقی که لازمه آن , جواز کامجویی بین زن ومرد مـی بـاشـد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معنای متحد شدن دو انسان ونکاح به معنای همخوابگی آن دو می باشد. بـعضی از نویسندگان گفته اند: نکاح ـبه معنای ـ عقدی است که به وسیله آن , زن ومرد به قصد زنـدگـی مـشترک وکمک به یکدیگر قانونا با هم متحد می شوند ونتیجه گرفته اند که اولا: نکاح عـقد است وثانیا: هدف آن , شرکت در زندگی است وثالثا: از وحدت واتحاد قانونی حاصل می آید, تـعـریف این دسته با توجه به تعریفی که ذکر کردیم کامل نیست , چه این که هدف وقصد زندگی مـشـتـرکـ جـزء مـقومات این عقد نیست واین هدف معمولا در عقد ازدواج دایم مطرح است ودر ازدواج مـوقـت یـا ازدواج بـا کنیزان وب ـ که در اسلام وبسیاری از شرایع دیگر مطرح است ـ هدف اصـلـی , کامجویی است , بنابراین چنین قصدی در عقد ازدواج شرط نیست وبالطبع جزء مقومات عقد نیز نخواهد بود. ((2)) مرحوم صاحب جواهر پس از ذکر اقوال مختلف در معنای لغوی واصطلاحی نکاح می گوید: در هرحال چنان که دانستی , نظر مشهور این است که نکاح در لغت به معنای همخوابگی است ودر شرع به معنای عقد است وابن ادریس
اسلاید 16: مدعی است که در این معنا هیچ یک از دانشمندان اختلافی نـدارند وابن فهد وشیخ طوسی وفخرالمحققین ادعای اجماع دارند, چه این که استعمال این واژه در عـقـد متداول است وبعضی ((3)) را عقیده بر این است که در قرآن کریم جز در آیه حتی تنکح زوجـا غیره ((4)) به معنای همخوابگی نیامده , یعنی در تمام موارد, استعمال این واژه در قرآن به معنای عقد ازدواج است. جـالـب ایـن که در آیه فوق نیز بعضی آن را به معنای ازدواج گرفته اند, نه همخوابگی وگفته اند: شـرط بودن همخوابگی برای حصول حلیت در چنین ازدواجی , از دلیل خارجی فهمیده می شود, نه از آیه شریفه. همچنین صاحب جواهر می فرماید: در این که معنای نکاح شرعا عقد باشد جای بحث وجود دارد, چه این که واژه نکاح مانند بسیاری از عـنـاویـن فـقهی قبل از پیدایش دین نیز در میان جوامع مطرح بوده , چنان که بیع به معنای عقد نـیـسـت , بـلـکـه به معنای نقل ملک است وقهرا نکاح نیز چنین است , شاهد, این که در موقع عقد هنگامی که زن به عنوان طرف قرار داد می گوید:انکحت , عقد را قصد نمی کند, بلکه سلطه مرد وصـاحـب حق شدن او در کامجویی از همسرش را در برابر مهر معین قصد دارد. پس مراد از نکاح وازدواج , هـمان حق همخوابگی است ومجازا به عقد ازدواج اطلاق می گردد.
اسلاید 17: این به جهت علاقه سببیتی است که بین عقد خاص باحصول این حق وجود دارد ((5))بنابراین , نکاح وازدواج به معنای حق همخوابگی وبه وحدت رسیدن است , که معنایی است لغوی و عـقـد عـامل پیدایش این حق است , هر چند فقها و حقوقدانان در بسیاری از موارد مقصودشان از نکاح وازدواج , عقد خاص می باشد. عجیب این است که شمس الدین سرخسی می گوید: اعـلم بان النکاح فی الفقه عبارةعن الوطء وحقیقةالمعنی فیه هو الضم ومنه یقال : انکح الظئر ولدها, ای الزمه واحد الوطئین ینضم الی صاحبه فی تلک الحالةفسمی فعلها نکاحاب ثم یستعار للعقد مجازا امـا لانـه سـبـب شـرعی یتوصل به الی الوطء اولان فی العقد معنی الضم, فان احدهما ینضم به الاخر ویـکـونـان کشخص واحد فی القیام بمصالح المعیشةوزعم الشافعی ان اسم النکاح فی الشریعةیناول العقد فقط ولیس کذلک , فانه قال اللّه تعالی : حتی اذا بلغوا النکاح ((6)) یعنی الاحتلام , ((7)) بـدان کـه واژه نکاح در فقه همان وطی است که معنای حقیقی آن ضمیمه شدن است , چنان که گفته می شود: انـکـح الظئر ولدها, یعنی دایه به فرزندش پیوست , و زن وشوهر در حالت خاصی به هم پیوسته اند ولـذا کار آن دو نکاح است وبعدها این واژه مجازا برای عقد استعمال شده است یا به سبب آن که عقد وسیله شرعی برای وصول به وطی است , یا به دلیل این است که در عقد معنای ضمیمه شدن وجـود دارد, زیرا زن وشوهر به وسیله عقد به هم می پیوندند ومثل شخص واحدی می شوند که به کـارهـای زندگی می پردازد
اسلاید 18: ولی شافعی تصور کرده که نکاح در شرع اسلام به معنای عقد است , ولی چنین نیست , چنان که خداوند می فرماید: حتی اذا بلغوا النکاح , تا موقعی که کودکان به نکاح برسند که معنایش بلوغ به حد احتلام است , نه این که واقعا عقد ازدواج خوانده باشند.
اسلاید 19: بیگانگانواژه بـیـگـانـه معمولا در حال حاضر به افرادی اطلاق می شود که تعهد تابعیت کشوری خاص را نـپـذیـرفـته اند, اعم از این که تابعیت کشور دیگری را پذیرفته باشند یا خیر, بنابراین , بیگانگان در ایران همه کسانی هستند که دارای تابعیت ایرانی نیستند. واژه بـیگانه در برابر واژه خودی وهموطن قرار دارد, ولذا هموطن به همه افرادی گفته می شود کـه دارای تـابـعیت ایرانی باشند, اعم از این که دارای اعتقاد اسلامی باشند یا عقیده دیگری مانند یـهودیت ومسیحیت ومجوسیت داشته باشند,به تعبیر دیگر, معیار تابعیت در ایران , داشتن عقیده اسـلامـی نـیـسـت , چـنان که در حال حاضر در همه کشورهای جهان همین گونه است , ولی در گـذشـتــه در میان بسیاری از ملل , معیار خودی وبیگانه , داشتن اعتقاد خاصی بوده , ولذا همه کسانی که دارای عقیده اکثر افراد جامعه نبودند, بیگانه محسوب می شدند. مـراد از بـیگانه در مبحث ازدواج با بیگانگان , در فقه اسلامی , افراد دارای عقیده ای غیر از اعتقاد اسلامی است , اعم از این که معتقد به یکی از ادیان آسمانی , مثل یهودیت ومسیحیت بوده باشند, یا این که اصلا عقیده ای نداشته ویا اعتقاد مشرکانه ای داشته باشند. الـبـتـه از نـظـر حقوقی در حال حاضر, بیگانه به معنای نداشتن تابعیت کشوری خاص نیز احیانا مـطرح می شود, مثلا در مورد ازدواج یک ایرانی با یکی از اتباع فرانسه .
اسلاید 20: ویا کشوری دیگر, این نکته مطرح می شود که در صورت داشتن عقیده اسلامی , معمولا از طرف وزارت امور خارجه کشور با ایـن ازدواج مـوافـقـت مـی شـود ودر غیر این صورت (در غیر مورد ازدواج با اهل کتاب , آن هم در صـورتـی که مرد ایرانی باشد) موافقت نخواهد شد, ولی در رساله حاضر, این معنا از بیگانه مدنظر نیست وبه تعبیر دقیق تر, بحث ما در جواز ازدواج مسلمان با غیر مسلمان است وما به یاری خدای سبحان , آرای مکاتب مختلف فقه اسلامی را در این زمینه تبیین خواهیم کرد.
اسلاید 21: اهمیت ازدواج تـردیـدی نـیست که ازدواج ومیل به زناشویی زن ومرد از غرایز اولیه نوع بشر است وهر انسانی به صـورت طبیعی علاقه مند به ازدواج وتولیدمثل می باشد, به تعبیر دیگر, هر انسانی در صدد است کـه از طـریق تولید مثل , حیات موقت وپایان پذیر خویش را از طریق بقای فرزند دایمی سازد, در عـیـن حال , چگونگی بقای نسل نیز برای وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است , چه این که هر فرد بـشـر هـمـان گـونـه کـه به سلامت خویش می اندیشد, به سلامت فرزند خویش نیز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خویش است , سعادت فرزند خود را نیز می خواهد, زیرا در حقیقت فرزند خود را تداوم وجود خویش دانسته وسعادت وی را از سعادت خویش جدا نمی داند. علی (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: و وجدتک بعضی بل وجدتک کلی , حتی کان شیئا لو اصابک اصابنی وکان الموت لواتاک اتانی فعنانی من امرک ما یعنینی من امر نفسی ب. ((9)) آنـچـه در سـخن علی (ع) آمده , همان ندای فطرت است که هر فرد انسان فرزندش را جزء خویش , بـلـکه تمام هستی خویش می داند که از طریق او بقا وتداوم می یابد, بنابراین , مرگ فرزند را مرگ خـویـش تـلـقـی مـی کـند وهمان گونه به سرنوشت فرزندش می اندیشد که به سرنوشت خویش می اندیشد, واز طرفی از دیرباز انسانها متوجه تاثیر سلامت پدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند.
اسلاید 22: از این جهت در طول تاریخ , همه ملل در انتخاب همسر, امور زیادی را مراعات نموده وامر ازدواج را بـا ملاحظه شرایط زیادی انجام می داده اند که همه این شرایط لااقل به تصور آنان برای سلامت جسمی ویا سعادت معنوی فرزندانشان اهمیت داشته است. در ایـن زمینه توصیه های فراوانی از حکیمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پای بند بـوده ودر امـر مـقـدس ازدواج , آنها را مراعات می نموده اند, چنان که از پیامبر اکرم(ص)ودیگر امامان مـعـصوم للّه نیز چنین توصیه های ارزنده ای را در کتب مختلف مشاهده می کنیم. به عنوان نمونه , پیامبر اکرم(ص)می فرماید: انظر فی ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس ((10)) , بنگر که فرزندت را از چـه فـامـیلی به دست می آوری , چه این که اخلاق وخصایص هر فامیلی در نسل آنها باقی می ماند (وانـحـرافـهای اخلاقی آنان تاثیر سوء خود را در فرزندان آنها نیز به جا خواهد گذاشت). بنابراین , همگان باید در انتخاب همسر دقت کافی کنند واز بهترین افراد برای خویش همسر برگزینند. پـیامبر اکرم(ص)در روایتی دیگر فرمود: ایاکم وخضراء الدمن قیل : یا رسول اللّه وما خضراء الدمن ؟
اسلاید 23: قال(ص): المراةالحسناء فی منبت السوء, ((11)) از نزدیک شدن به علف های با طراوتی که در مزبله ها می روید اجـتـنـاب کـنید! پرسیدند که مقصود از علف های مزبله چیست ؟ پیامبر(ص)فرمود: مقصود من زنان زیبارویی هستند که در خانواده های آلوده پرورش یافته اند. از جـمله اموری که ملل مختلف در گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات می نمودند وسخت پای بند به آن بودند, این بود که می کوشیدند همسر آنان از نظر اعتقادی نیز سالم باشد, بدین معنا کـه مـعتقد بودند, همان گونه که سلامت جسمی پدر ومادر در سلامت جسمی فرزند موثر است , سلامت روحی واخلاقی وعقیدتی نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود, وبه همین جهت مردمان از دیـربـاز از ازدواج بـا افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته اند, بنابراین , نهی از ازدواج با بیگانه عقیدتی اختصاص به اسلام نداشته , بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانگان عقیدتی نهی شده اسـت ((12)) حـتی می توان گفت : مانند بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر, اسلام در این مساله نیز اصـلاحـات مـهـمی به وجود آورده از جمله بر تصورات غلطی که در دیگر ملل مطرح بوده , خط بـطـلان کشیده است ومراحلی از اختلاف عقیده را ـبه خصوص در صورتی که ازدواج در جامعه اسـلامی صورت گیردـ موجب بطلان عقد ازدواج ندانسته است , چنان که در آینده به مواردی از این گونه ازدواجها اشاره خواهیم کرد, در حالی که در
اسلاید 24: میان دیگر ملل چنین تسامحی اصلا مطرح نبوده است. آری , به حکم این که آیین اسلام به تعبیر قرآن , مهیمن بر دیگر ادیان می باشد, بسیاری از اشتباهات وکاستی های دیگر ادیان را اصلاح نموده وانسانها را در طریق اعتدال قرار داده است قرآن کریم در این باره می فرماید: الـذیـن یـتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریةوالانجیل یامرهم بالمعروف وینههم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم فالذین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون, ((13)) آنـان کـه از ایـن رسول , این پیامبر امی که نامش را در تورات وانجیل خود نوشته می یابند, پیروی می کنند, آن که به نیکی فرمانشان می دهد واز ناشایست بازشان می دارد وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام وبارگرانشان را از دوششان بر می دارد وبند وزنجیرشان را مـی گـشاید. پس کسانی که به او ایمان آوردند وحرمتش را نگاه داشتند ویاری اش کردند واز آن کتاب که بر او نازل کرده ایم پیروی کردند, رستگارانند. آری , اسلام آیین فطرت است , بنابراین , معیار حلیت در آن , طیب وپاک ومفید بودن ومعیار حرمت , نـاپـاک وخـبـیـث بودن یک چیز است.
اسلاید 25: از این جهت , هر چیزی را که عقل آدمی برای جامعه مفید تـشـخـیص دهد, از دیدگاه اسلام مجاز, وهر آن چه را مضر تشخیص دهد, از نظر آیین اسلام نیز مـمـنـوع خـواهـد بـود, واز آن جا که اسلام عقاید پدر ومادر را مشمول قوانین توارث نمی دانسته ومـعتقد بوده که هر کودکی با فطرتی پاک وسالم والهی به دنیا آمده (کل مولود یولد علی الفطرة) ازدواج با مخالف عقیدتی را در همه صور آن به طور کلی ومطلق منع نکرده است.
اسلاید 26: ازدواج با بیگانگان در آیین یهود یـکی از ادیانی که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته , آیین یهود است ولذا در بخشهای مختلفی از کتاب تورات با شدیدترین لحن , یهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده وآن را از گـناهان کبیره معرفی نموده است. اولین موردی که در تورات از ازدواج با بیگانه اظهار کراهت شده , سفر پیدایش است , در آن جا آمده است : حضرت ابراهیم (ع) هنگامی که تصمیم گرفت برای فرزندش اسحاق زن بگیرد, پیشکارش را قسم داد کـه از کـنـعـانیان (مردم بومی منطقه ) برای اسحاق زن نگیرد, بلکه با همه دوری راه , به نزد خـویشاوندان ابراهیم وساره سفر کند واز آنان دختری برای اسحاق برگزیند وپیشکار ابراهیم نیز چنین کرد وبرادر زاده ابراهیم را ـکه رفقه نام داشت ودختر بنوئیل از شهر ناحور در بین النهرین بودـ برای اسحاق به زنی برگزید واو را به سرزمین کنعان آورد. در سفر تثنیه (باب هفتم , آیه 1 ـ 5) چنین آمده : چون یهوه , خدایت , تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می روی در آورد وامتهای بسیار را که حـتـیان وجرجاشیان وب, هفت امت بزرگ تر وعظیم تر از تو باشند, از پیش تو اخراج نمایدب با ایشان عـهـد مبند وبرایشان ترحم منما وبا ایشان مصاهرت منما, دختر خود را به پسر ایشان مده ودختر ایشان را برای پسر خود مگیر! زیرا که اولاد تو را از متابعت من بر خواهند گرداند تا خدایان غیر را عبادت نمایند وغضب خداوند بر شما افروخته شده وشما را به زودی هلاک خواهد ساخت.
