صفحه 1:
۱ ihe ۱ ١ ‏لك كي‎ exits PAZ 4 ‏ی‎

صفحه 2:

صفحه 3:
الف) کلمه‌ی فلسفه : ‎)١‏ ريشدى يونانى دارد. ‏۲ معرّب (ترجمه شده به عربی) کلمه‌ی فیلوسوفیاست. ۲ معنای اولیه‌ی آن دوستداری دانایی فیلو : دوستداری سوفیا : دانایی ‎Sal Nene ۴‏ ب) کلمه‌ی فیلسوف: ۱)ریشه‌ی یونانی دارد. ۲ معرّب کلمه‌ی فیلوسوفوس است. ‎oe ١‏ اولیدی آن دوستدار دانابی است. فيلو دوستدار مار ‎Eb‏ ‏۴ معنای آمروزی آن دانشمند است. ۵ اولین کسی که خود را فیلوسوفوس نامید. فیثاغورث بود و افلاطون هم استاد خود سقراط را ب اين عنوان معرفى كرد. ‎

صفحه 4:
ج) کلمه‌ی سوفیست: 1( کلمه‌ای یونانی است. ‎(Y‏ معنای اولیه‌ی آن دانشمند است. ۳ معنای امروزی آن مغالطه کار است. م ۴) سوفیست‌ها قبل از سقراط پدید آمدند. قياس و ملاك حقيقك ‎11١‏ ۳۱۱ ارزش و اعتباری جدا از ادراک آدمی قائل نبودند. ۶ روش سوفیست‌ها استفاده از مغالطه در استدلال‌هایشان بود. ۷ مغالطه: به کار بردن استدلال‌هایی که به ظاهر درست است اما در واقع غلط می‌باشد. لفظط «سفسطه» که معرّب «سوفیست» است به معنای «مغالطه کاری» می‌باشد. ‎Be ee eee ee eee‏ ان است. ‎١‏ امروز نوجوانى كه از مدرسه أخراج شده بود. به جرم سرقت دستگیر شد. همه جوانان و نوجوانانی که نتوانند درس بخوانند به فساد و جنایت کشیده می‌شوند. 1 ۳-اسلام سفارش فراوان کرده است که در عروسی ولیمه داده شود. خانواده داماد هم استطاعت مالی دارند. بنابراین در شب مراسم خوب است پنج نوع غذا. چند نوع نوشیدنی و انواع سالاد و دسر سفارش داد. ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 5:
دوستداری دانایی دوستداری دانایی

صفحه 6:
اح فلسفه : ) در نزد عامه ی مردم: چرایی حادثه‌ها و توضیح و تبیین آن‌ها و به عبارت دیگر «تبیین عقلانی4 یک واقعه یا پدی آلنت. فلسفه به دنبال پاسخ به چیستی و چرایی حادثه‌ها لست. زمان مردم از فلسفه‌ی یک امر سوال می‌کنند؟ زمانی که : - با اموری مواجه شوند که برخلاف انتظار و عادت آن‌هاست. [- از عواملی که سبب پیدایش امری شده است. اطلاع درستی نداشته باشند. می‌گوید: اعجاب و حیرت است که نخستین اندیشمندان و هم‌چنین مردم امروز را به بحث‌های فلسفی کشا لس رود به فلسفه زمانیاتفاق می‌لفتد که آدمی در مقابل حوادث جهان دچار حیرت شود و فلسفه می‌خواهد به وضع كيرت و زدودن آن با تبیین عقلانی دست یابد. فلسفه به عنوان دانش خاص : الف) به معنای عام : فلسفه‌ی علوم قلسفه‌ی علوم فلسفه‌ی علوم انسانی ب) به معنای خاص: مابعد الطبیعه هعنای قلسفه به‌عنوان یک دانش : شکل خاصی از تکاپوی پایان‌ناپذیر عقلانی برلی پی بردن به راز و رمز امور که حوزههای ‎san ۱ oe‏ مانتد : انان ‎wt‏ سیم تاريخ 38

صفحه 7:
1 Peer Cen CB Moe ces) eee Meee Bene ‏ا‎ ‎See) سوال‌هایی مانند «چرا طبیعت قابل شناخت است؟» و یا « چرا با اين که حواس خطا می‌کنند, به ‎he es a cl nS al St oly oe ee NY) eae)‏ تحقيق نيست. ياسخ اين سؤالات در قلمرو ديكرى كه همان فلسفدى علوم طبيعى اسث با بيين عقلانى ضورت مى كيرد. ER acer ewe Fa ne ee Cer a grec tony meets Ot oer gn ‏است که آنان معتقدند. این عناصر خیالی نبوده و ساخته و پرداخته‌ی ذهن نمی‌باشد. بلکه‎ Sd ay Sgt * بیشتر بدانیم اصل واقعیت داشتن جهان یک اصل بدیهی است که هر انسان عاقلی آن را قبول می‌کند و در عمق ‎٩ ani reer earen ry ce‏ ل ا ‎aC nen ont‏ | ۳

صفحه 8:
اصل ‎LW pgs‏ شناخت بودن طبیعت : گاربرد مفاهیم علمی توسط دانشمند علوم تجربی بیانگر آن است که مفاهتم حکایت از عناصر در عالم طبیعت دارید كه قابل شا تا "۲ است و آدمی قادر به شناخت طبیعت و موجودات و قوانین آن است. ۶ بیشتر بدانیم قدرت بر شناخت طبیعت در انسان به معنای آن است که نیروهایی در درون انسان وجود دارد که به کمک آن می‌تواند پدیده‌ها را بشناسد. * مانند عقل و حواس اصل سوم : درستی روش تجربه و آزمایش دانشمندان قبول دارند که به حواس انسان می‌توان اعتماد کرد و تجربه و آزمایش روشی مطمتن برای کشف اسرار طبیعت است. تعریف علوم تجربی : مجموعه‌ی منظمی از نتایج تلاش‌های تجربی انسان برای درک بهتر پدیده‌های طبیعت است. سروس مسب و ‎cs‏

صفحه 9:
ین طبیعت آن است که از پدیده‌ای خبر می‌دهد که تکرار می‌شود. پس مفهوم قانون ب ما می‌فهماند که نتظارداریم طبیعت هموارهبه‌صورت یکنواخت عمل کند یعنی در شرایط مشابهنتایج | أله بهدست آید و این یکی از فرض‌های اولیه و مقدمانی است که دانشمندان در همه‌ی علوم ۶ ‎Lol‏ پذیرفته‌ند. (به این اصل در فلسفه. اصل سنخیت علت و معلول می‌گویند.) پنجم : اصل علبت ان ندارد حادثه‌ای در این جهان بی علت اتفاق افتد و یا موجودی خودبه خود و بدون دخالت یک ‎ele‏ ‎So‏ به‌وجود آید. به عبارت دیگر هر قانونی؛ بیان یک رابطه‌ی علیت است. لذا : [) تمام تحقیقات علمی در پرتو قاعده‌ی علیت معنا پیدا می‌کند. ) رنج و زحمت طاقت‌فرسای دانشمندان برای دست‌یابی به علل پدیده‌هاست. همه‌ی قوانین علمی بر پایه‌ی قانون علیت بنا شده است. ۱ کار فلسفی: هرگاه ما یک موضوع جدی را مقابل دیدگان عقل قرار دهیم و با روش عقلی و منطقی سعی در . ۳ شناخت ابعاد آن بنماييم. ی ار فلسفدى علوم طبيعى : دانش‌های تجربی را در مقابل ديدكان عقل قرار داده و با روش عقلى و منطقى ی را مر ۱ به تببین عقلانی مبادی و نقاط اتکای علوم تجربی 6 به تبیین عقلانی روش‌های تجربی دست یابد.

