علوم انسانی و علوم اجتماعی ادبیات و زبان

درنگی در اشعار قیصر امین‌پور

derangi_dar_ashare_gheysare_aminpour

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.




  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “درنگی در اشعار قیصر امین‌پور”

درنگی در اشعار قیصر امین‌پور

اسلاید 1: درنگی در اشعار قیصر امین پور مروری بر کتاب گزیده اشعار قیصر امین پور انتشارات مروارید چاپ هفتم - 1383محمد فخارزاده

اسلاید 2: فهرستمعرفی شاعر و کتابهای اوشعر آغازین (روز ناگزیر)شعر قیصر – زبان انسان معاصرعشق – این سه حرف ساده ی میان تهیشطح (هذیانهای زیبا)شکوه هاحسرتحماسهدردویژگیهای ادبی

اسلاید 3: معرفی شاعر و کتابهای او در کوچه آفتابتنفس صبحآینه های ناگهانکتاب حاضرگلها همه آفتابگردانندسنت و نوآوری در ادبیات معاصرکتابهای کودکان

اسلاید 4: شعر آغازین (روز ناگزیر)روزی که اين قطار قديمی در بستر موازی تکرار يک لحظه بی بهانه توقف کنند تا چشمهای خسته ی خواب الود از پشت پنجره تصوير ابرها را در قاب و طرح واژگونه ی جنگل را در آب بنگرند آن روز پرواز دستهای صميمی در جستجوی دوست آغاز ميشود روزی که روز تازه پرواز روزی که نامه ها همه باز است روزی که جای نامه و مهر و تمبر بال کبوتری را امضا کنيم و مثل نامه ای بفرستیم . . . اين روزها که مي گذرد ، هر روز احساس مي کنم که کسی در باد فرياد مي زند احساس مي کنم که مرا از عمق جاده های مه الود يک اشنای دور صدا مي زند آهنگ اشنای صدای او مثل عبور نور مثل عبور نوروز مثل صدای آمدن روز است آن روز ناگزير که امد روزی که عابران خميده يک لحظه وقت داشته باشند تا سر بلند باشند و آفتاب را در آسمان ببينند

اسلاید 5: شعر آغازین (روز ناگزیر)ای روزهای خوب که در راهيد ای جاده های گمشده در مه ای روزهای سخت ادامه از پشت لحظه ها به در آیيد ای روز افتابی ای مثل چشمه خدا آبی ای روز آمدن ای مثل روز ، آمدنت روشن اين روزها که ميگذرد ، هر روز در انتظار امدنت هستم اما با من بگو که آيا ، من نيز در روزگار امدنت هستم؟روزی که روی درها با خط ساده ای بنويسند : تنها ورود گردن کج ممنوع روزی که روی قيمت احساس مثل لباس صحبت نميکنند پروانه های خشک شده انروز از لای برگهای کتاب شعر پرواز ميکنند . . انروز ديوار باغ و مدرسه کوتاه است تنها پرچينی از خيال در دور دست حاشيهء باغ ميکشند که ميتوان به سادگی از روی ان پريد . . .روزی که آسمان در حسرت ستاره نباشدروزی که آرزوی چنین روزیمحتاج استعاره نباشد

اسلاید 6: شعر قیصر – زبان انسان معاصر پس کجاست ؟ چند بار جیبهای پاره پوره را پشت و رو کنم : چند تا بلیط تا شده چند اسکناس کهنه و مچاله چند سکه سیاه ... صورت خرید خوار و بار صورت خرید جنسهای خانگی... پس کجاست ؟ یادداشت های درد جاودانگی؟پس کجاست ؟ چند بار خرت و پرت های کیف باد کرده را زیر و رو کنم: پوشه مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار کارتهای اعتبار کارتهای دعوت عروسی و عزا قبض های آب و برق و غیره و کذابرگه حقوق و بیمه و جریمه و مساعده رونوشت بخشنامه های طبق قاعده نامه های رسمی و تعارفی نامه های مستقیم و محرمانه معرفی برگه رسید قسطهای وام قسطهای تا همیشه ناتمام ...