اسلاید 27: همچنین در کتاب اول پادشاهان (باب یازدهم , آیه 1 ـ 3) آمده است : و سـلـیـمـان ب زنان غریب بسیاری را از موآبیان وعمونیان وادومیان وصیدونیان وحتیان , دوست مـی داشـت , از امـتهایی که خداوند درباره ایشان , بنی اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیایید وایشان به شما در نیایند, مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانند, وسلیمان با ایـنها به محبت ملصق شدب وزنانش دل او را برگردانیدند. نیز در کتاب نحیما (باب سیزدهم , آیه 23 ـ 30) آمده است : در آن روزهـا نیز بعضی یهودیان را دیدم که زنانی از اشدودیان وعمونیان وموآبیان گرفته بودند ونصف کلام پسران ایشان در زبان اشدودیان بود وبه زبان یهود نمی توانستند به خوبی تکلم کنند, بـلـکه به زبان این قوم وآن قوم , بنابراین با ایشان مشاجره نموده , ایشان را ملامت کردم وبعضی از ایشان را زدم وموی ایشان را کندم وایشان را به خدا قسم داده گفتم : دختران خود به پسران آنها مـدهـیـد ودخـتـران آنـها را به جهت پسران خود وبه جهت خویشتن مگیرید! آیا سلیمان , پادشاه اسـرائیل , در همین امر گناه نورزید؟ ! با آن که در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود واگر چه او مـحـبـوب خدای می بود وخدا او را به پادشاهی تمام اسرائیل نصب کرده بود, زنان بیگانه او را نیز مـرتـکـب گـناه ساختند. پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم وزنان بیگانه گرفته , به خدای خویش خیانت ورزیم ؟
اسلاید 28: و یکی از پسران یهوباداع بن الیاشیب ریـیس کهنه , داماد سنبلط حورونی بود, پس او را از نزد خود راندم. ای خدای من ! ایشان را به یاد آور, زیرا که کهانت وعهد کهانت ولاویان را بی عصمت کرده اند.
اسلاید 29: فلسفه ممنوعیت ازدواج با بیگانگان هـمان گونه که پیش از این یادآور شدیم , از عبارات تورات برمی آید که ازدواج با بیگانگان به طور کلی ممنوع بوده واز بزرگ ترین گناهان به شمار می آمده وفلسفه این تحریم را نیز تاثیر منفی این ازدواج در عـبـادت یهوه , خدای بنی اسرائیل , معرفی کرده است واین تاثیر را نیز غیر قابل اجتناب دانـسـتـه , تـاآن جـاکـه شخصی مثل سلیمان ((14)) نیز بر اثر این نوع ازدواج آلوده شد واز خدای بنی اسرائیل روی برتافت. دومـیـن علتی که در عبارات فوق برای تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده , ازدست دادن اصالت یـهـودی وعـدم تـوانایی سخن گفتن به زبان عبری است , که این نیز خود نوعی انحراف ونقصی بـزرگ برای یک فرد یهودی ـ که بایستی به زبان تورات تسلط کامل داشته باشدـ به شمار می آمد وبه همین جهت برای حفظ اصالت زبان خویش , آنان را از ازدواج با بیگانگان , یعنی دیگر ملل منع می نمودند. جـالب این که در حال حاضر نیز در قانون مدنی اسرائیل به این مطلب تصریح شده است , چنان که در ماده 17 احوال شخصیه آمده : الدین والمذهب من شروط صحةالعقد, فاذا کان من غیر الدین او مـن مـذهب آخر, فلا یجوز العقد بینهما ودر قسمت دیگر همین ماده آمده : ان الزوجین یشترط ان یکونا اسرائیلیین وان یحصل الزواج علی وفق شرع الموسوی وا لـکـان لـغـوا. ((15)) هـمـچنین در ماده 396 آمده : لایجوز زواج الیهودی بالوثنیةولا زواج الوثنی بـالـیهودیة ((16)) ودر ماده 393 آمده : فاذا اجتمع
اسلاید 30: اثنان بمثل هذا الازدواج المحرم فقد ارتکبا عارا وفاحشةلاینمحیان ابدا ومثل الاولاد المرزوقین من هذا الاجتماع الشنیع کمثل النتاج المولود من مسافدةالخبول. ((17)) هـمـان گـونـه کـه ملاحظه می شود, در قانون مدنی اسرائیل نه تنها پیرو آیین یهود بودن شرط صـحـت عـقـد ازدواج اسـت , بلکه وحدت مذهبی وکشوری را نیز شرط دانسته اند, بدین معنا که فـرقـه هـایـی که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند, نمی توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کـنـنـد, این بدان می ماند که گفته شود: در اسلام , سنی حنفی نمی تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند وبالعکس. در یهود نیز فریسیان نمی توانند با صدوقیان ازدواج کنند. امـا شـرط اسرائیلی بودن زن وشوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسی (ع) نمی باشد, بلکه از تـصـمیمات ویژه حکومتی است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلی ـ هر چند یهودی بـاشـنـد ـ ممنوع دانسته اند. پرواضح است که این ممنوعیت معلول عواملی نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است , بلکه صرفا برای سهولت شناسایی اتباع ورسیدگی به امور آنان است. حـاصـل این که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان , یکی به سبب مصونیت اعتقادی پیروان یک دین بوده ویا به جهت حفظ ملیت واصالت نژادی وقومی , ودر آیین یهود که از طرفی آیین خویش را بهترین آیـیـن دانـسـتـه وهـمه ادیان دیگر را باطل می داند واز
اسلاید 31: طرفی فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده ومحبوب خدا وبرتر از هر نژاد دیگر می داند, هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند ((18)).امـا اقـوام ومـلـلـی کـه از نظر اعتقادی , خویشتن را برتر از همگان نمی دانند, معمولا در صورت اجـتـنـاب از ازدواج بـا بـیـگانگان , عامل دوم (یعنی اختلاف نژادی وافتخارات ملی ) را علت این مـمنوعیت ذکر می کنند وملت هایی که اسیر حس ناسیونالیستی نیستند وتنها آیین صحیح را آیین خـاص خویش می دانند, هدفشان از اجتناب با بیگانگان , تنها حفظ مصونیت اعتقادی است , ولذا در شـرایطی که اوضاع اجتماعی این مصونیت را بیشتر به خطر اندازد, بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیـگر, تاکید بیشتری می کنند وبه همین جهت , تنها در موارد خاصی به مردان پیرو خویش اجازه ازدواج بـا بـیـگـانـگـان را می داده اند, مثلا در شرایطی که آنان می توانستند با این ازدواج , همسر خـویـش وبلکه افراد بیشتری از ملت دیگر را به آیین خویش در آورند, ولی هیچ گاه به زنان پیرو خویش اجازه ازدواج با مردان بیگانه نمی دادند, چه این که زنان از موقعیت ضعیف تری برخوردارند ودر صورت ازدواج با بیگانه , احتمال متاثر شدن آنان از عقیده شوهر بیشتر است. یکی از نویسندگان معاصر می نویسند: ظـاهـرا تلاش کثیری از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کـنـنـد ودر نـتیجه , نوامیس آنها بر اثر ختلاط لطمه ای نبیند واین یا به خاطر این بوده است که مـردمـان مـشـخـصـی از آنـان
اسلاید 32: یکی از نویسندگان معاصر می نویسند: ظـاهـرا تلاش کثیری از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کـنـنـد ودر نـتیجه , نوامیس آنها بر اثر اختلاط لطمه ای نبیند واین یا به خاطر این بوده است که مـردمـان مـشـخـصـی از آنـان دور بمانند, یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند وضمنا شاخه نژادی وکـرامـت آنـهـا مـحـفوظ بماند.
اسلاید 33: ازدواج با بیگانگان در آیین مسیحیت آدام متـز می نویسد: بـزرگ تـریـن تفاوت اروپا ـ که در قرون وسطی یکپارچه مسیحی بود ـ با امپراتوری اسلام , وجود شـمـار بـسـیـار زیـادی غیر مسلمان بین مسلمانان بود, که هم از آغاز مانع وحدت سیاسی کامل بین ملل اسلامی بوده اند. در جـامـعه اسلامی تغییر دین مجاز نبود, مگر آن که کسی بخواهد مسلمان شود, از این رو پیروان ادیـان گـونـاگـون کاملا جدای از یکدیگر می زیستند, اما مسلمان اگر دینش را عوض می کرد, مجازاتش قتل بود, همچنان که در بیزانس مسیحیان مرتد را می کشتند. همچنین ازدواج بین مسلمان وغیر مسلمان جایز ((21)) نـبـود, چـه طـبق قانون مسیحی , زن نصرانی نمی توانست به عقد غیر نصرانی در آید, تا مبادا در نـتیجه اولاد او از مسیحیت خارج شوند. باز طبق قانون کلیسا مرد نصرانی نیز نمی توانست غیر از زن نصرانی بگیرد, مگر احتمال دهد آن زن وفرزندان او را بدین خود در خواهد آورد, ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگیرد. ((22)) هـمـچـنین بدران ابوالعینین بدران در کتاب العلاقات الاجتماعیةبین المسلمین وغیر المسلمین می نویسد: یـکی از دانشمندان مسیحی به نام ابن العسال در مجموعه خود چنین نقل کرده : للرجل ان یتزوج غـیـر الـمومنات بشرط دخول المراةفی ایمان , فاما النساءالمومنات فلا یتزوجن بالرجال الخارجین عن الایمان لئد ینقلوهن الی مذاهبهم.
اسلاید 34: همچنین در همین کتاب آمده : کل امراةمومنةتتزوج غیر مومن تخرج عن الجماعة. نیز می نویسد: در کتاب خلاصةالقانون آمده : المخالفةفی الدین المسیحی تمنع الزواج ابتداء. و نیز استاد, انور الخطیب می نویسد: ان من الموانع القانونیةلعقد الزواج عند الکاتولیک , یرجع الی الحالةالدینیةللشخص کانتمائه الی دیانته غیر دیانةالزوج الاخر, بل ان اختلاف المذهب مانع ایضا. همان گونه که در عبارات فوق ملاحظه می شود, در آیین مسیحیت نیز همانند یهودیت , ازدواج با بـیگانگان ممنوع است , ولیکن از آن جا که مسیحیت یک آیین نژادی معرفی نشده ودر این دین از هر فرد انسان , خواه از بنی اسرائیل باشد یا هر ملت دیگر, ایمان به مسیح (ع) پذیرفته است , از این رو, دیـگـر وجهی برای ممنوعیت ازدواج برای حفظ افتخارات ملی ونژادی وجود نداشته ولذا در این آیین , تنها علت ممنوع ازدواج با بیگانگان حفظ مصونیت اعتقادی افراد بوده است وبه همین جهت درباره مردان که به صورت طبیعی از مصونیت بیشتری برخوردارند ـ آن هم در صورتی که معتقد بـاشد که می تواند همسر خود را به آیین مسیح (ع) در آورد ـ این ازدواج مجاز قلمداد شده , ولی در مورد زنان به صورت مطلق ممنوع شده است. گو این که احتمالا در همین تسامح جزئی نیز تحت تاثیر مکتب اسلام بوده اند. بـه هـر حال , ازدواج با بیگانگان حتی در مورد مردان مسیحی نیز در صورتی که
اسلاید 35: همسر او به آیین غیر مسیحی باقی بماند ممنوع است , در حالی که در آیین اسلام چنین نیست.
اسلاید 36: ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس آن چـه مـسلم است این که ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس نیز ممنوع بوده وظاهرا در این آیین نـیـز مـمنوعیت ازدواج با بیگانه بیشتر به جهت دوری از آلودگی اعتقادی وحفظ کیان خانواده بـوده اسـت. بـه عنوان نمونه در کتاب روایت پهلوی آمده : کسی که از دینی که بدان مقر است به دین دیگر رود, مرگ ارزان است (شایسته مرگ است ), زیرا دین بهدینی را رها می کند تا دین بدتر هـمـی گیرد. به سبب گرفتن دین بدتر, مرگ ارزان همی شود, چه آن دینی است که از راه ارث بـدو رسـیده است , پس خود بدان گناهکار نیست وامروز که یکی دیگر می گیرد, بدان گناهکار باشد واز مرگ ارزانان کسی که به دین بهدینان آید, فورا رستگار شود. ((23)) و نیز آمده : هـمچنان که مهری ومهربانی خوبدوده کردند, پس مردمان نیز چنان می کردند. همه مردم پیوند وتـخـمـه خـویش می دانستند. هرگز برادر, برادر وخواهر, خواهر را از دوستی رها نمی کرد. همه بـی چیزی (فقر ونیاز) وخشکی (قحطی ) از آن جهت به مردمان رسید که مردان از شهر بیگانه , از روسـتـای بـیـگـانه واز کشور بیگانه آمده وزن کردند وهنگامی که زن می بردند, پدر ومادر بر این گریستند که دختر ما به بردگی همی برند. ((24))
اسلاید 37: ازدواج با بیگانگان در اسلام آیین یهود از همان آغاز به عنوان یک آیین ملی ونژادی مطرح شد, ولذا در گذشته وحال یهودیان هـیچ گونه تبلیغی در جهت یهودی کردن دیگر مردمان نداشته اند وبر فرض این که افرادی از غیر بـنـی اسرائیل آیین یهود را می پذیرفتند, آنها را با بنی اسرائیل برابر نمی دانستند, اما آیین اسلام از همان آغاز به عنوان یک آیین جهانی مطرح شد, چرا که پیامبر ا کرم(ص)برای همه افراد بشر وبه عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث گردید: وما ارسلناک ا رحـمـةلـلعالمین ((25)) , ولذا مسلمانان برعکس یهودیان , تبلیغ وجهاد در مسیر گسترش توحید ومـسلمان شدن دیگر ملل را از همان آغاز, وظیفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نیز همین بوده است. آیـیـن مـسـیـحـیت نیز هر چند براساس عبارات انجیل ((26)) وآیاتی از قرآن , همانند آیین یهود, مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائیل) ((27)) , ولی قدر مسلم از زمانی که کـنـستانتین , قیصر روم , به آیین مسیحیت گروید, انحصاری بودن این آیین به فراموشی سپرده شـد وآیـین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است , ولذا مسیحیان , همانند مسلمانان در تبلیغ واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند. و نیز بر خلاف یهودیان که خود را ملت برتر وقوم برگزیده خدا می دانستند وهیچ گاه دیگر ملتها را بـا خـود برابر نمی دیدند, آیین اسلام همه افراد بشر را فرزند یک پدر ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی که بوده باشند,
اسلاید 38: برادر هم می شمارد ومی فرماید: انـما المومنون اخوةفاصلحوا بین اخویکم واتقوالله ((28)) , هرآینه مومنان برادرانند, میان برادرانتان آشتی بیفکنید و از خدا بترسید. و بـلـکـه اسـلام از همان آغاز با روح عصبیت وملی گرایی وهرگونه نژاد پرستی مخالف بوده وبا شعار ان اکرمکم عندالله اتقیکم ((29)) وعباراتی مانند: کلکم من آدم وآدم من تراب و: لافخر لعربی علی عجمی ولا الابیض علی الاسود ا بـالـتـقـوی کوشیده است که گرایش های ناسیونالیستی را در میان امت اسلامی ریشه کن سازد وعـمـلا نـیـز پیامبر(ص)مسلمانان را از هر قوم وملتی که باشند با یکدیگر برابر قرار داده وبا افتخارات نژادی به شدت مبارزه نموده است. از ایـن جـهـت تردیدی نیست که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در موارد محدودی که مطرح بود, مـبـتـنـی بـر حـس ملی گرایی وبرتری قومی نبوده است , بلکه بی تردید این ممنوعیت به جهت مـصـونـیـت اعـتـقـادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است.