صفحه 10:
كار تا در برد انشمتتان بذیرفنه شده است بتابراين علرم تجرى برا 01 اصول و مبانی کلی نیازمند فلسفه است و اين اصول کلی خود غیرتجربی است. قایسه‌ی علوم تجربی و فلسفه‌ی علوم تجربی: علوم تجربی : مسأله‌ی علوم تجربی یافتن رابطه بین پدیده‌هاست. روش علوم تجربی» تجربه است. خت طبیعت و بهره‌مندی از آن می‌باشد. هی علوم تجربی : مسأله‌ی فلسفه‌ی علوم تجربی سوال‌هایی از قبیل «چرا طبیعت قاب شناخت است؟». «چرا می‌توان به حواس انسان اعتماد کرد؟» و وف فلسفه‌ی علوم تجربی» تبیین عقلانی مبادی و نقاط اتکای علوم تجربی است.

صفحه 11:

صفحه 12:
اف شالوده‌ی[۱] علوم انسانی ‎aes‏ است که یک دانشمند نسبت به حقیقت و ماهیت انسان 8 دارد. ‎ces‏ اند بان علوم انسانی (جامعه‌شناس, روان‌شناس و ...) در رشته‌های علمی خود 6 از نظريات آنها درباردى ماهيت انسان اه ‎ce eS‏ آن‌ها درباره‌ی انسان موجب ۲ نظريات مختلف مىشود. ‏چ) اثبات عقايد مختلف دانشمندان علوم انسانى درباردى انسان از رادهاى علمى و تجربى امكانيذير 8 ئیست. ‏رابطه‌ی فلسفه و روان‌شنا ‏تعریف روانشناسی : علمی که در آن حالات روانی و رفتار آدمی تحقیق و بررسی می‌شود. اٍیشرفت روانشناسی : از قرن ۱۸ میلادی با استفاده از روش تجربی و اندازه‌گیری شروع شد. 8و مسأله رابطه‌ی فلسفه و روان‌شناسی را برقرار می‌کند: ‏۲) ماهیت انسان (روح غیرمادی): الف) روانشناسى كه نكرش فل اش نسبت به انسان اين | | که انسان علاوه بر چسم مادی. صاحب روح غیرمادی است با ‏0 روتشتانى که نگرش فلسفی‌اش این است که انسان چیزی جز جسم مادی نمی‌باشد. متفاوت ‎ ‎ ‎ ‎ ‏شنافت و سرفت یکی از بحث‌های مهم فلسفه است که در آن سخن از حقيقت ذهن ‎١‏ وقواعد أن اح ‎Whee ee ee‏ ‎me‏ افعال روانى انسسان ‎alice‏ بحت در روانشنا ‎ ‎ ‎ ‎ ‎Ee ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 13:
یف جامعه : تجمع گسترده‌ای از مردم با عقاید و سنت‌ها و روش‌های زندگی و منافع اقتصادی و سیاسی مشترک, که برای رسیدن به هدف‌های مشترک خود آگاهانه با یکدیگر تعاون عمومی دارند. و مسأله‌ی ارتباط دهنده‌ی فلسفه و جامعه شناسی : اصالت فرد و اصالت جامعه : الف) اصالت فرد : جامعه چیزی جدا از افراد نیست و برای جامعه جدای از افراد هویت. مستقلی وجود ندارد.. ) اصالت جامعه : جامعه چیزی جدای از افراد است و برای جامعه جدای از افراد هویت مستقلی وجود دارد. ن بحث که آیا جامعه وجود مستقلی غیر از افراد دارد یا خیر؟ یک بحث فلسفی است. 3) انسان و پایگاه طبقاتی او : ۲ مسأله که آيا انسان موجودی است که کاملاابع پایگاه طبقاتی (جامعه) است و يا اين که انسان می‌تواند خود را | ‎Be ee‏ ‎AE‏ دیدگاه مارکسیسم: انسان کاملاًتابع پایگاه طبقاتی خود است. کدام‌دوره‌ی‌تاربخی و به کدام طبقه‌ی اقتصادی تعلق دارد. دارای عقاید. فرهنگ. ارزش‌ها وآرمان‌های خاصی است. 7 لتسان مانند یک موم فرض شده که نمی‌تواند به خودش شکلی بدهد و در دست شرایطاقتصادی و اجتماعی زمان] خود شکل می‌گیرد. (همان‌طور که موم قابل انعطاف و شکل پذیری فراوان است. انسان ماهیتی مانند أن دارد. ب انسان یک موجود مجبور است. ) ب) دیدگاه فیلسوفان الهی : انسان می‌تواند خود را از قید و بند پایگاه طبقاتی‌لش برهاند زیرا . انسان به دلیل روح غیرمادی و فطرت الهی دارای اراده‌ی آزاد است. [أنسان با عقل و منطق می‌تواند به ارزیابی اندیشه‌هاء ارزش‌ها و آرمان‌ها بپردازد و برای خود فرهنگ خاصی را انتخاب کند. آزاد بودن يا مجبور بودن انسان به شرایط طبقاتی یک بحث فلسفی است.

صفحه 14:
پکی از مسائل علم سیاست : حکومت بر مردم حق چه کسانی است؟ و مردم باید از چه او دیگری از معرفت که فلسقهی عم سیاست ات وارد شویم ‎ee‏ ال ری درباره ی ماهیت , حفیقت انسان و جامعه است دست پا و تون ۳۱ تست راانشین عقلاتی کنيم. ید گاه‌های مختلف در خصوص مشروعیت سیاسی و اقتدار حکومت‌ها ۱) مار کسیسم :حکومت حق طبقه‌ی «پرولتاریا» (طبقه‌ی کارگر) است و آن‌چه پرولتاریا بگوید مشروعیت سیاسی دارد. ی شناسان غری : حکومت حق اکثریت مردم است و اقلیت باید تالم اک ۱ یعنی مشروعیت سیاسی متعلق به اکثریت است. ۴ اسلام: حکومت و اقتدار تنها از آن خدا است و کسی مشروعیت سیاسی و «ولایت» پیدا می‌کند که حکم خدا را بیان می‌کند و از سخن کسی که برخلاف حکم خدا فرمان دهد ‎oS cell) ale‏ ۴ دیکتاتوری یا استبدادی: حکومت حق فرد دیکتاتور است و مشروعیت سیاسی به فرد دیکتاتور بستگی دارد.