اسلاید 7: عشق – این سه حرف ساده ی میان تهیگفتی غزل بگو چه بگویم غزال کو؟شیرین من برای غزل شور و حال کو؟                پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟از غم خبری نبود اگر عشق نبوددل بود ولی چه سود اگر عشق نبودبی رنگ تر از نقطه موهومی بوداين دايره کبود اگر عشق نبودار آيينه ها غبار خاموشی راعکس چه کسی زدود اگر عشق نبوددر سينه ی هر سنگ در تپش استاز اين همه دل چه سود اگر عشق نبودبی عشق دلم جز گرهی کور نبوددل چشم نمی گشود اگر عشق نبوداز دست تو در اين همه سرگردانیتکليف دلم چه بود اگر عشق نبود؟!اینجا همه هر لحظه می پرسند :(( حالت چطور است؟ ))اما کسی یک باراز من نپرسید(( بالت . . . ))

اسلاید 8: عشق – این سه حرف ساده ی میان تهیحرفهای ما هنوز ناتمام...تـــا نگاه میکنی: وقت رفتن استباز هم همان حکایت همیشگی!پیش از آنکه با خبر شویلحظه عزیمت تو ناگزیر می شودآی...ای دریغ و حسرت همیشگی! نا گهـــــــــــان چقدر زود دیـــــر می شود!

اسلاید 9: عشق – این سه حرف ساده ی میان تهییا آخر زمستانفرقی نمی کندزیراما هر دو در بهار- در یک بهار -چشم به دنیا گشوده ایمما هر دودر یک بهار چشم به هم دوختیمآن گاه ناگهانمتولد شدیمو نام تازه ایبر خود گذاشتیمامروز همما هر چه بوده ایم، همانیمما باز می توانیمهر روز ناگهان متولد شویمماهمزاد عاشقان جهانیم...هر چند عاشقان قدیمیاز روزگار پیشینتا حالاز درس و مدرسهاز قیل و قالبیزار بوده اندامااعجاز ما همین است:ما عشق را به مدرسه بردیمدر امتداد راهرویی کوتاهدر یک کتابخانه کوچکبر پله های سنگی دانشگاهو میله های سرد فلزیگل داد و سبز شد***آن روز، روز چندم اردیبهشتیا چند شنبه بودنمی دانمآن روز هر چه بوداز روزهای آخر پاییز

اسلاید 10: عشق – این سه حرف ساده ی میان تهیمي خواهمت چنانكه شب خسته خواب رامي جويمت چنانكه لب تشنه آب را محو توام چنانكه ستاره به چشم صبحيا شبنم سپيده دمان آفتاب را بي تابم آنچنان كه درختان براي باديا كودكان خفته به گهواره خواب رابایسته ای چنان که تپیدن برای دلیا آنچنان که بال پریدن عقاب راحتي اگر نباشي مي آفرينمتچونان كه التهاب بيابان سراب رااي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخيبا چون تو پرسشي چه نيازي جواب را؟!

اسلاید 11: شطح (هذیانهای زیبا)با توام ای لنگر تسکینای تکانهای دل! ای آرامش ساحل!با توام ای نور! ای منشور!ای تمام طیفهای آفتابی!ای کبود ارغوانی! ای بنفشآبی!با توام ای شور! ای دلشوره شیرین!با توام ای شادی غمگین!با توام ای غم! غم مبهم!ای نمی دانم! هر چه هستی باش! اما کاش...نه، جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش! اما باش!شطح (به فتح ش و سکون ط و ح) در اصل یعنی جملاتی که صوفیان در حالت بیخودی و وجد و حال می گویند و ظاهر این الفاظ با ذهنیات و واقعیاتی که مردم می دانند سازگار نیست. شاید معروفترین شطح کلامی باشد که عطار نیشابوری در کتاب تذکره الاولیا از زبان بایزید بسطامی نقل می کند :گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود و چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می شد.

اسلاید 12: شطح (هذیانهای زیبا)من کاملاً تعطیل بودماول نشستم خوبجورابهایم را اتو کردمتنها-حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتمبا کفشهایم گفتگو کردمو بعد از آن همرفتم تمام نامه هارا زیر و رو کردمو سطر سطر نامه ها رادنبال آن افسانه موهومدنبال آن مجهول گشتمچیزی ندیدمتنها یکی از نامه هایمبوی غریب و مبهمی میدادانگاراز لابه لای کاغذ تا خورده نامهبوی تمام یاسهای آسمانی احساس می شدرفتار من عادی استاما نمیدانم چرااین روزهااز دوستان و آشنایانهرکس مرا میبینداز دور میگوید: این روزها انگار حال و هوای دیگری داری! ...این روزها تنهاحس میکنم گاهی کمی گنگمگاهی کمی گیجم...گاهی-از تو چه پنهان-با سنگها آواز میخوانمو قدر بعضی لحظه ها را خوب میدانماین روزها گاهیاز روز و ماه و سال، از تقویماز روزنامه بیخبر هستمحس میکنم گاهی کمی کمترگاهی شدیداً بیشتر هستم