اسلاید 39: شرط برابر بودن در ازدواج الـبـتـه روشـن اسـت کـه مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام , این نیست که مسلمانان همیشه از این گونه گرایش های افراطی و ناسیونالیستی بر کنار بوده اند, بلکه برعکس , بعضی از مـسـلـمـانـان بـا همه تاکید اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی , آگاهانه یا ناخودآگاه به احـساسات ناسیونالیستی تمایل پیدا کردند و برای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله آنها عدم برابری دیگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است. فی المثل , پس از وفات پیامبر(ص), به خصوص از دوران خلافت خلیفه دوم , برتری جویی قریش بر همه طوایف مسلمان دیگر وبرتری جویی عرب بر غیر عرب آغاز شد. قـرشـیان خود را اصیل ترین قبیله عرب دانستند وبرای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله این امتیازات همان بود که گفتند: خلیفه مسلمانان باید برای همیشه الزاما از قبیله قریش بوده باشد, ودر این زمینه به روایتی از پیامبر(ص)استدلال نمودند که آن حضرت فرموده است : ان الائمةمن قریش. بـراسـاس ایـن بـرتـری جـویـی , بـالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول , حق خود مـی دانستند. از امتیازات دیگری که آنان برای خود قائل بودند, این بود که معتقد بودند افراد غیر قـرشـی هـمتای قرشیان نیستند, بنابراین , مردان غیر قریش نمی توانند از قریش زن بگیرند, ولی قرشیان می توانند از دیگر مسلمانان زن اختیار نمایند.
اسلاید 40: هـمـان گونه که اشاره شد, این برتری جویی از دوران خلیفه دوم آغاز شد.گواین که اولین فردی کـه بـا استدلال به روایت نبوی ان الائمةمن قریش به خلافت رسید, ابوبکر بود. این برتری جویی در تـمـام دوران خلافت عمر وعثمان , بلکه تا پایان دوران بنی امیه به صورت جدی مطرح بود و براثر هـمـیـن تصور واهی , امتیازات فراوانی در درجه اول برای قرشیان ودر نهایت برای اعراب در نظر گـرفـتـه مـی شد وپیدایش خوارج وجنگ های خونباری که آنان در تاریخ اسلام به وجود آوردند, نشان دادن واکنش در برابر این قبیل برتری جویی ها بود. خوارج می گفتند: پیامبر می فرمود: لا فخر لعربی علی عجمی ب ا بـالـتـقـوی , وایـن قـابل قبول نیست که آن حضرت فرموده باشد که برای همیشه بایستی خلیفه مسلمانان الزاما از قریش بوده باشد ونیز به روایتی از پیامبر(ص)استدلال می کردند که فرموده است : اسمعوا واطیعوا ولوامر علیکم عبد حبشی اجدع , ونیز به گفته خلیفه دوم استدلال می کردند که در مـوقع مرگ گفته بود: اگر سالم , مولای حذیفه , زنده بود, او را بر شما خلیفه می کردم وحال آن که سالم از رجال قریش نبود وب. الـبـتـه اعـتراض خوارج به برتری طلبان قریش وعرب به جا بود, چرا که مستند آنان روایاتی غیر معتبر بود, یعنی در حقیقت پیامبر(ص)هیچ گاه نفرموده بود که خلفا بایستی از قریش انتخاب شوند.
اسلاید 41: بـلکه مقصود پیامبر(ص)از جمله ان الائمةمن قریش وارثان وامامان بعد از خودش از اهل بیت بود که در روایـتـی پـیامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی کرده بود و اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) وآخرین آنـها مهدی (ع) است , ولذا علی (ع) در نهج البلاغه برای رفع این اشتباه می فرماید: ان الائمةمن قریش غـرسـوا فـی هـذا البطن من هاشم لاتصلح الولاةمن غیرهم , امامان از قریش هستند, ولی از شاخه بـنـی هاشم که پیامبر(ص)در یوم الانذار خلیفه بعد از خودش را از میان آنها معرفی کرد و بی گمان او علی بن ابی طالب بود, ولذا پیامبر(ص)فرمود: ان اللّه لم یبعث نبیا ا جعل له من اهله اخا ووزیرا ووارثا ووصیا وخلیفةفی اهله فایکم یقوم ویبایعنی , علی انه اخی ووزیری ووصیی ویکون منی بمنزلةهارون من موسی ((30)) وبه اتفاق است , هیچ یک از حاضران که همگی آنان از بنی هاشم بودند, پاسخ مثبت نداد, جز علی (ع) وسرانجام پیامبر(ص)فرمود: انت یا علی ! بـنـابـراین , سخن پیامبر(ص)در جمله ان الائمةمن قریش , قضیه حقیقیه نبود, بلکه قضیه خارجیه بوده اسـت کـه مـقـصود همان امامان اهل بیت هستند, نه این که هر گروهی از مسلمانان که بخواهند دولتی تشکیل دهند, الزاما بایستی فردی از قریش را به رهبری برگزینند. ایـن تصورات غلط وبرتری جویی های قومی , هرچند بر اثر واکنش های خوارج ونیز قیام ایرانیان بر ضد امویان تا حدودی تعدیل یافت , ولی این سخن که خلافت برای همیشه حق مسلم مردم قریش اسـت , بـه عنوان یک اصل در میان فرقه های اهل سنت
اسلاید 42: باقی ماند وتقریبا همه علمای اهل سنت در کـنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولیاقت , برای حاکم اسلامی شرط چهارمی هم ذکر نموده اند, که همان قرشیت است. عـجیب این که در طول تاریخ , شرایط عدالت وعلم ولیاقت در بسیاری از موارد متروک ماند, ولذا کـمـتر خلیفه ای از بنی امیه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند, ولی در وصف قرشیت هیچ گاه اغـمـاضـی نـشد وعملا در طول تاریخ ـجزدورانی که عملا اختیاری نبوده است ـ رهبران جامعه اسلامی را قرشیان تشکیل می داده اند ((31)). همچنین مساله هم کفو نبودن غیر قرشی برای زنان قریش وهم کفو نبودن رجال غیر عرب برای زنـان عـرب , بـه صـورت حکم فقهی در آثار بسیاری از فقهای اهل سنت باقی ماند. عجیب این که بـعضی از علمای غیر عرب بر این مطلب تاکید بیشتری داشته اند تا علمای عرب , به عنوان نمونه , شمس الدین سرخسی می نویسد: اعلم ان الکفاءةفی النکاح معتبرةمن حیث النسب ا علی قول سفیان الثوری ب قیل : انه کان من العرب فتواضع ورای الموالی اکفاء له وابوحنیفةکان من الـمـوالـی فـتواضع ولم یرنفسه کفوا للعرب وحجته فی ذلک قوله(ص): الناس سواسیةکاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ب وحجتنا فی ذلک قوله(ص):
اسلاید 43: الناس سواسیةکاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ب وحجتنا فی ذلک قوله(ص): قریش بعضهم اکفاء لبعض ب والعرب بعضهم اکفاء لبعض قبیلةبقبیلةوالموالی بعضهم اکفاء لـبـعـض رجـل بـرجـل ب وما زالت الکفاءةمطلوبةفیما بین العرب حتی فی القتال , بیانه فی قصةبدرب فرجعوا الی رسول اللّه(ص)واخبروه بذلک فقال(ص)صدقوا وامر حمزةب بان یخرجوا الیهم فلما لم ینکر علیهم طـلـب الـکـفـاءةفـی الـقـتـال فـفی النکاح اولی ب والکفاءةفی الحریةفان العبد لایکون کفوا لامراةحرةالاصل , ((32)) بدان که کفائت از جهت قبیله خانواده در ازدواج معتبر است , جز به عقیده سفیان ثوری ب بعضی از دانـشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنیفه که قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سـفـیـان ثوری که آن را مجاز می دانسته , اظهار داشته اند که سفیان چون خود عرب بوده تواضع کـرده وعقیده به جواز را ابراز داشته , ولی ابوحنیفه که از عرب نبوده به این امتیاز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است. دلیل سفیان ثوری در مورد نظر خویش , حدیث نبوی است که مـی فـرماید: مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند, هیچ عربی بر عجم برتری ندارد و موید آن سـخـن خـدای مـتـعال است که می فرماید: گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزگارترین شـماست ودلیل ما [در پیروی از نظر ابوحنیفه ] گفته پیامبر(ص)است که فرمود: افراد قریش همتای یکدیگرند وافراد عرب با یکدیگر برابرند وهر قبیله
اسلاید 44: کفو قبیله دیگر است وموالی نیز کفو یکدیگرند, هـر مـردی همتای مردی دیگر است , واز طرفی می دانیم که کفویت در نزد عرب همیشه مراعات مـی شده , حتی در جنگها نیز این نکته را مراعات می کردند, چنان که در جنگ بدر موقعی عتبه وب از قـریـش هـمـاورد مـی خواستند که همتای آنان باشد وبه پیامبر(ص)خبر داده شد, فرمودند: راست گفتند, وآن گـاه عـلـی وحمزه وعبیده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند, بنابراین , عدم انکار پیامبر(ص)در مقابل تقاضای کفویت در مبارزه , به طریق اولی لزوم کفویت در مورد نکاح را که امر مهم تری است اثـبـات مـی کـنـد . هـمچنین کفویت در آزاد بودن معتبر است , چه این که فرد برده , کفو زن آزاد نخواهد بود . شگفت آور است که عالمی مانند شمس الدین سرخسی به پیروی از ابوحنیفه , امام اکبر اهل سنت ـ در عین توجه به گفتار پیامبر(ص)که لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن که ان اکرمکم عندالله اتقیکم (که سفیان ثوری براساس این دلایل بر کفویت هر مسلمان با مسلمان دیگر استدلال نموده است )ـ به ادعای رجال قریش در جنگ بدر که گفتند: مردم مدینه کفو ما نیستند وازرجال قریش کسی را به جنگ ما بفرست , استدلال نموده وبا این دلیل واهی در صدد بر آمده که عدم کفویت غیر عرب با عرب , وعرب را با قریش اثبات نمایند. و حـال آن کـه شـخص رسول اللّه(ص)دختر عمه خودش , زینب را که از قریش بود به
اسلاید 45: ازدواج آزاد شده خـودش , زیـد بن حارثه در آورد وجویبر, مسلمان سیاه چهره وتهی دست را به خواستگاری دختر یکی از شخصیت های بزرگ مدینه فرستاد ونفرمود که این دو کفو یکدیگر نیستند, وشواهد فراوان دیـگـر, مـانند ازدواج مقدادبن اسود ((33)) با دختر زبیر بن عبدالمطلب , که نه تنها قرشیه , بلکه هاشمیه نیز بوده است , در حالی که مقداد نه هاشمی بود ونه قرشی. در کتاب بحار می خوانیم که پیامبر(ص)روزی به مسلمانان امر فرمود که دختران خود را زودتر شوهر دهند. پرسیدند:آنان را به چه کسانی تزویج نماییم ؟ فرمود:با کفو وهمتای خودشان. آنان پرسیدند که همتایشان کیانند؟ فرمود: المومنون بعضهم اکفاء بعض , برخی از مومنان همتای برخی دیگرند, سپس قبل از آن که از منبر فرود آید, ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود: دختر عمه ام را به همسری مقداد در نیاوردم , جز این که خواستم امر ازدواج آسان گردد. ((34))
اسلاید 46: اسلام آیین فطرت است حـقـیقت این است که به حکم آیه قرآن : ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ((35)) , وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام. در اسـلام حـکـمی بر خلاف عقل وفطرت اصیل انسانها وجود ندارد, هر آن چه پاک وبرای آدمیان مـفـید است , حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبرای بشر مضر است , حرام می باشد, بنابراین به صورت کلی , عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد, گو این که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد. در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است , یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خـط بـطـلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص , حکم به ممنوعیت ازدواج بـا او داده انـد, اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر ـ حتی از میان غـیـر مـسـلـمـان ـ آزاد گذاشته است , البته مشروط به این که اولا, همسر برگزیده شده از غیر مـسلمانان , آلودگی دیگری نداشته باشد, وثانیا, اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد, یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج می کند وهمچنین جامعه اسلامی , از این ناحیه دچار مشکلات نشوند وآسیب نبینند.
اسلاید 47: و بـه دیگر سخن , آیین اسلام , غیر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمی داند, بلکه در این زمینه قـائل بـه تـفصیل است , یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانی اند ـ هر چند در ادامه کار دچـار انـحـرافـات عـقـیدتی نیز شده باشندـ در اصل , مجاز شمرده واز سوی دیگر, فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نیستند, مطلقا جایز نمی دانند. قرآن کریم می فرماید: الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب ((36)) , امـروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است , ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب.
اسلاید 48: اهل کتاب کیایند؟ قبل از این که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم , لازم است در این مبحث مـشـخـص کـنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند. اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدین معنا کـه از دیـدگاه فقه اسلامی , پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند, دارای حـقـوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی , همانند یهود ونصارا, برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند, فی المثل , مسلمانان بـه پـیروان ادیان الهی اجازه می دهند که در عین حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پـرداخـت مـالیاتی تحت عنوان جزیه , به صورت تحت الحمایه وهم پیمان , زندگی آزادی داشته بـاشـنـد, ولی از دیدگاه بسیاری از فقها, مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند. چنان که از نظر فقهای اسلام , ازدواج با زنان یهودی ومسیحی , به عنوان یک اصل اولی جایز است , هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانسته اند, ولی همه فـقـهای اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسیاری از آنان هر نوع همخوابگی را ـ هر چند تحت عنوان بردگی باشدـ جایز ندانسته اند.