صفحه 15:
در علم اخلاق از خوبی و بدی و باید و نباید صحبت می‌شود و اين که باید درستکار. وفادار» عفیف بود و از تکبر و ناپاکی و بی‌ادبی دوری جست. اما سوالاتی مطرح می‌شود که پیون بین فلسفه و علم اخلاق ایجاد می‌کند. این سوالات عبارتند از : ) چرا برخی از صفات خوب و اخلاقی و برخی دیگر از صفات اخلاقی بد هستند؟ ‎ula‏ ارزش‌های اخلاقی : الف) مطلق هستند؟ یعنی انسان در همه‌ی شرایط و هميشه باید ‏لاسخ این سوالات در «فلسفه‌ی علم اخلاق» مطرح می‌شود. در فلسفه‌ی علم اخلاق به دنبال شالوده‌های عقلانی هستیم تا بتوانیم براساس آن احکام و قواعد علم اخلاق را ‎

صفحه 16:
له‌ی له ر هنر سوالاتی مانند چه چیز زیبا و چه چیز زشت است؟ چه چیز را باید زيبا و جه دانست؟ جرا یک گل در طبیت رات و ر كنار اين سؤالات. سوال‌های دیگری مطرح است که جایگاه آن در هنر نیست و پاسخ آن‌ها را باید در فلسفه‌ی هنر جست‌و جو کرد. نمونه‌ای از این سوالات : ) حقیقت و ماهیت زیبایی چیست؟ ۴ فرق هنرمند با دیگران در چیست؟ ) چرا برخی از مردم همانند شاعران زبان زیبایی و هنری اشیاء را می‌فهمند ولی برخی 7 دیگر از درک ‎gl‏ عاجزند؟ 0 هم ی مردم باانگاه به اشیاء و زیبایی آن‌ها را درک می‌کنند؟ فه ی هنر به تبیین عقلانی این سوالات می‌پردازد.

صفحه 17:
م حقوق با جرم و مجازات سر و کار دارد اما سوالات دیگری مطرح می‌شود که جایگاه پاسخ به آنها فلسفه‌ی علم حقوق است. مانند : چرا باید اشخاص مجرم «مجازات» و «تنبیه» شوند؟ ر ياسخ به اين سؤال دو نكرش وجود دارد : ) نگرش فلسفی حقوق‌دانی که انسان را صاحب روح و فطرت و اراده‌ی آزاد می‌داند. . . ) نگرش فلسفی حقوق‌دانی که انسان را مجبور و تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی بداند. ما تفاوت در این دو نگرش به تفاوت نظر درباره‌ی جرم و مجرم و مجازات منتهی ‎ee‏ ‏ن مسائل در فلسفه‌ی علم حقوق تبیین عقلانی می‌شود.

صفحه 18:
پرای مطالعه ? شمیمه درس دوم فلسفه : فلسفه چیست؟ (۲) = Dialectique , dialectic : <:sts چست‌و جوی حقیقت از راه مباحثه است و به معنی مباحثه‌ی منطقی از طریق سژال و جواب نیز & می‌باشد. گفته‌اند اول بار زنون الغایی به آن دست زد و افلاطون آن‌را کسترش داد" Mik desis ‏هارکسیسم‎ افلسفدى تاريخ و نظريدى سياسى و اقتصادی کارل مارکس (۱۸۱۸-۸۳) فیلسوف آلمانی است که یک ‎3g‏ (۱۸۲۵-۹۵) در توضیح و بسط این مکتب. با او یار بود. مارکسیسم در درجه‌ی اول یک نظریه‌ی تاریخی است که روش تحلیل دیالکتیکی را برای توضیح تطورات جامعه‌ی بشری به کار می‌برد. اساس فلسفه‌ی مارکس ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی است. یعنی تفسیر مادی عالم که مبنای آن دیالکتیک هگلی است و برطبق آن یک تضاد درونی در همه‌ی اشیاء و پدیده‌های طبیعت وجود دارد و مبارزه‌ی این به مرحله‌ی ‎oa‏ و یک جهش ناگهانی اتفاق می‌افتد و این جهش محتوای ذاتی جریان تکامل در ‏منظور از ماتریالیسم تاریخی تفسیر مادی تاریخ است. یعنی تکامل تاریخی بشر نتیجه‌ی تکامل وسایل تولید است و وسایل تولید نیازمندی‌های مادی انسان و روابط اجتماعی‌اش را برآورده ‏© ساخته و زیربنای ساختمان جامعه است و سایر نهادهای اجتماعی (مذهب. اخلاق, دولت» سیاست. تعلیم و تربیت. اصول عقاید. خانواده و ...) براساس این زیربنا شکل می‌گیرد و روبنای ‏اجتماعی را می‌سازند. در هر جامعه برحسب ساختمان اقتصادی و نحوه‌ی رفع احتیاجات مادی» ‏نوع, خاصی از نهادهای روبنایی شکل می ‎nan aia ۹‏ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 19:
5 (demos gs, + Kratia : 5b) : ‏وموگراسی‎ ژاکنون معنای جامعی از دموکراسی نشده است زیرا رژیم‌های مختلف آن را به معانی نسبتا متفاوت به کار می‌برند. ولی عام‌ترین معنای آن برابری فرصت‌ها برای افراد یک جامعه به 8 تور برخورداری از آرادی‌ها و ارزش‌های اجتماعی است و در معنای محدودتره ۸ ۴۲ " آزادانه‌ی افراد در گرفتن تصمیم‌هایی که در زندگی فرد و جامعه موثر است. محدودترین معنای این کلمه. شرکت آزادانه‌ی افراد در گرفتن تصمیم‌های سیاسی مهم جامعه (مستقیم يا غیرمستقیم) است. معنای دموکراسی در طول تاریخ از محدودترین به وسیع‌ترین معنای آن گسترش يافته و این کلمه امروزه. خارج از حدود سیاست. به ۰ صورت دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی نیز به کار می‌رود. موکراسی سیاسی در عمل به معنای حکومت اکثریت یا نصف به‌علاوه‌ی یک مجموع رأی‌دهنگان است و آبراهام لینکلن آن را «حکومت مردم. به دست مردم و برای مردم» تعریف کرده است. «موکراسی به‌عنوان فلسفه‌ی سیاسی. مردم را در اداره‌ی امور خود و نظارت بر دولت " شایسته توانا و محق می‌شناسد و وجود دولت را ناشی از اداره‌ی مردم می‌شمارد.