اسلاید 13: شطح (هذیانهای زیبا)این روزها دیگرتعداد موهای سفیدم را نمیدانمگاهی برای یادبود لحظه ای کوچکیک روز کامل جشن می گیرمگاهیصد بار در یک روز می میرمحتییک شاخه از محبوبه های شبیک غنچه مریم هم برای مردنم کافیستگاهی نگاهم در تمام روزبا عابران ناشناس شهراحساس گنگ آشنائی میکندگاهی دل بی دست و پا و سربه زیرم راآهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می کنداما غیر از همین حس ها که گفتمو غیر از این رفتار معمولیو غیر از این حال و هوای ساده و عادیحال و هوای دیگری در دل ندارمرفتار من عادی است !!!دیشب دوبارهبی تاب در بین درختان تاب خوردماز نردبان ابرها تا آسمان رفتمدر آسمان گشتمو جیبهایم رااز پاره های ابر پر کردمجای شما خالی!!!یک لقمه از حجم سفید ابر های تردیک پاره از مهتاب خوردم

اسلاید 14: شکوه کاش این زمانه زیر و رو شود روی خوش به ما نشان نمی دهد یک و جب زمین برای باغچه یک دریچه اسمان نمی دهد هیچ کس به غیر ناسزا تو را هدیه ای به رایگان نمی دهدگفت: احوالت چطور است؟گفتمش عالی است!مثل حال گل! حال گل در چنگ چنگیز مغول! هردم دردی از پی دردی ای سال با این تن ناتوان چه کردی ای سالرفتی و گذشتن تو یک عمر گذشتصد سال سیاه بر نگردی ای سال

اسلاید 15: حماسهباران گرفت نیزه و قصد مصاف کردآتش نشست و خنجر خود را غلاف کردگویی که آسمان سر نطقی فصیح داشتبا رعد سرفه های گران سینه صاف کردجایی دگر برای عبادت نیافت عشقآمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد می خواستم شعری برای جنگ بگويم ديدم نمی شود ديگر قلم زبان دلم نيست گفتم بايد زمين گذاشت قلمها را ديگر سلاح سرد سخن کار ساز نيست بايد سلاح تيز تری برداشت بايد برای جنگ از لوله ی تفنگ بخوانم -با واژه ی فشنگ- می خواستم شعری برای جنگ بگويم شعری برای شهر خودم -دزفول- ديدم که لفظ نا خوش موشک را بايد به کار برد اما موشک زيبايی کلام مرا می کاست گفتم که بيت ناقص شعرم از خانه های شهر که بهتر نيست بگذار شعر من هم چون خانه های خاکی مردم خرد و خراب باشد و خون آلود بايد که شعر خاکی و خونين گفت بايد که شعر خشم بگويم شعر فصيح فرياد - هر چند نا تمام شعاع رنج مرا ضرب در عذاب کنیدمگر مساحت رنج مرا حساب کنیدمحیط تنگ دلم را شکسته رسم کنیدخطوط منحنی خنده را خراب کنید

اسلاید 16: حماسه سراپا اگر زرد و پژمده ايم ولی دل به پاييز نسپرده ايم اگر داغ دل بود ، ما ديده ايم اگر خون دل بود ما خورده ايم اگر دل دليل است ، آورده ايم اگر داغ شرط است ، ما برده ايم اگر دشنه دشمنان ، گردنيم اگر خنجر دوستان ، گرده ايم گواهی بخواهيد ، اينک گواه : همين زخمهايی که نشمرده ايم دلی سر بلند و سری سر به زير از اين دست عمری به سر برده ايم

اسلاید 17: ویژگیهای ادبینانوقتی جهان از ریشه جهنم و آدم از عدم و سعی از ریشه های یأس می آید وقتی یك تفاوت ساده در حرفكفتار را به كفتر تبدیل می كندباید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی مثل نان دل بست نان را از هر طرف بخوانی نان است از میان رمز و رازهای عشق جز همین سه حرف جز همین سه حرف ساده ی میان تهی چیز دیگری سرم نمی شودمن سرم نمی شود            ولی…راستی        دلم              که می شود! موسیقی روانصور خیال بدیعاستفاده از تمام ظرفیتهای واژگان و قافحرف آخر عشق استآنجا که نام کوچک من آغاز می شود

اسلاید 18: شعر پایانیغنچه با دل گرفته گفت: زندگي، لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود شکستن است گل به خنده گفت : زندگي شکفتن است با زبان سبز، راز گفتن است گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش مي رسد ... تو چه فکر مي کنی ؟ راستي کدام يک درست گفته اند ؟ من که فکر مي کنم گل به راز زندگي اشاره کرده است. هر چه باشد؛ او گل است. گل يکي دو پيرهن، بيشتر زغنچه پاره کرده است

34,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت بروز هر گونه مشکل به شماره 09353405883 در ایتا پیام دهید یا با ای دی poshtibani_ppt_ir در تلگرام ارتباط بگیرید.

افزودن به سبد خرید