اسلاید 49: عـامـل اصـلـی ایـن بـرخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آیات قرآن کریم است که در بـرخـورد با مشرکان , تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه , مطرح نساخته , ولی درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند, جایز دانسته است. برهمین اساس , در سوره توبه (آیه 29) می خوانیم : قــاتـلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم ادخر و لایحرمون مها حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیةعن یدوهم صاغرون, با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند وچیزهایی را که خدا وپیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند ودین حق را نمی پذیرند جنگ کنید, تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند. در تـفـسـیـر آیه فوق , هر چند که مفسران مباحث گسترده ای را مطرح نموده اند واحیانا اختلاف نـظرهایی نیز در فهم آیه داشته اند, ولی آنچه را متفقا تایید کرده اند, همین نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست. همچنین در سوره مائده (آیه 5) آمده است : الـیـوم احـل لـکـم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من الـمومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا مـتـخذی
اسلاید 50: اخدان , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است. ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند. بـراسـاس آیـه سـوره مائده , همگی فقهای اسلام ـ جز کسانی که این آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر ((37)) وب دانسته اند ـ قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بـعضی از فقهای شیعه به قرینه جمله اذا اتیتموهن اجورهن آیه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولی بسیاری از فقهای شیعه این دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نیز هستند که از جمله این فقها, صاحب جواهر, فقیه بزرگ شیعه می باشد. الـبـتـه از آن جـا کـه از نظر آیین یهود ومسیحیت ازدواج زنان یهودی ومسیحی با همه بیگانگان ممنوع است , ونیز از نظر آیین اسلام نیز ازدواج زنان مسلمان با غیرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بـر ایـن آیه شریفه عملا اثری مترتب نبوده , جز این که در مواردی زنانی از مسیحیان ویهودیان بر خلاف عقیده دینی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عین حال اصل بحث در کتب فقهی همیشه مطرح بوده وهست. نـکـتـه مهمی که در این بخش مطرح است این که به هر حال مقصود قرآن از واژه
اسلاید 51: اوتوا الکتهاب در سـوره تـوبـه وواژه من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟ آیا مقصود در آیـات فوق , تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا این که این آیات شامل افرادی غیر از این دو گروه نـیـزـ در صـورتـی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل , اعتقاد توحیدی داشته اند ـ می شود؟ بـسـیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها یهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر این مطلب آیه دیگری از قرآن است که می فرماید: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتهاب علی طائفتین من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلین * اوتقولوا لوانا انزل علینا الکتهاب لکنها اهدی منهم ((38)) , ایـن کـتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم , پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مـورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفه ای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل می شد, بهتر از آنان به راه هدایت می رفتیم. چه این که در این آیه , تنها دو گروه یهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی می کند واین مطلب هر چند مدعای کسانی اسـت کـه در صـدد بوده اند به عذر این که دارای کتاب آسمانی نیستند
اسلاید 52: از زیربار مسوولیت شانه خـالـی کـنـنـد, ولـی بـه هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای آنان را ظاهرا تایید نموده است , بـنـابـرایـن , احـکـام ویژه اهل کتاب در آیات فوق منحصر به همین دو طایفه می باشد که یهودیان ومسیحیان هستند. ولـی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین انحصاری , تمام نـدانـسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب آسمانی واعتقاد توحیدی بـوده انـد, مشمول همین احکام می دانند ودر نتیجه انعقاد پیمان ذمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز می دانند. بـه عـنوان نمونه , بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده که بر پایه آن , مـجـوسـیـان نـیـز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشته اند وبعدها دچار انحرافات عـقـیدتی شده اند ((39)) , آنان را نیز اهل کتاب دانسته اند, ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمی دانند, در عین حال , براساس روایت دیگری از پیامبر(ص)ـ که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شـده ـ کـه : سنوا بهم سنةاهل الکتاب , انعقاد پیمان ذمه را با مجوس مجاز می دانند, ولی ازدواج با زنـان آنان را مباح نمی شمارند, چه این که این دسته از فقها معتقدند که حلیت ازدواج , مخصوص اهل کتاب است , در حالی که مجوسیان اهل کتاب نیستند ویا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانی داشـتـه انـد وقـهـرا ازدواج بـا آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز نمی داند, صحیح نـخـواهـد بـود, ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم
اسلاید 53: سنةاهل الکتاب جایز است , زیرا این روایـت , حـکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است. ((40)) اکـثـر فـقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر, انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهـل کـتـاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانسته اند, به استثنای مشرکان عرب که آنان را از این حکم مستثنا کرده اند. ((41)) ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست , بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بوده اند می شود, مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب. جمله علی طائفتین من قبلنها هـمـان گـونـه که علامه طباطبائی (ره ) در تفسیر المیزان می نویسد: ((42)) ناظر است به حصر شـریـعـت وقانونی که امکان داشت در اختیار مسلمانان ومردم عرب قرار گیرد وناظر به انحصار کتاب آسمانی نیست , ولذا از آن جا که شریعت نوح وابراهیم به دلیل گذشت زمان نمی توانست به صورت کتاب شریعت در اختیار مسلمانان قرار گیرد وتنها تورات , به عنوان شریعت در جزیرةالعرب مطرح بود که آن هم به زبان عبری بود ونه تنها مسلمانان , بلکه یهودیان ومسیحیان عرب نیز با آن آشـنایی نداشته اند. قرآن کریم می فرماید: ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل کردیم , تا برای شما که به زبان عربی آشنا هستید عذری نبوده باشد.
اسلاید 54: جالب این که آیه 154 و155 همین سوره , یعنی دو آیه قبل از آیه فوق می فرماید: ثم اتینها موسی الکتهاب تمهاما علی الذی احسن وتفصیلا لکل شیء وهدی ورحمةلعلهم بلقهاء ربهم یومنون * وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون, سـپـس به موسی کتاب دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده است نعمت را تمام کنیم وبرای بیان هر چـیـزی ونیز برای راهنمایی ورحمت , باشد که به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند * این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم. پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید. بـنـابـراین , کتاب تورات برای یهودیان ومسیحیان نازل شده وپس از آن , قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در این آیه نظری به انحصار کتاب آسمانی در تورات نیست. نـکـتـه قـابـل توجه این که بسیاری از فقها ومفسران براساس همین آیه شریفه از دو کتاب تورات وانجیل یاد کرده اند, در حالی که در آیه شریفه , تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک یهود ونـصـارا بـوده واسـاسـا هـیچ نظری به کتاب انجیل ندارد, چه این که مسیحیان در شریعت , تابع مـقـررات توراتند وحضرت عیسی در آیین یهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبیر قرآن بخشی از مـحرماتی را که به عنوان عقوبت وکیفر بر یهود حرام شده بود, نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مـربـوط بـه اخلاق واحکام را به این آیین افزوده است
اسلاید 55: ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست , چـنـان کـه زبور نیز چنین است , ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتـشـت نـیز کتاب شریعت باشد, یا صابئین نیز دارای کتاب باشند, ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمایند. مـهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر, بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شـرعـ لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین مها تدعوهم الیه ((43)) , برای شما آیینی مقرر کرد, از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود واز آنچه بر تو وحی کرده ایم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیه کرده ایم که دین را بر پای نگه دارید ودر آن فرقه فرقه مشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می کنید بر مشرکان دشوار است. بـنـابـرایـن , شرایع الهی براساس آیه فوق , پنج شریعت است که همه آنها به اقامه دین وعدم تفرقه فـرمـان داده انـد وپـیـروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرک دعوت کرده اند واین همان چیزی است که پذیرش آن بر مشرکان دشوار بوده است. حـاصـل ایـن که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: لـکـل جـعـلـنـهـا منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله
اسلاید 56: لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بمها کنتم فیه تختلفون ((44)) , بـرای هـر گـروهـی از شـما شریعت وروشی نهادیم , واگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت , ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است , بیازمایدتان , پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف می کردید, آگاهتان سازد. در ایـن زمـیـنـه روایـتـی نیز از امام باقر(ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق می باشد, متن روایت چنین است : انـ اللّه بـعـث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان یعبدوه ولا یـشرکوا به شیئا ثم بعث الانبیاء علی ذلک الی ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الی ان یعبدوا اللّه ولا یشرکوا به شیئا وقال شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاب فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المومنین جعل لکل نبی منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبیل وسنة ((45)). بنابراین , معنا ندارد کـه در ایـن سـوره که موضوع سخن در باب تعدد شرایع است , از انحصار کتاب شریعت در تورات سـخـنـی به میان آمده باشد. نهایتا ممکن است آیه 156 انعام در صورت تردید در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار کتاب به آنچه بر یهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود. نکته مهمتر این که از آیه 68 و69 سوره مائده به دست می آید که یهود ونصارا
اسلاید 57: وصابئین دارای حکم واحدی هستند ((46)) وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمایند: قل یها اهل الکتهاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوریهه والانجیل ومها انزل الیکم من ربکم ولیزیدن کثیرا مـنـهـمـ مـها انزل الیک من ربک طغیهانا وکفرا فلاتاس علی القوم الکهافرین * ان الذین امنوا والذین هادوا والصابون والنصهاری من امن بالله والیوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون, بگو: ای اهل کتاب ! شما هیچ نیستید, تا آن گاه که تورات وانجیل وآن چه را از جانب پروردگارتان بـر شـما نازل شده است بر پای دارید.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغیان وکـفـر بـیشترینشان بیفزاید, پس بر این مردم کافر غمگین مباش !* هر آینه از میان آنان که ایمان آورده انـد ویهود وصابئین ونصارا, هر که به خدا وروز قیامت ایمان داشته باشد وکار شایسته کند, بیمی بر او نیست ومحزون نمی شود. در این آیه شریفه , ممکن است ومها انزل الیکم من ربکم علاوه بر تورات وانجیل , ناظر به شرایع دیگر باشد وبه هرحال در این آیه , صابئین نیز در صورتی که به وظایف الهی خود عمل نمایند, اهل نجات مـعـرفـی شـده انـد واگـر آیه 68 را به آیه 48 همین سوره که می فرماید: لکل جعلنها منکم شرعةومـنـهـهـاجـا ولـوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا ضمیمه نماییم , دلالت آیه یاد شده بر اهل نجات بودن پیروان شرایع دیگر روشنتر خواهد شد.
اسلاید 58: و جـالـب تر این که آیه هفدهم سوره حج , مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است : ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمة. چـنـانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, تردیدی باقی نمی ماند که صابئین ومجوس هـمـانند یهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآیات تحریم ازدواج نمی تواند شامل آنان شود. این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنترخواهد شد ((47)). افـزون بـر ایـن که روایاتی نیز از پیامبر(ص)وامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تایید می کند, بـه عـنـوان نـمونه , شیعه واهل سنت هر دو روایت کرده اند که مردم مکه , یعنی مشرکان از پیامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد. پـیـامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پیمان ذمه منعقد نمی کنند. مردم مکه اعتراض کردند که شـمـا بـامجوس هجر ((48)) پیمان ذمه منعقد ساختید, در حالی که آنان اهل کتاب نیستند, بلکه پـیـرو آیـیـن مـجـوس می باشند. پیامبر(ص)پاسخ داد: مجوسیان نیز پیامبری داشتند که او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانیدند (بنابراین آنان نیز اهل کتاب هستند) ((49))
اسلاید 59: بـه هـر حـال دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها یهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عـمـومیت آیه الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شـود دارای شریعت الهی بوده اند ـ هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در میان آنان به چشم بـخـورد ـ مـی شـود واصـل نیز بر حلیت ازدواج است , مگر آن جا که دلیلی صریح آن را منع نماید. ظاهرا فقهایی که حکم به جواز نداده اند, بیشتر از باب احتیاط بوده ویا این که واژه مشرکان را در قـرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانسته اند وبه حکم آیه سوره مائده , قـدر مـتیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شده اند, یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عـمـومـیـت نهی دانسته اند, وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قـرآن مـعـنـای اصـطـلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان می شود وقهرا غیر از آنان کسان دیـگـری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است ((50)). و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند ـ یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشته اندـ روایاتی باشد که در تفسیرآیه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها
اسلاید 60: آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن, زنان مـشـرک را تـا ایـمـان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مـسلمان نازل شده واز این مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی کـه اهـل کـتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام می باشد, جز این که در مـورد زنـان مـجـوسـی , تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کـردن ) جـایـز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود. روایات یاد شده به قرار ذیل است : علی (ع) فرموده : واما الایات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصةفی العزیمة, فقوله تـعـالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامةمومنةخیر من مشرکةولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حـتـی یـومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فی اهل الکتاب من الیهود والنصاری وینکحونهم حتی نزلت هذه الایه نهیا ان ینکح المسلم من المشرک او ینکحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورةالمائدةما نسخ هذه الایةفقال : والـمـحـصـنـهـات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعدان کان نهی وترک قوله ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه , ((51)) واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته , پس از این که حکم لازم داشته , این آیه است که می فرماید: از
اسلاید 61: و ایـن به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا آن گاه که این آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی فرمود که ناسخ این آیه است , چه این که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب برای شما حلال است که همسر برگزینید. پـس خـداونـد ازدواج بـا آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت , پس از این که در سوره بقره از آن منع فـرمـوده بـود, ولـی بـخش دوم آیه بقره را که می فرماید: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنید, همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است. علامه مجلسی خود در این باره می نویسد: والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورةالبقرةولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن وانما یحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیةعلی ما یجب فاما اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیةلم تحل مناکحتهم. ((52)) هـمـان گـونـه کـه ملاحظه می شود, این روایات حاکی از این است که آنچه در مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر می توانست مورد توجه باشد. یکی از عـوامـل گـرایـش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهریه ها
اسلاید 62: به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان , به صورت کلی در این آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمی توان از شمولیت این عنوان کلی ـ که شامل هـمه کفار می شود ـ فردی را خارج ساخت . آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است , زنان مـسـیـحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در این زمینه در میان فقهای شیعه مطرح اسـت ), ولـذا ازدواج بـا زنـان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان , به حکم این آیه , تحریم شده است . الـبـته روایات فوق از نظر سند تمام نیست , ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول ایـن آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفی همان گونه که قبلا اشـاره کـردیـم , زنـان یـهـودی ومـسیحی بر طبق شریعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده اسـت واز طـرفـی حـکـم تحریم ازدواج با مشرکان ـ براساس آنچه قبلا گفته شد ـ از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت , مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تاحدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر این که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری یهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر این است که در آیات تحریمکنیزان اهـل کـتـاب مـوضـوع تحریم نیستند, بلکه آن چه مورد توجه آیه است , زنان آزاد است , چرا که در صـورت اضـطـرار وعـدم امـکـان ازدواج با زنان آزاد
اسلاید 63: مسلمان , قرآن دستور می دهد که از کنیزان مسلمان بهره بگیرند, نه از زنان آزاد مشرک. بنابراین براساس این دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی , نمی توان حکم به حرمت ازدواج بـا همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه , اصالةالحرمه ـ که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است ـ تثبیت گردد. حاصل این که آنچه از آیات شریفه می توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مـورد زنـان مشرک , ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم. نـکـتـه دیـگـری که در این جا قابل توجه است , این است که براساس شواهد تاریخی , حکم تحریم ازدواج بـا کـفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند, ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده بـاشد, وبه دیگر سخن , آیه الیوم احل لکم الطیبهات ((53)) با آیه اولئک یدعون الی النار ((54)) در سوره بـقـره از نـظـر بلاغت سازگار نبود, بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته , غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است. از جـمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی , مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده , کـه در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان
اسلاید 64: گردید وهنگامی که نزدیک خراسان رسید, به او خبر دادند که مردم نیشابور از اطاعت برگشته اند ویکی از دختران خسرو را کـه از کابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخلید با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلی (ع) فرستاد. عـلـی (ع) بـه او گفت : آیا دوست داری تو را به همسری این پسرم , یعنی حسن در آورم ؟ گفت : با کـسـی که زیر دست دیگری است ازدواج نمی کنم , ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج مـی کـنم. علی (ع) فرمود: من پیرم واین پسرم چنین خوبیهایی دارد. گفت : تمام خوبیهایش را به خودت بخشیدم. یکی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت : من از خاندان پادشاهی هستم واز خـویشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور. امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هرکس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست ((55)). ایـن گـونـه مـطـالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از هـمـخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند, ولذا علی (ع) به دختر یاد شده , که بی شک مجوسی بـوده وهـنـوز مـسـلـمان نبوده است
اسلاید 65: پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را می دهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند, وموید دیگر, برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هرکسی که خود خواهند ازدواج کنند, وبدین ترتیب , شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.ازدواج با بی دینان وپیروان ادیان غیر توحیدی هـمـان گـونـه کـه قـبـلا گـفـته شد, معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام , مسائل نژادی وافـتـخـارات مـلی وگروهی نیست , بلکه تنها علت این ممنوعیت , جلوگیری از نفوذ انحرافات عـقیدتی در مسلمانان است که این تحریم نیز در مورد پیروان ادیانی که در اصل توحیدی بوده اند, هـر چـنـد که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل کتاب مجاز شمرده شده است , ولی در مورد افرادی که جزء پیروان ادیان توحیدی نیستند, آیات وروایات متعددی ازدواج با آنان را منع کرده است . دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان , در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددی ازدواج با گروهی از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آیات , حاکی از منع ازدواج با هـر فرد غیر مسلمان است , چه این که از ازدواج با کفار نهی شده وواژه کافر حتی اهل کتاب را نیز شـامـل می شود, بر خلاف واژه مشرک که
اسلاید 66: در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد, ولذا یک بار دیگر مجموع آیات ناظر به این مساله را مورد توجه قرار می دهیم. مجموع آیاتی که در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد, آیات ذیل است: 1 . ولا تنکحوا المشرکهات حتی یـومـن ولامةمومنةخـیر من مشرکـةولـو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حـتی یـومنوا ولـعبد مـومن خـیر مـن مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنةوالمغفرةباذنه ویبین ایهاته للناس لعلهم یتذکرون, ((56)) زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است , هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند, زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مـشـرک اسـت , هر چند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت می کنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش. وآیات خود را آشکار بیان می کند, باشد که بیندیشند. 2 . یها ایها الذین امنوا اذا جهاء کم المومنهات مههاجرات فامتحنوهن الله اعلم بایمهانهن فان علمتموهن مومنهات فلاترجعوهن الی الکفار لاهن حل لهم ولاهم یحلون لهن واتوهم مها انفقوا ولاجنهاح علیکم ان تنکحوهن اذا ا تیتموهن اجورهن ولا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا مها انفقتم ولیسئلوا مها انفقوا ذلکم حکم الله یحکم بینکم والله علیم حکیم ((57))
اسلاید 67: ای کـسـانـی کـه ایـمـان آورده ایـد! چـون زنـان مـومـنـی که مهاجرت کرده اند به نزدتان آیند, بـیـازمـایـیـدشان. خدا به ایمانشان داناتر است. پس اگر دانستید که ایمان آورده اند, نزد کافران بازشان مگردانید, زیرا اینان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنهاحلال نیستند. وهر چـه آن کـافران برای این گونه زنان هزینه کرده اند بپردازید. واگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بـدهـید, مرتکب گناهی نشده اید وزنان کافر خود را نگه مدارید وهر چه هزینه کرده اید از مردان کـافـر بـخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کرده اند از شما بخواهند. این حکم خداست. خدامیان شما حکم می کند واو دانا وحکیم است. 3 . الزانی لاینکح ا زانیةاو مشرکةوالزانیةلاینکحهها ا زان او مشرک وحرم ذلک علی المومنین, ((58)) مـرد زنـاکـار جـز زن زنـاکـار یـا مـشـرک را نـمی گیرد, وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمی گیرد, واین بر مومنان حرام شده است. الـخـبـیـثـهات للخبیثین والخبیثون للخبیثهات والطیبهات للطیبین والطیبون للطیبهات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفرةورزق کریم , ((59)) زنـان ناپاک برای مردان ناپاک ومردان ناپاک برای زنان ناپاک وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای
اسلاید 68: زنان پاک. آنها از آنچه درباره شان می گویند منزهند. آمرزش ورزق نیکو برای آنهاست. 4 . والمحصنهات من النسهاء ا مـهـا مـلـکـتـ ایـمـهـانکم کتهاب الله علیکم واحل لکم مهاورآء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مـسـهافحین فما استمتعتم به منهن فهاتوهن اجورهن فریضةولاجناح علیکم فیمها تراضیتم به من بعد الـفـریـضةان الله کهان علیما حکیما * ومن لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنهات فمن مها مـلـکـتـ ایمهانکم من فتیهاتکم المومنهات والله اعلم بایمهانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن واتـوهـنـ اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسهافحهات ولامتخذات اخدان فاذا احصن فان اتین بفهاحشةفعلیهن نصف مها علی المحصنهات من العذاب ذلک لمن خشی العنت منکم و ان تصبروا خیر لکم والله غـفور رحیم * یرید الله لیبین لکم ویهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم والله علیم حـکیم , ((60)) و نـیـز زنـان شوهردار بر شما حرام شده اند, مگر آنها که به تصرف شما درآمده باشند از کتاب خدا پـیـروی کنید, جز اینها زنان دیگر هر گاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید, نه به زنا, بر شما حلال شده اند .و زنانی را که از آنها تمتع می گیرید, واجب است که مـهرشان را بدهید, و پس از مهر معین , در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهید گناهی نیست.