صفحه 20:
نان دیکتاتور در روم باستان به کسانی اطلاق می‌شد که در مواقع بحرانی برای مدت شش ما:۳] ات فوق‌العاده حکومت می‌کردند. بنابراین دیکتاتوری رومی نوعی قدرت قانونی بود. ولی در و دوره‌ی جمهوری سردارانی که قدرت حکومت را با وسایل غیرقانونی تصاحب کردند. این عنوان را به خود بستند و دیکتاتوری صورت غیرقانونی یافت. سولار ویولیوس قیصر ۰ هی دیکتاوری را برداشتند و غيرقانوني حعومت رده کیک وری برع قد رآ | كه جند مشخصه از مشخصات زير را داراست : : هایی که فرمانروا آن‌ها را در اعمال خود در نظر داشته باشد. ال نبودن قوانين با ۴. نامحدود بودن قدرت. رت مالی با نقض قوانين قبلى. ۴. نبودن مقررات منظم برای جانشینی. لله به کار بردن قدرت در جهت منافع گروه اندک. 1 لت آوردن 3 اطاعت اتباع تنها به سبب ترس از قدرت دولت. ۴ تمرکز قدرت در دست یک نفر. ۲ به کار بردن ترور. بعضی از این معیارها را می‌توان عمومی‌تر و شاخص‌تر دانست. چنان که می‌توان صفات دیکتاتوری را در مطلق بودن قدرت. به زور به دست آوردن قدرت عالی دولت و نبودن قواعدی منظم ‎seein etnias aa asda‏ 0

صفحه 21:
روا ۱ تن پراربابه ای پل ترین فلت جامعه بو که فاقد مایت بودند و گاهی به ما ا الك بست هر جامعه به‌کار می‌رود و در این استعمال تحقیرآمیز است. در مقهوم جدید پرولتاریا در 1 قهی کارگران صنعتی اطلای می‌شود. این مفهوم را پیشتر مارکسیسم اضاعه داد و این طبقه در 6 تاریخی آن دارای اهمیت خاص است. پا رکس وانگلس مقصود خود را ‎Se pe ei)‏ اك مقصود از : ات تاریخی پرولتاریا در ‎aie‏ است که با اکثریت یافتن در جامعه از راه ‎Mail‏ ست می کیرد و مالکیت وسایل تولید را اجتماعی می‌کند. بدین ترتیب جامعه‌ی بی سوسیالیزم مستقر شود. انقلاب پرولتاریا : به عقیده‌ی مارکس کارگر یعنی بیداری و فشار توده‌های متشکل برای بالا بردن ‎0١‏ ل زندكى نه زرأى تحصيل قدرت سياسى. جامعدى بى طبقه : يس از انقلاب برولتاريا دورداى به وجود مىآيد به نام ديكتاتورى برولتاريا كه دوره ‎Bo‏ 2 كابيتاليسم و فوردى أيددال اسث و دوردى ايددال دوزهاى أسث كه عامعة بوطيقه يعر 0 ' مىآيد و ديكتاتورى يرولتاريا به خودى خود از بين مىرود. لاب : 5 فرهنك سياسى - داريوش آشورى- جلد دهم - نشر مروارى أل فرهنگ تفسیری اسم‌ها - محمد حاجی زاده- نشر جامه‌دران | شلوده به معتای بتیاد طرح و نقشه و بی ‎Sal) ls‏ وی

صفحه 22:

صفحه 23:
ارس سوم تاسته ‎WC cums‏ 5 .يف فلسفه ‎ees‏ ی واه و ای ار ۱۳ " علوم انسانى بر آن‌ااسور ‎less‏ ۳ ی : نگاهی ریشه‌یاب است و فیلسوف همواره می‌گوشه تا از ظاهر بدیدهها فرادر رود ‎١‏ ‎Celene‏ را که دربن و باطن پدیدارهاست بشناسد. #هم‌ترین بخش فلسفه به‌عنوان دانش خاص مابعدالطبیعه است. مابعدالطبیعه همان متافیزیک 6 نی غلیا. فلسفه‌ی اولی؛ هستی شناسی است. در جهان طبیعت با موجودات مختلفی سروکار داریم که پرداختن به ویژگی‌های آنان اختصاص به " یکی از علوم دارد. به‌عنوان مثال: ۲ موضوع علم ریاضیات: کمیت یا مقدار است. ۴) موضوع علم فیزیک : خواص ماده است. ۲ موضوع علم زیست شناسی: موجود زنده است. وجودات عالم طبیعت علی‌رغم اختلاف در خصوصیات و ویژگی‌ها در یک چیز شریک‌اند و آن " است که همگی «وجود دارند» و «هستند». مابعدالطبیعه نیز موجودات را از حیث «بودن» ۴ بررسی می‌کند. تعریف مابعدالطبیعه : علم به احوال موجودات صرفا از آن جهت که دارای وجوداند نه از | ديكر. 5 ضوع مابعدالطبیعه:: مطلق, وجوده وجود. بماهو,وجود.. وجود.بدون.قید و ‎rib‏ -

صفحه 24:
بير در سایر خصوصیات اشیا بر عهده‌ی علوم مختلف است. مانند سردی و گرمی که در ‎١‏ لک ارت در عم فزیک وحرکت و کون درمیحت مکایک و سرزی و علم بيوشيمى بررسی می‌شود. ‏۴) وجود و ماهیت : در قضایایی مانند سنگ وجود دارد. درخت وجود دارد. انسان وجود دارد و ‏مه ی موجودات علی‌رغم اختلافاتی که در چیستی یا ماهیت و خصوصیات دارند. در یک چیز شر ود داشتن است. بحناز وجود و ماهیت یک بحت فلسفی است. ۴) علت و معلول : ‎cory uel ee‏ آمدن معلول می‌شود ول : آنجه در وجود و هستی نیازمند علت است. ت : رابطه‌ی واقعی میان علت و معلول ‎ ‎ ‎ ‏علیت به‌عنوان یکی از خصوصیات هستی مورد توجه قرار گیرد جایگاه بررسی آن علوم دیگر است. ۴) وحدت و کثرت: یکی دیگر از مسائل فلسفه ی اولی است. ‏وحدت : وحدت میان اشیاء موجب همانندی و مشایهت آن‌ها شده و براساس این همانندی‌ها می‌توا 8 دی کرده و نام واحدی بز شر نسته يكذاريم ‎ ‎ ‏0 ثابت بودن یا متغیر بودن اصل هستی: بررسی این مسأله که موجودات علی‌رغم تغییر و دگرگونی در ‎aes We es‏ وجودشان نيز:متفيراست يا ثابت يك ‎GARG ee‏ است. ‎ ‏| اللةى عليت به اصل هستى بازكردة يك بحث فلسفى اسنت وخر فلسفه اولى بررسى می‌شود و[كذا ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 25:
Se eared ‏هُقدمه ۱ : فلسفه کوششی برای شناختن ريشه. پایه و علت اصلی و حقمقی و باطنی هر‎ ‏پدیده تا بتوان آن را تبیین عقلانی کرد.‎ | ‏امقدمه ۲: هستی و وجود حقیقی‌ترینواصلی ترین‌مبنایی است که‌همه‌ی خصوصیات اشیاء و‎ ‏پدیده‌ها به آن باز می‌گردد.‎ ‏لته مه ۲ : مابمدالطبیعه همان شناخت احکام مطلق وحود است.‎ ی‌هعلاطم ‏هستی را عرصه‌ی‎ pile ‏فلسفه است که‎ [en ‏فتیجه : مابعدالطبیعه مهم‌ترین‎