اسلاید 69: هر آیـنـه خـدا دانـا وحکیم است * هر کس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد, از کنیزان مومنی که مالک آنها هستید به زنی گیرد, وخدا به ایمان شما آگاهتر است. همه از جـنس یکدیگرید, پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به نحو شایسته ای بـدهـید. وباید که پاکدامن باشند, نه زناکار ونه ازآنها که به پنهان دوست می گیرند. وچون شوهر کـردند, هرگاه مرتکب فحشا شوند, شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است , واین برای کسانی اسـت از شـمـا کـه بیم دارند که به رنج افتند. با این همه , اگر صبر کنید برایتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا می خواهد برای شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهای پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را بپذیرد, که خدا دانا وحکیم است. 5 .الـیـوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتهاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسهافحین ولا متخذی اخدان ومن یکفر بالایمهان فقد حبط عمله وهو فی الاخرةمن الخهاسرین, ((61)) امـروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بـر آنها حلال است.
اسلاید 70: ونیز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, بـه طـور زنـاشـویـی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند. وهرکس که به اسلام کافر شود, عملش ناچیز شود ودر آخرت از زیانکاران خواهد بود.
اسلاید 71: شان نزول آیات علامه طباطبائی (ره ) می نویسد: اولین سوره ای که بعد از هجرت در مدینه نازل شده , سوره بقره اسـت وسـوره مـمـتـحنه قبل از فتح مکه (سال هفتم هجرت ) در مدینه نازل شده وسوره مائده آخـرین سوره ای است که بر پیامبر(ص)نازل شده , ولذا احکام این سوره در صورت تعارض , ناسخ احکام دیـگـر اسـت واحـکام این سوره منسوخ نیست , چه این که آیه پیشین نمی تواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان ) باشد ((62)). مـرحـوم طـبرسی می نویسد: آیه 220 از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرثدبن ابی مرثد نازل شـده کـه از جـانـب پـیـامـبـر(ص)مـاموریت داشت گروهی ازمسلمانان را که در مکه بودند برباید, وهـنـگـامـی کـه مـرثـد وارد مـکـه شد, زنی به نام عناق ـ که سابقه دوستی با وی داشت ـ او را به هـمـخـوابـگـی بـا خود دعوت کرد واو امتناع کرد وگفت : بایستی از پیامبر(ص)اجازه بگیرم , وبه این مـنـاسـبت , آیه 221 بقره ازدواج با مشرکان را حرام اعلام فرموده است , از نویسندگان اهل سنت , سیوطی نیز در تفسیر در المنثور همین وجه را از ابن عباس نقل کرده است ((63)). سـیـوطی می افزاید که واقدی از سدی , از انس بن مالک واو از ابن عباس نقل کرده که آیه 221 به مناسبت ازدواج عبداللّه بن رواحه با کنیز سیاه پوست مسلمانی نازل شده , چه این که روزی عبداللّه بـه جـهـت کاری کنیزش را آزاد کرد واو به پیامبر(ص)شکایت برد وپیامبر به عبداللّه اعتراض کرد واز ایـن رو عبداللّه برای جبران کار خود در صدد ازدواج با کنیزش بر آمد, در حالی که از نظر عمومی , ایـن کار
اسلاید 72: قبیح به نظر می آمد,یعنی مردم عرب ازدواج با کنیز را نمی پسندیدند, ولذا آیه قرآن نازل شـد کـه ولامـةمـومـنـةخـیـر من مشرکة, بنابراین , هدف اصلی آیه221 , رفع موانع ازدواج با کنیزان است ((64)). بعضی نیز نزول آیه را به مناسبت ازدواج حذیفه دانسته اند که کنیزی داشت واو را آزاد کرد وبا وی ازدواج نمود. علامه طباطبایی می فرماید: مانعی ندارد که آیه پس از همه این امور وناظر به همگی نازل شده باشد. واما آیه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضی از زنان اهل مکه به مدینه ,پس از صلح حدیبیه , نـازل شده است , زیرا پیامبر(ص)در صلح حدیبیه با مشرکان مکه عهد نموده بود که هر فردی از مردم مـکـه کـه مـسـلـمـان شـود وبـه مـسلمانان بپیوندد, براساس پیمان صلح , بایستی به مردم مکه بـازگـردانـده شود, ولی مردم مکه الزامی به بازگرداندن فردی که از جمع مسلمانان گریخته باشد ندارند ((65)). اتـفـاقـا زنـی از مـردم مـکـه مـسـلـمـان شد وبه مسلمانان پیوست وهنگامی که شوهرزن برای بـازگـردانیدن او مراجعه کرد, پیامبر(ص)فرمود: پیمان حدیبیه مخصوص مردان فراری از مکه است وشـامـل زنان نمی شود وبه این مناسبت آیه نازل شد که زنانی که از مردم مکه به مدینه مهاجرت مـی کـنـنـد, بـایستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی که واقعا به اسلام ایمان داسته بـاشـنـد, نـبایستی به مکه عودت داده شوند
اسلاید 73: چرا که نه زنان مومن بر مشرکان حلالند ونه مردان مـشرک بر زنان مومن حلالند, بنابراین تنها مسلمانان براساس پیمان صلح ویا حکم ویژه موظفند مـهـریـه ومـخـارجی را که شوهر آن زن در مراسم ازدواج با این زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود, واز این جهت در مواردی مشابه , مسلمانان ومردم مکه می بایست تنها مهریه زنان فراری از یکدیگر را بپردازند. چه این که مسلمانان نـیـز در صورتی که زنانشان به کفر می گراییدند, بایستی به حکم آیه ولاتمسکوا بعصم الکوافر, از ادامه زناشویی با آنان اجتناب می کردند, چنان که آیه یازدهم از همین سوره نیز تاکیدی بر مطلب فوق است. علامه طباطبائی می نویسد: آیه سوم از سوره نور براساس روایات رسیده از ائمه اهل بیت , ناظر به حـرمت ازدواج با زنان متهم به زنا پس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه می باشد وبعضی این آیه را که مفهوما می رساند مرد زناکار با زن زانی ومشرک می تواند ازدواج کند وزن زانی می تواند با مرد مـشـرک وزنـاکـار ازدواج کـند را منسوخ به آیه 221 بقره دانسته اند, چه این که به اعتقاد بعضی , ازدواج بـا بـیگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآیه سوره نور, مبین همین مطلب است وبا نزول آیه 221 سوره بقره , ا زدواج با مشرکان مطلقا ممنوع اعلام شده است. سـیـوطی در تـفـسـیـر درالـمـنثور از احمد حنبل ونسائی وحاکم نیشابوری وابن جریر
اسلاید 74: وبیهقی وابـوداوود از عـبـداللّه بـن عمر روایت کرده اند که زنی به نام ام فهرول معروف به زنا بود ویکی از مسلمانان در صدد همخوابگی با او بر آمد وبه این مناسبت آیه سوم از سوره نور نازل شد. و بعضی نیز آورده اند که پس از هجرت مسلمانان به مدینه , به علت بالا بودن مهر وگرانی قیمتها به زحمت افتادند, ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف برای اطفای غریزه جنسی استفاده کنند ولـذا آیـه فـوق نـازل شـده اسـت , وامـا آیـه 26 سـوره نور را نیز مرحوم طبرسی در مجمع البیان مـی فـرمـایـد: بـراسـاس روایتی از امام باقر(ع) این آیه همانند آیه سوم , منع از ازدواج مسلمانان با زنـاکـاران مـی نماید وبه همین مناسبت نازل شده که گروهی از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بوده اند وقرآن آنان را از این کار برحذر داشته است ((66)). و امـا در مـورد آیـات سـوره نـسـاء, بـدون شبهه آیه 24 ناظر به حکم ازدواج موقت است وعلامه طـبـاطـبـائی مـی فـرماید: این آیه در نیمه اول سالهای بعد از هجرت پیامبر(ص)به مدینه , نازل شده وبـسیاری از اهل سنت معتقدند که این آیه , ناظر به ازدواج موقت است وبسیاری معتقدند که این آیه , ناظر به غزوه اوطاس است که پیامبر(ص)براساس آیه شریفه به مسلمانان اجازه داد که از زنان اسیر ـ پس از سپری شدن یک طهرـ استمتاع جویند ونیز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است.
اسلاید 75: بـنـابـراین بسیاری از اهل سنت , این آیه را مربوط به جنگ اوطاس دانسته اند که پس از فتح مکه وبعد از جنگ حنین رخ داده است وبراساس این آیه , ازدواج با زنان اسیر, هر چند شوهر دار بوده اند ـ پس از استبراـ جایز شمرده شده است , چنان که سیوطی در درالمنثور, از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبیهقی وب از ابوسعید خدری روایت نموده است , وبه همین مناسبت , روایتی از پیامبر(ص)نقل شده که فرمود: لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغیر حامل حتی تحیض. چنان که احمد در مسند وتـرمـذی در صـحـیـح وحاکم در مستدرک , آن را روایت کرده اند ((67)) وبعضی نیز نزول آیه را مربوط به شهر مکه , پس از عمره قضای پیامبر(ص)دانسته اند ((68)).
اسلاید 76: ازدواج با محارم در ایران قبل از اسلام در دوره ساسانی چیزی که بیش از همه دستخوش تصرف و ناسخ و منسوخ و جرح و تعدیل موبدان بود حقوق شخصی است. مخصوصا احکام نکاح و ارث به اندازه ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هر چه می خواستند می کردند و در این زمینه اختیاراتی داشتند که در هیچ شریعتی به روحانیان نداده اند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 34). تعدد زوجات در دوره ساسانی جاری و معمول بوده است. زردشتیان عصر اخیر درصدد انکار این اصل هستند، ولی جای انکار نیست، همه مورخین نوشته اند، از هرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر: هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی می گوید: هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی، صفحه 1535). استرابون درباره همین طبقه می گوید: آنها زنان زیاد می گیرند، و با وجود این زنان غیر عقدی بسیار دارند (همان ماخذ، صفحه 1543). ژوستن، از مورخان عصر اشکانی، درباره اشکانیان می گوید: تعداد زنان غیر عقدی در میان آنها و به خصوص در خانواده سلطنتی از زمانی متداول شده بود که به ثروت رسیده بودند، زیرا زندگانی صحراگردی مانع از داشتن زنان متعدد است (همان ماخذ، جلد نهم، صفحه 2693). آنچه در ایران باستان در میان طبقه اشراف معمول بوده است چیزی بالاتر از تعدد زوجات، یعنی حرمسرا بوده است. و به همین جهت نه محدود به
اسلاید 77: حدی بوده است، مثلا چهارتا یا بیشتر یا کمتر، و نه مشروط به شرطی از قبیل عدالت و تساوی حقوق زنان و توانایی مالی یا جنسی، بلکه همان طور که نظام اجتماعی یک نظام طبقاتی بوده است نظام خانوادگی نیز چنین بوده است کریستن سن محقق دانمارکی در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید: اصل تعدد زوجات، اساس تشکیل خانواده به شمار می رفت. در عمل عده زنانی که مرد می توانست داشته باشد به نسبت استطاعت او بود. ظاهرا مردان کم بضاعت به طور کلی بیش از یک زن نداشتند. رئیس خانواده (کذگ خوذای = کدخدا) از حق ریاست دودمان (سرادریه دوذگ = سرداری دودمان) بهره مند بود. یکی از زنان، سوگلی و صاحب حقوق کامله محسوب شده و او را زن ی پادشاییها (پادشاه زن) یا زن ممتاز می خوانده اند، از او پست تر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را زن خدمتکار زن ی چگاریها = چاکر زن می گفتند. حقوق قانونی این دو نوع زوجه مختلف بود... شوهر مکلف بوده که مادام العمر زن ممتاز خود را نان دهد و نگهداری نماید. هر پسری تا سن بلوغ و هر دختری تا زمان ازدواج دارای همین حقوق بوده اند اما زوجه هایی که عنوان چاکر زن داشته اند فقط اولاد ذکور آنان در خانواده پدری پذیرفته می شده است.در کتب پارسی متاخر پنج نوع ازدواج شمرده شده است. ولی ظاهرا در قوانین ساسانی جز دو قسمتی که ذکر شد قسم دیگری نبوده است (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 346 – 347)
اسلاید 78: در عهد ساسانی شوهر بر اموال زن ولایت داشت و زن بدون اجازه شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف کند، به موجب قانون زناشویی فقط شوهر شخصیت حقوقی داشت (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 352، و تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 46) شوهر می توانست به وسیله یک سند قانونی زن را شریک خویش سازد، در این صورت زن شریک المال می شد و می توانست مثل شوی خود در آن تصرف کند، فقط به این وسیله زوجه می توانست معامله صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد (همان مأخذ). هرگاه شوهری به زن خود می گفت: از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستی، زن بدین وسیله از نزد شوهر خود طرد نمی شد، ولی اجازه می یافت به عنوان زن خدمتکار (چاکر زن) شوهر دیگری اختیار کند... فرزندانی که در ازدواج جدید در حیات شوهر اولش می زایید از آن شوهر اولش بود یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی می ماند (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 353). شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یکی از زنانش را (حتی زن ممتاز خود را) به مرد دیگری که بی آنکه قصوری کرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاریه بدهد)، تا این مرد از خدمات آن زن استفاده کند، رضایت زن شرط نبود. در این صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی که در این ازدواج متولد می شدند متعلق به خانواده
اسلاید 79: شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می شدند... این عمل را از اعمال خیر می دانستند و کمک به یک همدین تنگدست می شمردند (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 354، و تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه45 ).