صفحه 26:
نحوهم ظهور سوفسطاییان ‎lic‏ پروتاگوراس كراقيا نمونه‌ای از مغالطه‌ی گرگیاس.مقایسه‌ی نظر پروتاگوراس و ؟ تأثیر سوفسطاییان

صفحه 27:
۱- آغاز اندیشه بشر به زمان و مکان خاصی مربوط نمی‌باشد زیرا ‏ تفکر هم‌زاد بشر است. ‎Hy‏ تأملات بشر پیرامون هستی و آغاز و انجام جهان در ابتدا : ) همراه با باورهای دینی بود. به زبان رمزی بیان می‌شد. ج) سرچشمه‌ی آن صبغه‌ی مابعدالطبیعه داشته است.

صفحه 28:
بونان سید تشک رنه فیج 8 نخستین مجموعه‌ها با قطعه‌هایی که به زبان فلسفی نگاشته شده و یا جنبه‌ی فلسفی ‎BS‏ ‏آن‌ها غلبه داشته از بونان باستان به یادگار مانده است. . فلسفه در آن‌جا رسمیت یافت و زبان رمز و افسانه در تفسیر جهان جای خود را به زبان تعقل داد. ارس ‎x oe‏ ‎ee‏ و بت با ‎ ‎ ‏شگفت‌انگیز و دشوار می‌داند زیرا ‏ادر ‎cue es‏ یزار از ها | و پیش از ‏تمدن یونان» در مصر و سن‌النهرین پدیدار گشته و از آن‌جا به سرزمین‌های دیگر اشاعه ‎cal ‏7 زادگاه فلسفه‌ی یونانی ایونیا بود واقع در غرب آسیای صغیر در حدود ۶ قرن پیش از ‎Su‏ ‎ ‏نخستین مسأله‌ای که ذهن اندیشمندان نخستین را به خود مشغول اند نكر كوي قات عار تلت مان رد و پررک وت ر یرت ۳۳۲ و ... از همه مهمترء زندگی و مرگ بود. آن‌ها در پی تبیین عقلانی این دگرگونی‌ها بودند اند طالس, فیناغورت و ... این آندیشمتدان هر کدام دستگاه‌های فلسفی ‎A‏ تفادتی‌طواسی نمودند و به نجودی خاصی بو تفس حهان. هنن ‏تسوت ‎ ‎3 ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 29:
رت ماو شاه وش نمشد توش ونر در مردم آن زمان بهو اید و بذر بی‌اعتمادی نسبت به دانش و انديشه پدید آید. ثمره‌ی این آشفتگی؛ به وجود آمدن سوفسطاییان بود منادی بی‌اعتباری علم و آنديشه بودند. فسطاییان دنبال کردن کار جهان‌شناسان را ببهوده می‌دانستند زیرا : . سخنان آن‌ها با یکدیگر تعارض داشت. | جهان شناسان نتوانستند تفسیر صحیحی از جهان ارائه کنند. سوفسطاییان با پاطل دانستن دنبال کردن شیوه‌ی جهان‌شناسان» آموزش علوم سیاست و فن سخنو ‎oF bas‏ ‎ge ee 3‏ | مقدمات صحيحی شروع مي ‎ee ee wa noe bo‏ مي‌گرفتند. گزنفون : سوفسطابيانٍ ن در برابر مزد خود به قصد فريب سخن مىكويند و مىنويسند و هيج كمكى به اكسى نمق دا زیر هیچ‌یک از آن‌ها دنا نیوده و نیست, کارهای سوفسطاییان این شبهه را در اذهان تقویت کرد که چون با بسط مقال (سخنوری) می‌توان هر ادعایی را ثابت کرد پس : ۱) هیچ حقیقتی در جهان وجود ندارد. ۲) حق و باطل از هم تفکیک ناپذیرند. ۴) سلیقه‌ی افراد ‎ee‏ ۳ ن معبار همه چیز ! زندگی‌نامه پروتا گوراس : ۱) از میان سوفسطاییان بیش لز همه شهرت دا ۲ در قرن پنجم قبل از میلاد در آتن می‌زیست. با حاکم آتن (پریکلس) روابط دوستانه داشت. ) نخستین کسی که در مقابل تعلیم مزد می‌گرفت. در اواخر عمر کتابی درباره‌ی خدایان نوشت که سبب مخاکمه‌ی او در آتن و محکوم شده او به مرگ شد ود 3 فرار به جزیره‌ی سیسیل از دنیا رفت.

صفحه 30:
۲) همه چیز نسبی و موقتی است. ۲ حقیقت به معنای دانش پایدار و ثابت هرگز به دست نمی‌آید. انسان معیار همه چیز است. (شعار پروتاگوراس) یعنی چون همگان نمی‌توانند در هیچ اصل مشترکی به نام «حقیقت» به وحدت نظر برسند. پس نتیجه می‌گیریم که ۴ حقیقت جنبه‌ی خصوصی و شخصی دارد. وشطای دیکری بود که شهرت قابل ملاحظه‌ای داشت. ۳ معاصر با پروتاگوراس بود. افلاطون یکی از آثار خود را به نام او کرده است. فکار اصلی خود را در یکی از آثار خود به نام «دربارمی طبیعت» چنین آورده است: لا هيج جيز وجود ندارد. ثانياً به فرض وجود براى انسان شناختی نيست. ثالثاً اكر براى ان شناحتى باشد نمىتوان أن را بة د كران تعليم داد.