اسلاید 80: ازدواج با محارم در عهد ساسانی و دوران قبل از آن ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده در عهد ساسانی و از دوران پیشین سابقه داشته است، روی همین اساس قرار داشته است. یعنی خاندانها برای اینکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش می کرده اند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند، و چون این عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده با زور و قدرت مذهب و اینکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی که امتناع ورزد جایش در دوزخ است آن را کم و بیش به خورد مردم می داده اند. در کتاب اردای ویرافنامه که آن را به نیک شاپور از دانشمندان زمان خسرو اول نوشین روان نسبت داده اند و شرحی از معراج روح است، چنین آمده است که در آسمان دوم روانهای کسانی را دیده است که خویتک دس (ازدواج با محارم) کرده بودند و تا جاویدان آمرزیده شده بودند و در دورترین جاهای دوزخ روان زنی را گرفتار عذاب جاودانی دیده زیرا که خویتک دس را به هم زده است، سرانجام گفته شده است ویراف که روان وی به معراج رفته هفت تن از خواهران خود را به همسری برگزیده است. در کتاب سوم دینکرت در این زمینه اصطلاحات دیگری به کار رفته از آن جمله اصطلاح نزد پیوند است که به معنی پیوند با نزدیکان باشد و در این زمینه به پیوند پدر با دختر و برادر با خواهر اشاره کرده اند. نوسای برزمهر از روحانیان زردشتی که این قسمت از دینکرت را تفسیر کرده سودهای بسیاری برای این گونه
اسلاید 81: زناشویی آورده و گفته است که گناهان جانکاه را جبران می کند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 39). کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید: اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارزه جامعه ایرانی به شمار می رفت، تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را خویذوگدس (در اوستا خوایت ودث) می خواندند این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بود (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 347). زردشتیان و مخصوصا پارسیان هند در عصر اخیر که احساس شناعت کرده اند و خود آن را ترک کرده اند اخیرا در صدد انکار این عمل شده و از اصل، آن را به عنوان یک سنت زردشتی انکار کرده اند، در صدد بر آمده اند برای کلمه خویتک دس تاویل و توجیهی بسازند، کریستن سن می گوید: با وجود اسناد معتبری که در منابع زردشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده می شود، کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل یعنی وصلت با اقارب می کنند، بی اساس و سبکسرانه است (همان مدرک، صفحه 348).
اسلاید 82: ازدواج با محارم ایرانیان قبل از اسلام در آثار نویسندگان ایرانی و خارجی سعید نفیسی می گوید: چیزی که از اسناد آن زمان حتما به دست می آید و با همه هیاهوی جاهلانه که اخیرا کرده اند از بدیهیات مسلم تمدن آن زمان است این است که نکاح نزدیکان و محارم و زناشویی در میان اقارب درجه اول حتما معمول بوده است (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 35). سعید نفیسی آنگاه نصوصی را که در کتب مقدس زردشتیان از قبیل دینکرت آمده است و تصریحاتی که نویسندگان اسلامی از قبیل مسعودی، ابوحیان توحیدی، ابوعلی بن مسکویه کرده اند می آورد و جریان ازدواج قباد با دختر یا خواهر زاده، و ازدواج بهرام چوبین با خواهر، و ازدواج مهران گشنسب که بعد مسیحی شد با خواهر خود را یادآور می شود. مرحوم مشیرالدوله در کتاب نفیس خود: ایران باستان از استرابون مورخ قدیم یونانی درباره هخامنشیان نقل می کند که: اینها (مغ ها) موافق عاداتشان حتی با مادرانشان ازدواج می کنند (جلد ششم، چاپ جیبی، صفحه 1546). درباره اشکانیان می گوید: بعضی از مورخین خارجه، ازدواج شاهان اشکانی را با اقرباء و خویشان نزدیک با نهایت نفرت ذکر می کنند، چنین نسبتی را هرودوت به کمبوجیه، و پلوتارک به اردشیر دوم هخامنشی داده اند ولکن بعضی از نویسندگان پارسی زردشتی این نسبت را رد کرده می گویند. کلمه خواهر را در مورد اشکانیان نباید به معنی حقیقی فهمید، کلیه شاهزاده خانمها را شاهان پارتی خواهر می خواندند زیرا از یک دودمان و خانواده بودند و دختر عمو و نوه عمو و غیرها نیز در تحت این عنوان در می آمدند.
اسلاید 83: آنگاه خود مشیرالدوله اضافه می کند و می گوید: ولی چون در تاریخ نویسی باید حقیقت را جستجو کرد و نوشت، حاق مسئله این است که ازدواج با اقربای خیلی نزدیک در ایران قدیم موسوم به خوتک دس پسندیده بوده و ظاهرا جهت آن را حفظ خانواده و پاکی نژاد قرار می دادند (جلد نهم چاپ جیبی، صفحه 2693). یعقوبی - مورخ معتبر قرن سوم هجری، که خود ایرانی است نیز می گوید: ایرانیان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج می کردند و این کار را نوعی صله رحم و عبادت می دانستند (تاریخ یعقوبی، جلد اول، صفحه 152). کریستن سن درباره عیسویان ایران می گوید: آنها نیز به تقلید زردشتیان بر خلاف قوانین مذهبی خود به مزاوجت با اقارب عادت کرده بودند ماربها که در سال 540 (میلادی) جاثلیق عیسویان شده بود بر ضد این امر که خلاف شرع نصاری بود کوششی فوق العاده کرد (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 448). به هر حال در صدر اسلام، ازدواج با محارم میان زردشتیان امر رائجی بوده است، به همین جهت این مسئله پیش آمده است که گاهی بعضی از مسلمین بعضی از زردشتیان را به علت این کار، مورد ملامت و دشنام قرار میدادند و آنها را بدین سبب زنازاده می خواندند، اما ائمه اطهار مسلمانان را از این بدگویی منع می کردند تحت این عنوان که این عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومی نکاحی دارند و اگر مطابق شریعت خود
اسلاید 84: ازدواج کنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند (وسائل الشیعه، چاپ امیربهادر، جلد 3، ابواب مواریث، صفحه 368). و هم در روایات باب حدود آمده است که در حضور امام صادق علیه السلام شخصی از شخص دیگر پرسید که با آن مردی که از او طلبکار بودی چه کردی؟ آن مرد گفت او یک ولدالزنائی است. امام سخت بر آشفت که این چه سخنی بود؟ آن شخص گفت قربانت گردم او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است و به همین جهت هم مادرش است و هم خواهرش پس قطعا ولدالزناست. امام فرمود: مگر نه این است که در دین آنها این عمل جایز است و او به دین خود عمل کرده است؟ پس تو حق نداری او را ولدالزنا بخوانی (وسائل الشیعه، چاپ امیربهادر، ابواب الحدود، صفحه 439). صدوق در کتاب توحید، روایتی نقل می کند و همان روایت در وسائل الشیعه ابواب النکاح آمده است که روزی از روزها علی علیه السلام از مردم تقاضا می کرد تا زنده است فرصت را مغتنم شمرده مشکلات خویش را بپرسند و این جمله را تکرار می کرد: «سلونی قبل ان تفقدونی؛ قبل از آنکه مرا نیابید هرچه می خواهید از من بپرسید، هرچه بپرسید جواب می دهم.» یکی از سؤال کنندگان اشعث بن قیس کندی بود، این مرد نسبت به ایرانیان نظر خوشی نداشت، از علی سؤال کرد: چرا با مجوس مانند اهل کتاب معامله می کنید و از آنها جزیه می گیرید و حال آنکه آنها کتاب آسمانی ندارند.
اسلاید 85: علی علیه السلام فرمود آنها کتابی داشته اند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و در شریعت آن پیامبر ازدواج با محارم جایز نبود، یکی از پادشاهان آنها در یک شب که مست بود در حال مستی با دختر خویش در آمیخت، مردم آگاه شدند و شورش کردند و گفتند تو دین ما را فاسد کردی و اکنون لازم است بر تو حد جاری کنیم. آن پادشاه نیرنگی اندیشید، به آنها گفت همه گرد آیید و سخن مرا بشنوید، اگر ناصواب بود هر تصمیمی می خواهید بگیرید. مردم جمع شدند و او به آنها گفت: خودتان می دانید که در میان افراد بشر هیچ کس به پای پدر بزرگ و مادر بزرگ ما آدم و حوا نمی رسد، همه گفتند راست است. گفت مگر نه این است که این دو بزرگوار که صاحب پسران و دختران شدند، همانها را با یکدیگر زن و شوهر قرار دادند؟ گفتند راست می گویی گفت پس معلوم می شود که ازدواج با محارم از قبیل دختر یا خواهر مانعی ندارد. مردم با این بیان قانع شدند و از آن پس این رسم، مشروع تلقی شد و مردم عمل کردند (توحید صدوق، چاپ مکتبه الصدوق، صفحه 306 و وسائل الشیعه، جلد 3، صفحه 46). از این سؤالها و جوابها بر می آید که در صدر اسلام زردشتیان زناشویی با محارم را اجرا می کردند و به همین جهت مورد بحث و پرسش واقع شده است.
اسلاید 86: ازدواج با محارم در دین زرتشت و نظر فقهای اسلام فقهای اسلامی نیز، اعم از شیعه و سنی، و اعم از ایرانی و غیر ایرانی، در ابواب مختلف فقه بحث ازدواج با محارم در نزد زرتشتیان را به عنوان یک مسئله که در خارج مصداق دارد طرح و بحث میکرده اند، این فقهاء غالبا ایرانی بودند و برخی از آنها مانند ابوحنیفه از دو پشت بالاتر مجوسی بوده اند و اگر چنین سنتی در میان زردشتیان رائج نمی بود محال بود که چنین بحثی در فقه صدر اول اسلام طرح شود. شیخ بزرگوار ابوجعفر طوسی در کتاب الخلاف، جلد دوم، کتاب الفرائض مسئله های 119 تا 123، مسائل مربوط به میراث مجوسی را خصوصا آنگاه که از دو جهت ملاک ارث در او باشد، یعنی مثلا وارث هم مادر متوفی باشد و هم خواهر پدری او، طرح کرده است و جواب داده است و نظریات سایر فقهای اسلام را نیز منعکس کرده است. انکار وجود چنین سنتی در میان زردشتیان از قبیل انکار بدیهیات است ولی زردشتیان اخیرا برای چندمین بار در تاریخ این آیین، درصدد تجدید نظر و حک و اصلاح در اصول و فروع آن بر آمده اند و ناچار دروغهای مصلحتی زیادی را در این زمینه تجویز کرده اند.
اسلاید 87: تاریخچه زندگى زن در ملت هاى متمدن قبل از اسلاممنظور ما از امتهاى متمدن و پيشرفته آن روز، آن امت هائى است كه تحت رسوم ملى و عادات محفوظ و موروثى زندگى مى كرده اند بدون اينكه رسوم و عاداتشان مستند به كتابى يا مجلس قانونى باشد، مانند مردم چين و هند و مصر قديم و ايران و نظائر اينها.آنچه در اين باب در بين تمامى اين امتها مشترك بوده ، اين بود كه زن در نظر اين اقوام هيچگونه استقلال و حريت و آزادى نداشته ، نه در اراده اش و نه در اعمالش ، بلكه در همه شؤون زندگى اش تحت قيمومت و سرپرستى و ولايت بوده ، هيچ كارى را از پيش خود منجز و قطعى نمى كرده ، و حق مداخله در هيچ شانى از شؤون اجتماعى را نداشته است (نه در حكومت ، نه درقضاوت ، و نه در هيچ شانى ديگر).حال ببينيم با نداشتن هيچ حقى از حقوق ، چه وظائفى به عهده داشته است ؟ اولا تمامى آن وظائفى كه به عهده مرد بوده به عهده او نيز بوده است ، حتى كسب كردن و زراعت و هيزم شكنى و غير آن ، و ثانيا علاوه بر آن كارها، اداره امور خانه و فرزند هم به عهده او بوده ، و نيز موظف بود كه از مرد در آنچه مى گويد و مى خواهد اطاعت كند. البته زن در اينگونه اقوام ، زندگى مرفه ترى نسبت به اقوام غير متمدن داشته است ، چون اينان ديگر مانند آن اقوام به خود اجازه نمى دادند زنى را بكشند، و گوشتشان را بخورند، و بطور كلى از مالكيت محرومشان نمى دانستند، بلكه زن فى الجمله مى توانست مالك باشد، مثلا ارث ببرد، و اختيار ازدواج داشته باشد، گو اينكه ملكيت واختياراتش در اينگونه موارد هم ، به استقلال خود او نبود.
اسلاید 88: در اين جوامع مرد مى توانست زنان متعدد بگيرد، بدون اينكه حد معينى داشته باشد، و مى توانست هر يك از آنان را كه دلش خواست طلاق دهد، و شوهر بعد از مرگ زنش مى توانست بدون فاصله ، زن بگيرد، ولى زن بعد از مرگ شوهرش نمى توانست شوهر كند، و از معاشرت با ديگران در خارج منزل ، غالبا ممنوع بود.و براى هر يك از اين امت ها بر حسب اقتضاى مناطق و اوضاع خاص به خود، احكام و رسوم خاصى بود، مثلا امتياز طبقاتى كه در ايران وجود داشت چه بسا باعث مى شد زنان از طبقه بالا حق مداخله در ملك و حكومت و حتى رسيدن به سلطنت و امثال آن را داشته باشند، و يابتوانند با محرم خود چون پسر و برادر ازدواج كنند، ولى ديگران كه در طبقه پائين اجتماع بودند چنين حقى را نداشته باشند.و مثلا در چين از آنجا كه ازدواج نوعى خودفروشى و مملوكيت بود، و زن در اين معامله خود را يكباره مى فروخت ، قهرا ديگر معقول نبود كه اختيارات يك زن ايرانى را داشته باشد، و همينطور هم بود يك زن چينى از ارث محروم بود، و حق آن را نداشت كه با مردان و حتى با پسران خود سر يك سفره بنشيند، و مردان مى توانستند دو نفرى و يا چند نفرى يك زن بگيرند، و در بهره گيرى از او، و استفاده از كار او با هم شريك باشند، آن وقت اگر بچه دار مى شد غالبا فرزند از آن مردى بود كه كودك به او بيشتر شباهت داشت. و مثلا در هند، از آنجائى كه معتقد بودند زن پير و مرد و مانند يكى از اعضاى بدن او
اسلاید 89: است ديگر معقول نبود كه بعد از شوهر، ازدواج براى او حلال و مشروع باشد، بلكه تا ابد بايد بى شوهر زندگى كند و بلكه اصلا نبايد زنده بماند، چون گفتيم زن را به منزله عضوى از شوهر مى دانستند، و در نتيجه همانطور كه بر حسب رسوم خود مردگان را مى سوزاندند، زن زنده را هم با شوهر مرده اش آتش مى زدند، و يا اگر زمانى زنده مى ماندند، در كمال ذلت و خوارى زندگى مى كردند.زنان هند قديم در اى ام حيض ، نجس و پليد بودند، و دورى كردن از آنان لازم بود، و حتى لباسهايشان وهر چيزى كه با دست يا جاى ديگر بدنشان تماس مى گرفت ، نجس و خبيث بود.و مى توان وضع زنان در اين امتها را اينطور خلاصه كرد كه : نه انسان بودند و نه حيوان ،بلكه برزخى بين اين دو موجود به حساب مى آمدند، به اين معنا كه از زن ، به عنوا ن يك انسان متوسط و ضعيف استفاده مى كردند، انسانى كه هيچگونه حقى ندارد، مگر اينكه به انسانهاى ديگر در امور زندگى كمك كند، مثل فرزند صغير كه حد وسطى است بين حيوان و انسان كامل ، به ساير انسانها كمك مى كند، اما خودش مستقلا حقى ندارد، و تحت سرپرستى و ولايت پدر يا ساير اولياى خويش است ، بله بين فرزند صغيرو زن ، اين فرق بود كه فرزند بعد از بلوغش از تحت سرپرستى خارج مى شد، ولى زن تا ابد تحت سرپرستى ديگران بود.
اسلاید 90: موقعيت زن در بين كلدانيان ، آشوريان ، روميان و يونانيان قديم امت هائى كه تاكنون نام برديم ، امت هايى بودند كه بيشتر آداب و رسوم شان بر اساس اقتضاء منطقه و عادات موروثى و امثال آن بود، و ظاهرا به هيچ كتاب و قانونى تكيه نداشت ، در اين ميان امت هائى از قبيل كلدانيان و روميان و يونانيان هستند كه تحت سيطره قانون و يا كتاب هستند.اما كلده و آشور، كه قوانين (حامورابى) در آن حكومت مى كرد، به حكم آن قوانين ، زن را تابع همسرش دانسته و او را از استقلال محروم مى دانستند. و نيز به حكم آن شريعت ، زن نه در اراده اش استقلال داشت و نه در عمل ، حتى اگر زن از شوهرش در امور معاشرت اطاعت نمى كرد و يا عملى را مستقلا انجام مى داد، مرد مى توانست او را از خانه بيرون كرده ، و يا زنى ديگر بگيرد، و بعد از آن حق داشت با او معامله يك برده را بكند، و اگر در تدبير امور خانه اشتباهى مى نمود مثلا اسراف مى كرد، شوهر مى توانست شكايتش را نزد قاضى ببرد، و بعد از آنكه جرم او اثبات شد، او را در آب غرق كند.و اما روم ، كه از قديمى ترين امتهائى است كه قوانين مدنى وضع كرده است ، اولين بارى كه دست به وضع قانون زد، حدود چهار صد سال قبل از ميلاد بود كه به تدريج ، در صدد تكميل آن برآمد، و اين قانون ، نوعى استقلال به خانه داده ، كه در آن چهار ديوارى دستورات سرپرست خانه واجب الاجراء است ، و اين سرپرست يا شوهر است و يا پدر فرزندان كه نوعى ربوبيت و سرپرستى نسبت به اهل خانه دارد، و اهل خانه،
اسلاید 91: بايد او را بپرستند، همانطور كه خود او در كودكى پدران گذشته خود را كه قبل از او تاسيس خانواده كردند مى پرستيد، و اين سرپرست اختيار تام دارد، و اراده او در تمامى آنچه كه مى خواهد و به آن امر مى كند نسبت به اهل خانه اش يعنى زنان و فرزندان نافذ و معتبر است ، حتى اگر صلاح بداند كه فلان زن و يا فلان فرزند بايد كشته شود، بايد بدون چون و چرا اطاعتش مى كردند، و كسى نبود كه با وى مخالفت كند.و زنان خانه يعنى همسر و دختر و خواهر وضع بدترى نسبت به مردان و حتى پسران داشتند، با اينكه مردان و پسران هم تابع محض سرپرست خانه بودند، ولى زنان اصولا جزء جامعه نبودند، و در نتيجه به شكايت آنها گوش نمى دادند، و هيچ معامله اى از ايشان معتبر و نافذ نمى شد، و مداخله در امور اجتماعى به هيچ وجه از آنان صحيح نبود، ولى مردان خانه ، يعنى اولاد ذكور و برادران سرپرست و حتى پسر خوانده ها (چون در آن روزها پسرخواندگى در ميان روميان و همچنين يونانيان و ايرانيان و اعراب معمول بوده) مى توانستند با اجازه سرپرست مستقل شوند، و همه امور زندگى خود را اداره كنند.زنان در روم قديم جزء اعضاى اصلى خانه و خانواده نبودند، خانواده را تنها مردان تشكيل مى دادند، زنان تابع خانواده بودند، درنتيجه قرابت اجتماعى رسمى كه مؤثر در مساله توارث و امثال آنست ، مختص در بين مردان بود (مردان بودند كه از يكديگر ارث مى بردند، و يا مثلا شجره دودمانشان به وسيله ايشان حفظ مى شد) و اما زنان
اسلاید 92: نه در بين خود خويشاوندى (خواهرى و دختر عموئى و غيره) داشتند، و نه در بين خود و مردان ، حتى بين زن و شوهر خويشاوندى نبود، بين پسر با مادرش و بين خواهر و برادرش و بين دختر و پدرش ارتباط خويشاوندى كه باعث توارث شود نبود.بلكه تنها قرابت طبيعى (كه باعث اتصال زن و مردى به هم و تولد فرزندى از آن دومى شد) وجود داشت ، و بسا مى شد كه همين نبودن قرابت رسمى مجوز آن مى شد كه با محارم يكديگر ازدواج كنند، و سرپرست خانه ، كه ولى همه دختران و زنان خانه بود، با دختر خود ازدواج كند، چون ولى دختر و سرپرست او بود همه رقم اختيارى در او داشت. و سخن كوتاه اينكه در اجتماع خانواده ، وجود زن در نظر روميان وجودى طفيلى ، و زندگيش تابع زندگى مردان بود، زمام زندگى و اراده اش به دست سرپرست خانه بود، كه يا پدرش باشد اگر پدرى در خانه بود، و يا همسرش اگر در خانه كسى به نام همسر باشد، و يا مردى ديگر غير آن دو، و سرپرست خانه هر كارى مى خواست با او مى كرد، و هر حكمى كه دلش مى خواست مى راند.چه بسا مى شد كه او را مى فروخت ، و يا به ديگران مى بخشيد، و يا براى كام گيرى به ديگران قرض مى داد، و چه بسا به جاى حقى كه بايد بپردازد (مثلا قرض يا ماليات) خواهر يا دخترش را در اختيار صاحب حق مى گذاشت
اسلاید 93: و چه بسا او را با كتك و حتى كشتن مجازات مى كرد، تدبير مال زنان نيز بدست مردان بود، هر چند كه آن مال مهريه اى باشد كه با ازدواج بدست آورده ، و يا با اذن ولى خود كسب كرده باشد، ارث را كه گفتيم نداشت و از آن محروم بود، و اختيار ازدواج كردن دختر و زن به دست پدر و يا يكى از بزرگان قوم خود بود، طلاقش هم كه به دست شوهر بود و... آرى اين بود وضع زن در روم. و اما يونان ، وضع زن در آنجا و اصولا وضع به وجود آمدن خانواده و ربوبيت و سر پرستى خانواده ، نزديك همان وضع روم بود.يعنى قوام و ركن اجتماع مدنى و همچنين اجتماع خانوادگى نزد آنان ، مردان بودند، و زنان تابع و طفيلى مردان به حساب مى آمدند، و به همين جهت زن در اراده و در افعال خود استقلال نداشت ، بلكه تحت ولايت و سرپرستى مرد بود.ليكن همه اين اقوام ، در حقيقت قوانين خود را، خودشان نقض كردند، براى اين كه اگر براى زن استقلالى قائل نبودند، بايد همه جا قائل نباشند، يعنى همانطورى كه يك كودك نه در منافعش مستقل است و نه در جرائمش ، بايد در مورد زنان نيز ا ينطور حكم مى كردند كه اگر در اراده و اعمالشان آنجا كه مثلا مى خواهند چيزى بخرند ويا بفروشند مستقل نيستند، در جرائمشان هم مستقل نباشند، يعنى اگر كار خلافى كردند، نبايد خودشان جريمه شوند، و يا شكنجه گردند، بلكه بايد ولى و سرپرستشان جريمه بپردازد.
اسلاید 94: ولى همانطور كه گفتيم ، اين اقوام ، طفيلى بودن زن را فقط در طرف منافعشان حكم مى كردند، اگر كار نيكى مى كردند پاداش آنها به كيسه سرپرست آنها مى رفت و اما اگر كار بدى مى كردند، خودشان شكنجه مى شدند.و اين خود عينا يكى از شواهد و بلكه از دلايلى است كه دلالت مى كند بر اينكه در تمامى اين قوانين زن را به اين نظر كه موجودى است ضعيف و جزئى است از اجتماع ، اما جزئى ناتوان و محتاج به قيم ، مورد توجه قرار ندادند، بلكه به اين ديد به او نگاه كرده اند كه موجودى است مضر، و مانند ميكروبى است كه مزاج اجتماع را تباه مى كند، و صحت آن را سلب مى نمايد، چيزى كه هست مى ديدند كه اجتماع حاجت حياتى و ضرورى به اين ميكروب دارد، زيرا اگر زن نباشد نسل بشر باقى نمى ماند، لذا مى گفتند: چاره اى نيست جز اينكه بايد به شاءن وى اعتنا كنيم و وبال امر او را به عهده بگيريم. پس اگر جرمى و خيانتى كرد بايد خودش عذاب آن را بچشد، و اما اگر كار نيكى كرد و سودى رسانيد مردان از آن بهره مند شوند، و براى ايمنى از شرش نبايد هيچگاه آزادش گذاشت ، كه هر كارى خواست بكند، عينا مانند يك دشمن نيرومندى كه در جنگ شكست خورده باشد و او را اسير گرفته باشند، مادام كه زنده است بايد مقهور و زير دست باشد، اگر كار بدى كند شكنجه مى شود، و اگر كار نيكى كند تشكر و تقدير از او به عمل نمى آيد.
اسلاید 95: (و اگر كسى فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقيقت بلا عقب و اجاق كور است) ، و همين اعتقاد منشا پيدايش عمل تبنى (فرزندگيرى) شد، يعنى باعث آن شد كه اشخاص بى پسر، پسر ديگرى را فرزند خود بخوانند و ملحق به خود كنند، و تمامى آثار فرزند واقعى را در مورد او هم مترتب سازند، براى اينكه مى گفتند خانه اى كه در آن فرزند پسر نيست محكوم به ويرانى و نسل صاحب خانه محكوم به انقراض است ، لذا ناچار مى شدند بچه هاى پسر ديگران را فرزند خود بخوانند، تا به خيال خودشان نسلشان منقرض نشود، و با اينكه مى دانستند اين فرزند خوانده ، فرزند ديگران است و از نسل ديگران آمده ، مع ذلك فرزند قانونى خود به حساب مى آوردند، و به او ارث مى دادند و از او ارث مى بردند، و تمامى آثار فرزند صلبى را در مورد او مترتب و جارى مى كردند.و وقتى مردى از اين اقوام يقين مى كرد كه عقيم است و هرگز بچه دار نمى شود، دست به دامن يكى از نزديكان خود از قبيل : برادر و برادر زاده مى شد، و او رابه بستر همسر خود مى برد تا با او جماع كند، و از اين جماع فرزندى حاصل شده ، واو آن فرزند را فرزند خود بخواند و خاندان او باقى بماند.مساله ازدواج و طلاق نيز در يونان و روم نزديك به هم بود، در هر دو قوم تعدد زوجات جائز بود، اما در يونان اگر زن از يكى بيشتر مى شد يكى از آن زنان ، زن قانونى و رسمى بود و بقيه غير رسمى.
اسلاید 96: وضع زن در عرب و محيط زندگى اعراب عرب از همان زمانهاى قديم در شبه جزيره عربستان زندگى مى كرد، سرزمينى بى آب و علف و خشك و سوزان ، و بيشتر سكنه اين سرزمين ، از قبائل صحرانشين و دور از تمدن بودند، و زندگيشان با غارت و شبيخون ، اداره مى شد، عرب از يك سو، يعنى از طرف شمال شرقى به ايران و از طرف شمال به روم واز ناحيه جنوب به شهرهاى حبشه و از طرف غرب به مصر و سودان متصل بودند، و به همين جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود، كه در بين آن رسوم ، احيانا اثرى از عادات روم و ايران و هند و مصر قديم هم ديده مى شد.عرب براى زن نه استقلالى در زندگى قائل بود و نه حرمت و شرافتى ، بله حرمتى كه قائل بود براى بيت و خاندان بود، زنان در عرب ارث نمى بردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدى معين ، جائز بود، همچنانكه در يهود نيز چنين است ، و همچنين در مساله طلاق براى زن اختيارى قائل نبود، و دختران را زنده به گور مى كرد، اولين قبيله اى كه دست به چنين جنايتى زد، قبيله بنوتميم بود، و به خاطر پيشامدى بود كه در آن قبيله رخ داد، و آن اين بود كه با نعمان بن منذر جنگ كردند، و عده اى از دخترانشان اسير شدند كه داستانشان معروف است ، و از شدت خشم تصميم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند، و زنده دفن كنند و اين رسم ناپسند به تدريج در قبائل ديگر عرب نيز معمول گرديد، و عرب هرگاه دخترى برايش متولد مى شد به فال بد گرفته و داشتن چنين فرزندى را ننگ مى دانست بطورى كه قرآن مى فرمايد:
اسلاید 97: (يتوارى من القوم من سوء ما بشّربه) ، يعنى پدر دختر از شنيدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان مى كرد و بر عكس هر چه بيشتر داراى پسر مى شد (هر چند پسر خوانده) خوشحال تر مى گرديد، و حتى بچه زن شوهردارى را كه با او زنا كرده بود، به خود ملحق مى كرد و چه بسا اتفاق مى افتاد كه سران قوم و زورمندان ، بر سر يك پسرى كه با مادرش زنا كرده بودند نزاع مى كردند، و هر يك آن پسر را براى خود ادعا مى نمودند.البته از بعضى خانواده هاى عرب اين رفتار هم سرزده ، كه به زنان و مخصوصا دختران خود در امر ازدواج استقلال داده ، و رعايت رضايت و انتخاب خود او را كرده باشند، كه اين رفتار از عرب ، شبيه همان عادتى است كه گفتيم در اشراف ايرانيان معمول بود، و خود يكى از آثار امتياز طبقاتى در جامعه است. و به هر حال رفتارى كه عرب با زنان داشت ، تركيبى بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش ، ندادن استقلال به زنان در حقوق ، و شركت ندادن آنان در امور اجتماعى از قبيل حكومت و جنگ و مساله ازدواج و اختيار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ايران و روم گرفته بودند، و كشتن آنان و زنده به گور كردن و شكنجه دادن را از اقوام بربرى و وحشى اقتباس كرده بودند، پس محروميت زنان عرب از مزاياى زندگى مستند به تقديس و پرستش رئيس خانه نبود، بلكه از باب غلبه قوى و استخدام ضعيف بود.