صفحه 31:
این دو نظر مقابل یکدیگر است زیرا پروتاگوراس معتقد است هر کس هرچه پنداشت | حقیقت است ولی گرگیاس می‌گوید هیچ حقیقتی را نمی‌توان یافت. 1 نمونه‌ای از مغالطه‌ی گرگیاس چیز وجود ندارد زیرا اگر چیزی موجود باشد یا از ازل بوده است و یا در زما به وجود آمده است .... اما اگر چیزی ازلی باشد پس آغاز ندارد. پس بی‌نهایت ! (مغالطه) و چون بی‌نهایت است پس در هیچ‌جا نیست زیرا مکان آن را محدود ' می‌نماید چیزی که در هیچ جا نیست. هیچ است (مغالطه).» ونه‌ای از مغالطه !) این سخن که هیچ‌چیز وجود ندارد. شامل خود گوینده هم می‌شود. پس گرگیا در زبان وجود هر چیزی را انکار می‌کند. نه در عمل. ۴ از نظر گرگیاس چیزی که بی‌نهایت زمانی است» مکان ندارد و آن‌چه مکان ندارد» وجود ندارد. در حالی که مکان نداشتن مساوی با وجود نداشتن نیست.(مجردات)

صفحه 32:
) تأثیرات مثبت سوفسطاییان : ) گسترش بحث‌های استدلالی به وسیله‌ی فلاسفه‌ی بزرگی چون سقراط و افلاطون. ) مورد توجه قرار گرفتن فن منطق به وسیله‌ی ارسطو و تنظیم و تدوین اصول آن. ؛ ‎FV‏ موجی از ناباوری و شکاکیت را در فضای فکری روزگار خویش منتشر کردند. ۲ مردم و به ویژه نسل جوان را در تحصیل حقیقت سرگردان کردند. ۱ . امکان دستیابی به معرفت راستین و اخلاق متعالی انسانی را با خطر جدی مواجه ‎

صفحه 33:
هن ىو 6 اسوفي است که خطر وجوه سوفسطاییان را دریافت و در استوار ساختن تفکر فلدفی اصیل نقش اساسی را ایفا کرد. درباره‌ی سقراط ثکات ذیل قابل ذکر است : . سقراط قهرمانی بود که پرچم علم و حقیقت را دیگر بار برافراشت. دك : ترديك را از سبهر انديشة دور ساخت و شالوددى تفكر فلسفی اصیل را استوار ساخت . روش سقراط روشی معتدل و بیانش بیانی استوار و مطمتن بود. # سقراط بنیان گذار فلسفه است زیرا : آلف) انسان‌ها را به تأمل در نفس خويشتن دعوت مى كرد تا در درون خود گوهرالهی ‎AUR)‏ عقل) را کشف کنند که پرتوی از عقل رتنی است که جهان را روشن ساخته است. (خویشتن به حقيقت دست یافت یعنی هم معرفت بقینی را به دست آورد و هم فضایل اخلاقیرا کسب 1 کرد. اج) مبارزه با سوفسطاییان و آشکار ساختن اشتباهات آن‌ها. © مکتب سقراط : ۱. شاگردان زیادی به خود جلب کرد. | فضاىٍ مساعدی برای بحث و پژوهش ام اور

صفحه 34:
شاط را سحنجوی فلسفه می‌دانند ریرا: ‎١‏ | حکمت پیامبرگونه بود یعنی نه با نوشته‌ی خود بلكه با سخنانء رفتارو منش اخلاقي خود. با بزركوارى و كرامت وحي ‎Boe ae‏ ‎ ‏لأ. سقراط خود را مأمورى از جانب خداوند مىدانست كه بايد : اولاً اذهان نردم را بیدار می‌ساخت. ثانبا اشتياق به حقيقت را در مردم شعلةور ‏م ى كرد و ثالثا دامن انديشه را از ز آلودكى شك و ترديد ياك نمود. ‏۴ زندگی سقراط آینه‌ی تفکر معنوی او بود. او به تبعیت از فیثاغورث خود را فیلوسوفوس نامید زیرا جویندگی حقیقت خصوصیت ممتازی بود که 8 قراط تا دم مرگ نیز از آن دست برنداشت. ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 35:
9 سفراط از گشت و گذار,عوامل محاکمه‌ی سقراط (علت ‎Eig tn este‏ بان ملتوس در دادگاه دانش خاص سقراط‌تلاش سقراط برای کشف راز الهام ان لكا سحتی رودوره ز(دفاعیه‌ی سقراط ‎a irl ales) aly‏ خلاصه‌ی بحت سفق اظ و ملتوس دریار دی حواناة نتیجه‌گیری سقراطءاعتقاه به خدا ( دفاعیه‌ی سقراط برای انهام اتکار دا خلاصه‌ی بحث سقراط و ملتوس درباره‌ی خدایان ‎eee lines‏

صفحه 36:

صفحه 37:
در اواخر ۴۷۰ و یا اوایل ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن متولد شد. ۳, مادرش ماما و پدرش سنگ‌تراش بود. ابتدا شغل پدر را داشت ولی بعد به سراغ علم رذ " و در زندگی فقر و قناعت پيشه کرد. . استاد به خصوصی در تحصیلات خود نداشت و بیشتر از یاه مطالعه‌ی آثار گذشتگان | تحصیل کرد. ۴ اقلاطون بزرگ‌ترین شاگرد اوست. ۵ دارای زن و سه فرزند بود که زنش بسیار بداخلاق و نامهربان بود. ۶ به قصد شرکت در جنگ‌های پلوپونزی[۱ آشهر آتن را ترک کرد و رشادت‌های فراوان از" أ خود نشان داد. سرانجام در سال ۳۹۹ قبل از میلاد از سوی برخی منتقدان آتن محکوم أيه مرك شد

صفحه 38:
وش سقراط به دبالکتک پا گفتگوی عقلی معروف است. (جدل) او به حقیقت اعتقاد داشت و مى كفت حقیقت در درون افراد است که باید با سوّال و جواب آ را بشناسد. شوج ‎eRe Ali‏ - زوعز ‎Bel hs cla‏ البقراط با منش و بزركوارى خويشء سخنانى ساده. خندهآورء شیرین و پرمعنا بر ز ؟ خصوص جوانان ‎og‏ ‏موضوع تفكر و تأمل سقراط : مسائل روزمردى زندكى

صفحه 39:
. نبايد جسم و مال و ثروت را بر كمال نفس ترجيح داد. . ثروت فضيلت به بار نمىآورد بلكه اين فضيلت است كه ثروت به بار مىآورد. سقراط بدخاطر يول سخن نمىكفت (برخلاف سوفسطاييان) بلكه سخن كفتن و يند دادن و بيدار ساختن او به خاطر رسالتى بود كه خداوند با نداهاى غيبى و در روياها بر عهده او كذاشته بود. عوامل محاكمدى سقراط (علت كينهتوزىها و بدخواهىها): . سقراط خواى راحت را از ديدكان فضل فروشان و جاهطلبان ربود. ‎:١‏ علاقدى جوانان به راه و روش سقراط حسادت بسيارى از مدعيان تعليم را برانكيخته بو ۴ رویارویی سقراط با سوفسطاییان باعث کسادی بازار آن‌ها و رسوائی‌شان شده بود. اتهام چه بود ؟ + سقراط در دادگاه هلیاست در شهر آتن محاکمه شد. 3 ملتوس از سوی متهم کنندگان» اتهامات سقراط را در دادگاه بیان کرد.

صفحه 40:
انکار خدایان و سخن گفتن از خدای جدید . مطرح كردن دو اتهام عليه سقراط گمراه كردن جوانان و برگرداندن آن‌ها از آئین گذشتگان ‎٩‏ دادگاه برای سقراط تقاضای حکم مرگ کرد. سطوره‌پرستی و تکیه بر عقاید گذشتگان بدون به کارگیری عقل و خرد ویژگی مشترک هر دو اتهام است. به مردم ككفت به هوش باشيد تا سقراط كه سخنور توانايى است شما را فريب ندهد. شتراط رفتارى اخلاف دين در ييش كرفته ويدر بى أن است كه به اسرار اس ا و ۳۳ ‎vt‏ قراط باطل را حق جلوه مىدهد و اين كار را به ديكران نيز می‌آموزد. ‎JS He‏ ازع از خود و رد نهماتش ‎ABs‏ را ین کرد توس شیوا بودولی هممغ آن‌ها دروغ بود از میان دروغها آن كه بيشتر موجب حيرت قا ال ار ی ی نت بگوید ستور بنامند؛ « من با سادگی تمام با شما سخن خواهم گفت زیرا معتقدم آن‌چه بر زبان می‌آورم جز حقیقت نیست. که لطر عا ‎ee‏ آمدهام. ‎١‏ من بأستكويي ابسن ‎gals nc‏ است که از طرف خدای معبد دلفی بر عهده‌ي من گذاشته شد. ‎

صفحه 41:
توضیحی درباره‌ی دانش خاص سقراط ال کرفون از سروش دلفی : آیا کسی داناتر از سقراط هست ؟ پاسخ سروش دلفی : هیچ کس داناتر از سقراط نیست. تلاش سقراط برای کشف راز الهام خدایی لاه برد کسانی رفت که به دانایی مشهور بودند. با آنان سحن کف ,آنا ا آزمود و فهمید کسانی که به نظر بیشتر مردم و به نظر خودشان بسیار دانا بودند. در حقیت بویی از دانایی نبرده بودند. او تلاش کرد برای آن‌ها روشن کند که پندارشان درباره‌ی خود نادرست است. اما این حقیقت بر آنان گران آمد و موجب " دشمنی آنان شد. سقراط به این نتیجه رسید که هر دوی آن‌ها در دانایی برابرند» با این تفاوت که آن‌ها نمی‌دانستند که نادانند ولی سقراط می‌دانست و در همین نکته‌ی کوچک از آنان دانتربود. (علم به جهل خود)

صفحه 42:
انى كه بيش از همه به دانایی شهرت داشتند به نظر من زبون تراز دیگران بودند و آ که چنین آوازه‌ای نداشتند خردمندتر از آنان بودند. ا ا ole oe 5 ا ]دمان كشى أست كه جون سقراط بذاند که هیچ نمی‌داند. ‎Ele‏ پس از فهمیدن راز پیام ‎oe‏ معبد دلفى براى اينكه اين راز را آشكارتر كند ب آزمایش دانش انسان‌ها پرداخت تا به آنان نشان دهد که تا چه اندازه از دانش بی‌بهره ‏و به این ترتیب فرمان خداوند را به‌جا آورد و درستی پیام او را آشکارتر کند. این جست‌وجو و پژوهش من باعث تقلید جوانان از من و آزمایش اشخاص شد. اما آنان ‎ics) cel) clea‏ نادانی خود سقراط را متهم نه گمراه ساختن حوانان کردند. ‎

صفحه 43:
. ملتوس به هواداری از شاعران , آنیتوس خواستار انتقام پیشه‌وران و منتقدان سخنی رودررو : (دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام گمراه ساختن جوانان ) کقراط در دفاعیات خود با روش دفیق (جدل) نشان داد که گمراه کردن جوانان فقط بت جوانان از هر کاری مهم‌تر است.» دو سوّال کلیدی که سقراط به وسیله‌ی آن‌ها ملتوس یا متهم‌کنندگان را به سکوت وا زمی‌دارد و بر آن‌ها غلبه می‌کند : . چه کسی می‌تواند جوانان را تربیت کند ؟ وت و اس لا سس ور

صفحه 44:
عاق ملتوس به سوال اول ‎seer‏ ا جك تك [ م توانك جوانان را تربيت كند. سقراط ۰ چه‌کسی که البته باید قوانین را ,۱ می‌تواند جوانان را تربیت کند. 00 هی داوران این دادگاه می‌توانند جوانان را تربیت کنند. مقراط :دبک 2 5 ۳۳| | > ‏قراط : دیگر‎ GES ‏تما شاجیان می‌تونند جوانان را تربیت‎ aaa | اعضای انجمن شهر و اعضای انجمن ملی جوانان هم می‌توانند جوانان را تربیت کنند. ۳ حمدى سيان به جز من مى توانتد و جوانان را ترييت كنيد ار پاسخ به سؤال دوم (جه كسى می‌تواند اسب را خوب تربیت کند؟) 1 وی واه اسب را خوب تریت کته

صفحه 45:
بری سقراط یک جوان با یک انسان لت نان رات را ری ‎SA‏ ‏تربیت انسان از عهده ی همه برمی‌آید جز یک نفر (سقراط) ولی تربیت اسب این‌گونه رس رخاف ادعای خود که به تربیت جوانان اهمیت می‌دهده هچ‌گاه ۸۱ جوانان فکر نکرد و در آن هیچ بصیرتی ندارد و سقراط را برای موضوعی که خودش آن کاملاً بی‌خبر است به دادگاه کشانده است. اعتقاد به خدا ( دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام انکار خدایانی که همه به آن اعتقاد دارند.) در یونان قدیم بزرگ‌ترین خداء خورشید بود و در پی آن ماه نیز مقام خدایی داشت. , یونانیان مراسمی مخصوص در باب خدای خورشید داشتند و بی‌احترامی به خورشید و " خطابى ‎apes‏ برد مسلم : کسی که علم و قدرت و عدالت فوق بشری را قبول داشته باشده وجود خدا را " نیز قبول دارد. (از اثر می‌توان پی به موثر برد.)

صفحه 46:
‎ge lao lee‏ را تک مي‌ناند و مه را كرملى شاك ‏لا سقراظ : ‏۲ آيا کسی می‌تواند امور انسانی را بپذیرد ولی منکر وجود انسان شود؟ ‏سکوت کرد ۴ آيا کسی می‌تواند زین و لگام و دهنه و امور مربوط به اسب را بپذیرد . :/ سکوت کرد. ‏۳ وود اسب را انکار کند؟ ‏وس سکوت کرد زیرا می‌دانست سقراط در بحث و استدلال زبردست است و می‌تواند از پاسخ | ‏رلك خودش استفاده كتد. از اين زو شقراط خود باسح مي‌دهد که چنین کسی یاف ‎be‏ ‏: آيا كسى بيدا می‌شود که علم و قدرت و عدالت فوق بشری را قبول داشته باشد ولی وجود خداوند را منکر شود. : وق پا نداشت اما اوران و قاضیان دادگاه او را مجبور به اگوی کردند ,۳۱۰ و ‎or‏ ‎