اسلاید 98: و اما مساله (پرستش) در بين عرب اينچنين بود كه همه اقوام عرب (چه مردان و چه زنان) بت مى پرستيدند، و عقائدى كه درباره بت داشتند شبيه همان عقائدى است كه صابئين در باره ستاره و ارباب انواع داشتند، چيزى كه هست بت هاى عرب بر حسب اختلافى كه قبائل در هواها و خواسته ها داشتند مختلف مى شد، ستارگان و ملائكه (كه به زعم ايشان دختران خدا هستند) را مى پرستيدند و از ملائكه و ستاره صورت هايى در ذهن ترسيم نموده و بر طبق آن صورتها، مجسمه هائى مى ساختند، كه يا از سنگ بود و يا از چوب ، و هواها و افكار مختلفشان به آنجا رسيد كه قبيله بنى حنيفه بطورى كه از ايشان نقل شده بتى از (خرما) ، (كشك) ، (روغن) ، (آرد) و... درست كرده و سالها آن را مى پرستيدند و آنگاه دچار قحطى شده و خداى خود را خوردند!. شاعرى در اين زمينه چنين گفت: اكلت حنيفة ربها---- زمن التقحم و المجاعةلم يحذروا من ربهم ---- سوء العواقب و التباعةقبيله بنى حنيفه در قحطى و از گرسنگى پروردگار خود را خوردند ونه از پروردگار خود حذر كردند، و نه از سوء عاقبت اين كار پروا نمودند!!
اسلاید 99: و بسا مى شد كه مدتى سنگى را مى پرستيدند، اما آنگاه كه به سنگ زيبائى مى رسيدند سنگ اول را دور انداخته و دومى را براى خدائى بر مى گزيدند، و اگر چيزى پيدا نمى كردند براى پرستش مقدارى خاك جمع نموده و گوسفند شيردهى مى آوردند و شيرش را روى آن خاك مى دوشيدند، و از آن گل بتى مى ساختند و بلا فاصله به دور همان بت ،طواف مى كردند!و زنان محروميت و تيره بختى هائى كه در اين جوامع داشتند در دل و فكر آنان ضعفى ايجاد كرد، و اين ضعف فكرى اوهام و خرافات عجيب و غريبى در مورد حوادث و وقايع مختلف در آنان پديد آورد، كه كتب تاريخى اين خرافات و اوهام را ضبط كرده است. و اين بود خلاصه اى از احوال زن در مجتمع انسانى در ادوار مختلف قبل از اسلام ، و در عصر ظهور اسلام.
اسلاید 100: نتايجى كه از آنچه گفته شد به دست مى آيد همانطور كه در اول بحث وعده داده بوديم ، تمامى سعى خود را در اختصار گوئى بكار برديم ، و از همه آنچه كه گفتيم ، چند نتيجه به دست مى آيد:اول اينكه : بشر در آن دوران درباره زن دو طرز تفكر داشت ، يكى اينكه زن را انسانى در سطح حيوانات بى زبان مى دانست ، و ديگر اينكه او را انسانى پست و ضعيف در انسانيت مى پنداشت ، انسانى كه مردان ، يعنى انسان هاى كامل در صورت آزادى او از شر و فسادش ايمن نيستند، و به همين جهت بايد هميشه در قيد تبعيت مردان بماند، و مردان اجازه ندهند كه زنان آزادى و حريتى در زندگى خود كسب كنند، نظريه اول با سيره اقوام وحشى و نظريه دوم با روش اقوام متمدن آن روز مناسب تر است. دوم اينكه : بشر قبل از اسلام نسبت به زن از نظر وضع اجتماعى نيز دو نوع طرز تفكر داشت ، بعضى از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانى مى دانستند، و معتقد بودند زن جزء اين هيكل تركيب يافته از افراد نيست ، بلكه از شرايط زندگى او است ، شرايطى كه بشر بى نياز از آن نمى باشد، مانند خانه كه از داشتن و پناه بردن در آن چاره اى ندارد، و بعضى ديگر معتقد بودند زن مانند اسيرى است كه به بردگى گرفته مى شود، و از پيروان اجتماع غالب است ، و اجتماعى كه او را اسير كرده ، از نيروى كار اومى كند، و از ضربه زدنش هم جلوگيرى مى نمايد. سوم اينكه : محروميت زن در اين جوامع همه جانبه بود، و زن را از تمامى حقوقى كه ممكن بود از آن بهره مند شود، محروم مى دانستند،
اسلاید 101: مگر به آن مقدارى كه بهره مندى زن در حقيقت به سود مردان بود، كه قيم زنان بودند.چهارم اينكه : اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه قوى بر ضعيف و به عبارت ديگر هر معامله اى كه با زنان مى كردند بر اساس قريحه استخدام و بهره كشى بود، اين روش امت هاى غير متمدن بود، و اما امت هاى متمدن علاوه بر آنچه كه گفته شد اين طرز تفكر را هم داشتند كه زن انسانى است ضعيف الخلقه ، كه توانائى آن را ندارد كه در امور خود مستقل باشد، و نيز موجودى است خطرناك كه بشر از شر و فساد او ايمن نيست و چه بسا كه اين طرز تفكرها در اثر اختلاط امت ها و زمان ها در يكديگر اثر گذاشته باشند.
اسلاید 102: سرگذشت زن در جامعه عرب جاهليعرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابين حيوان و انسان يعنى وسيلهاى براى ازدياد نسل و خدمتكارى مىدانست و دختر دار شدن را مصيبت مىانگاشت.(1) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مىشنيد كه زنش فرزند دخترى به دنيا آورده است از شدّت خشم و عصبانيّت رنگ چهرهاش برمىگشت و به سياهى مىگراييد همان گونه كه قرآن مىفرمايد:«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلأُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ كَظيمٌ»؛ و چون يكى از آنان را به فرزند دخترى مژده مىدادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سياه مىشد و سخت دلتنگ مىگرديد.(2)آنها همچنان كه بچّههاى سگ را در آب مىاندختند دختران خويش را هم زنده به گور مىكردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(3) و هيچكس هم آنان را در اين عمل، منع يامؤاخذه نمىكرد؛ حتّى مادران دختران نيز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها كسى بود كه صاحب حقّ بود و اختيار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(4) عرب جاهليّت به يك همسر اكتفا نمىكرد؛ همسران متعدّد اختيار مىنمود و اين كار او يا به منظور تأمين معاش زن بود، يا براى ازدياد نسل و فرزند و يا براى تأمين اهداف سياسى. چون مىخواستند از طريق ازدواجهاى متعدّد با دخترانى از قبايل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بيفزايند.(5) با همه اين احوالات، ازدواج در عصر جاهليّت به شيوههاى مختلف و متفاوتى شكل مىگرفت كه در اينجا به برخى از آنان اشاره مىكنيم:
اسلاید 103: 1.ازدواج «بر اساس پرداخت مهريّه»:در اين قسم از ازدواج كه همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مىكرد و با تعيين مهريّه مشخصّى او را به عقد خويش در مىآورد.(6) 2. ازدواج «متعه»: در اين نوع از ازدواج، زن مدّت معيّنى را به همسرى شخصى معيّن درمىآمد و هنگامى كه مدّت معيّن پايان مىيافت خود به خود جدايى و طلاق بين زن و مرد حاصل مىشد. در اين ازدواج، مرد مهريه معيّنى به زن مىپرداخت وفرزندانى كه در نتيجه اين پيوند حاصل مىشدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه اين ازدواج، از پيمانهاى زناشويى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن كريم به آن اشاره كرده است:«فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً و...»(7)(8) 3. ازدواج «ظعينه»: هر گاه در جنگها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مىگرفت اختيار داشت كه با آن ازدواج كند و زن هم حقّ هيچ گونه اعتراض و سرپيچيى نداشت؛ چون جزو دارايىهاى وى محسوب مىشد. اين ازدواج بدون عقد و مهريه انجام مىگرفت.(9) 4. ازدواج «شغار»: نوعى از ازدواج معاوضهاى بود؛ به اين ترتيب كه شخصى، دختر يا خواهر خود را به عقد ديگرى مىآورد و به جاى اخذ مهريه، متقابلاً دختر يا خواهر او را زن خود مىساخت. در اين ميان فقط رضايت و تمايل مردان مهمّ
اسلاید 104: بود و زنان حقّ هيچ اعتراض يا مخالفتى نداشتند و همچون كالايى مبادله مىشدند. زن مورد معامله «شغار»، هر كسى از نزديكان مىتوانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و...(10) 5. ازدواج «بدل»: اين ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد ديگر شكل مىگرفت. هر مردى كه از زن شخص ديگرى خوشش مىآمد آداب و رسوم محيط به او اجازه مىداد كه به شوهر آن زن، پيشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ يعنى زن خويش را در اختيار او قرار دهد و زن وى را در اختيار بگيرد. اين ازدواج همان گونه كه گفتيم از راه عوض كردن و مبادله بدون مهريّه بود و مردى به مرد ديگر مىگفت: «اِنزل لىِ عن اِمرأتك و أنزل لك عن اِمرأتى.»(11) 6. ازدواج «استبضاع»: نوعى زناشويى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق اين زناشويى اگر مردى تمايل به داشتن فرزندى با خصايص و ويژگىهاى خاصّى بود مثلاً مايل بود كه فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بىباك يا شاعرى نيكو سخن و يگانه داشته باشد و... و خود از آن خصايص و كمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معيّنى طبق قرار داد در اختيار مردى كه بر خوردار از آن صفات بود قرار مىداد تا از وى باردار شود. وقتى كه زن از حيض پاك مىشد، شوهرش به وى مىگفت: «نزد فلانى برو و در اختيار او باش تا زمانى كه از وى باردار شوى.» طفلِ حاصل از اين پيمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم كه زن در نزد مرد دوّم بود هيچ
اسلاید 105: ارتباطى بين او و شوهر پيشينش نبود و پس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مىكرد مىتوانست به زن خويش رجوع كند.(12) 7. ازدواج «مقت»(ضيزن): يكى ديگر از زناشويىهاى رايج در دوره جاهليّت اين بود كه اگر شخصى فوت مىكرد زنش، مثل ساير اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مىرسيد. اين ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مىگرفت (البته در صورتى كه آن زن نامادرى پسرش مىبود). وقتى كه مردى مىمرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خويش مىانداخت و بدين سان همسرىِ او را به ارث مىبرد. اگر اين زن، جوان و زيبا بود و پسر در خود ميل و رغبتى به آن زن احساس مىكرد از او بهرهمند مىشد و گرنه، با مهريّه جديدى وى را به عقد يكى از برادران خويش در مىآورد اين مهريّه جديد هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن كسى كه علاقهمند به آن زن بود عقب نشينى كرده بود. اگر ميّت هيچ پسرى نداشت، زن به مردان فاميل تعلّق مىگرفت و هر كدام از آنان كه به عنوان اظهار تمايل و تصاحب وى، پيشتر از ديگران پارچهاى به سوى زن پرتاب مىكرد، يا بر سرش مىانداخت، صاحب وى مىشد. كسى كه صاحب اين زن مىشد اگر مىخواست او را به همسرى خود بر مىگزيد و گرنه، مىتوانست او را از ازدواج با ديگران نيز محروم كند و آن قدر از او نگهدارى كند تا اينكه عمرش پايان پذيرد.
اسلاید 106: برخى هم گفتهاند: نكاح «ضيزن» بر ازدواجى اطلاق مىشد كه در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مىكرد. حالا فرقى نمىكرد كه پدرش او را طلاق داده باشد يا اين كه مرده باشد.(13) 8. ازدواج «رهط»: نوعى ازدواج گروهى بود كه در آن تعدادى مرد، با رضايت و توافق همديگر با زنى رابطه زناشويى برقرار مىكردند و در مقابل، مخارج او را تأمين مىنمودند .تعداد اين مردان هيچگاه از ده تن تجاوز نمىكرد و فرزندى كه در نتيجه چنين ازدواجى متولّد مىشد در صورتى كه پسر بود، با تعيين مادر به يكى از آن مردان مىرسيد. به اين ترتيب كه چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد يكايك آن مردان را مىطلبيد و سپس به يكى از آنان خطاب مىكرد و بااسم او را صدا مىزد و مىگفت: اين فرزند از آن تو است. با اين كيفيّت، پدر طفل را انتخاب مىنمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هيچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم كه طفل تولّد يافته، دختر بود، كسى به عنوان پدر وى انتخاب نمىشد؛ چون هيچ كدام حاضر نبودند پدر يك دختر باشند.(14) 9. ازدواج «خدن»: در اين نوع زناشويى، زن و مرد رابطه محرمانهاى با هم برقرار مىكردند كه نياز به نفقه و مهريه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. اين زناشويى در عين حال كه يك زناشويى معمولى نبود، باز خالى از رسميّت نبود وعرف محيط آن را
اسلاید 107: جايز مىدانست و مىگفت:«ما أستتر فلا بأس و ما ظهر لؤم»؛ هر چيزى كه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آنچه كه آشكار شد مايه ننگ و عار است.(15) 10) ازدواج «جمع»: يكى از سنّتهاى عرب جاهليّت اين بود كه از طريق زنان و كنيزان به جمع آورى مال و ثروت مىپرداختند. در بازارهاى عرب، خانههايى مهيّا مىساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مىكردند. عدّه زيادى از مردم جمع مىشدند و به آن خانهها مىرفتند. زنانى كه در اين خانهها جاى داشتند «بغايا» ناميده مىشدند. محيط جاهليّت نه تنها اين عمل آنها را محكوم نمىكرد، بلكه اگر يكى از آنان حامله مىشد و فرزندى به دنيا مىآورد، بر گرد او جمع مىشدند و قيافه شناسان را دعوت مىكردند و با كمك آنها، كودك را به كسى كه بيش از ديگران به كودك شباهت داشت ملحق مىكردند و او را پدر آن كودك مىدانستند.(16) برخى از تاريخ نگاران، نوع ديگرى از ازدواجهاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذكر شدهاند كه در آن، همه برادران با هم به يك زن مشترك اكتفا مىكردند و با او رابطه زناشويى برقرار مىكردند. آنان مىگفتند: برادران در همه چيز هم شريكاند چه مال چه همسر. در اين پيمان رياست با برادر بزرگتر بود. زن، شبها در اختيار او بود و هر يك از آنها با خود عصايى حمل مىكرد. هر وقت يكى از آنان مىخواست با زن خلوت كند، عصاى خودش را بر در خيمه مىگذاشت تا علامتى باشد
اسلاید 108: براى برادران ديگر كه بدانند يكى از آنها داخل خيمه است و داخل نشوند.(17) اعراب آن زمان ازدواج كردن يك مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بين دو خواهر) را اصلاً حرام نمىدانستند.(18)در آخر اين را هم گفته باشيم كه زنان در آن روزگاران، هيچ بهرهاى از ارث نداشتند.(19)
اسلاید 111: با آرزوی توفیق و تندرستی برای تمام زوجین کشور عزیزپایان
خرید پاورپوینت توسط کلیه کارتهای شتاب امکانپذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.
در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.
- پاورپوینتهای مشابه
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.