صفحه 47:
دز موز مرگ قراط در يام به این سوال که آیاابلیی نیست که انسان کاری کند که جانش ۰ ۳۳ بیفتد؟ می‌گوید ملاک انجام یک کار آن است که آیا آن کار درست است یا غلط و اگر درست بود حتی اگر به مرگ منجر شود نباید از آن ترسید آما بسیاری از مردم هنگامی که بخواهند کاری انجام دهند به این می‌اندیشند که آیا آن کار ۰ منجر به مرگ می‌شود یا خیر و اگر به مرگ منجر شود هرچند که کاری صحیح باشد از ل إن دشت م كشند؛ ولى اكر به مرك منجر نشود حتئ أكر كارى ا ۱۳۰۱ آن اقدام م ىكنند. 5 الرسقراط معتقد است از آنجا كه به راه درستى دست 00 5 )د جستجوى دانش يكوشد. 9) أن راابه ديكران مرگ از اين فرمان الهی سر برنمی‌تابد. 2 آگر به خاطر ترس از مرگ از فرمان خداوند سرپیچی می‌کرد سزاوار بود: دادگاهی تشکیل شود و کفته شود که سقراط به خدا اعتقاد ندارد زیرا از فرمان خدا سرپیچی کرده و ‎eed‏ دانشی که در حقیف فاق ان بود که مت ن آموزش دهد. به خاطر ترس از

صفحه 48:
نظرسقراط درباره‌ی آز مرک س از مرگ جز این نیست که آدمی خود را دانا پندارد ‎Sole‏ دانا باشد. کس نمی‌داند مرگ چیست و از این رو نمی‌تواند ادعا کند كه مرگ امری سهمگین است. که از مرگ می‌هراسد خود را نسبت به آن دانا می‌پندارد» در حالی که دانا شاید مرگ برای انسان نعمت بزرگی باشد. با این همه مردم چنان از مرگ واهمه دارند و از ‎ol‏ می‌گریزند که گویی به یقین می‌دانند که مرگ بزرگ ترین بلاها ۶ سقراط تفاوت خود را با مردم در باب مرك اين كونه بیان می‌کند که فقط از ا چیزهایی می‌ترسد که می‌داند به راستی زیان آورند یعنی : ۰۱ بی‌اعتنایی به قانون " ۲ سرپیچیازفرمان کسی که‌بهترو برتر از اوست. خواه خدا باشد و خواه آدمی

صفحه 49:
5 سقراط معتقد بود یا نباید به دادگاه فراخوانده شود و یا باید دادگاه رأی به اعدام او بده ۴ زیرا در غير این‌صورت فرزندان شما بیش از پیش به او مى كردند و فاسدتر می‌شوند. راط به كسانى كه ممكن بون با این شرط که سقراط از روش و طریق خود دس ‎f‏ بردارد از اعدام او صرف‌نظر کنند گفت : ۳ ‏دوست دارم ولی فرمان خداوند را بر فرمان شما رح یی‎ |) ees ea ‏دارم از جستجوی حکمت و آگاه ساختن مردم دست برنمی‌دارم.‎ ۲ سقراط هیج‌سعادتی‌رابرای‌مردم‌شهرخودبالاترزخدمتی که اوبه پیروی از فرمان خداوند 8 برای مردم می‌کرد نمی‌دانست. + خدمتی که سقراط به مردم می‌کرد و آن را بالاترین سعادت برای مردم شهر خود ان و جوانان اثبات کند بیش از آن که در اندیشه‌ی ۰ تن و مال و مقام باشند بايد به روح خود و ترست آن بپردازند. * سقراط بیان کرد که در هیچ شرایطی از مأموریت خود دست برنمی‌دارد حتی تا پای eas می‌دانست عبارت بود از این که به پ ————

صفحه 50:
ت اول ار کتاب مطالعه شود) ور سقراط کریز از مرک دشوار تست بلکه گریز از بدی دشوار است. زیرا بدی از مر ۳۰ می‌دود به همین علت او با پیری و ناتوانی به دام مرگ افتاده اما مدعیانش همه با چستی و چالاکی در چنگال بدی گرفتار آمدند. تعریف سقراط از مرگ : اگر مرگ انتقال به جهانی دیگر است و اگر این سخن راست است که همه در گذشتگان در آن جا گرد آمدهنده پس جه نعمتى بالاتر از اينكه آدمى از اين مدعيان که عنوان قاضی بر خود نهاده‌اند. رهایی یابد و با داوران دادگر آن جهان روبرو شود و با نیکان بلند مرتبگان همنشین شود. هرگز نخواهم گریخت قراط براى آنكه به ييرانه سری متهم نشود و این که زندگی دنیا را بسیار دوست دارد. پیشنهاد فرار کردن را نپذیرفت. لت کم به دفیا دلیستگی ندارد: 8 آزادگی و سربلندی خود را برای اين‌که چند صباحی بیشتر زنده بماند خدا نمی کند. امن که در گفتار از بی‌اعتنایی به دنبا سخن گفتهام» اگر در عمل خود را مشتاق توقف و زندگ ۲ در دنیا نشان دهم گویی خود را مسخره کرده‌ام. چام شوکران (مطالعه‌ی کتاب)

صفحه 51:
مقراط در دفاعیه‌ی خود را از دانابی‌اش را این‌گونه بیان می‌کند که نسبت به نادانی خود ‎BIST‏ ‏است ولی دیگران از نادانی خود بی‌خبر هستند. به همین جهت او : بآموریت معنوی خود را در اين می‌دید که با مدعیان علم و دانایی به گفتگو بنشیند و به آن‌ها ان دهد که از دانش بهره‌ای ندارند. ا) اولین گام در طریق حکمت و دانایی خودآگاهی است: پیام سقراط ۲)سقراط با آموختن راه صحیح تفکر به مخاطب خود. نشان داد اگر به تعاریف ثابت اشیا برسیم به دانش درست و مطمئنی دست یافته‌ایم. اولین يبام سقراط اسقراط در زمان خود با سوفسطاییانی مبارزه کرد که این ویژگی‌ها را دا از سخن‌وری و مجلسآرایی و حماسه‌سرایی استفاده می‌کردند و این گونه نظر مردم را به خود جلب می‌کردند. دف انان كسب مال وشهرت بود ‎fl‏ موفقيت سوفسطاييان باعث شد : الف) به غرور و ادعای آنان افزوده شود. ‎

صفحه 52:
اط به‌عنوان یک فیلسوف آگاه با تدییری عالمانه به مبارزه با سوفسطاییان پرداخت و با آنان به گفت‌وگو تشست و با تیزبینی و نکته‌سنجی آنان را در بحث به بن‌بست می‌کشانید تا به نادانی خود اعتراف کنند. شیوه‌ی کسب حکمت و دانایی از نظر سقراط راط دست مخاطب خود را می‌گیرد. مخاطبی که می‌پندارد همه چیز را می‌داند. بر هر کاری تواناست و برتر از او کسی وجود ندارد. ‎LI‏ مخاطب خود را سوق می‌دهد تا به نقطه‌ای برسد که دیدگانش باز شود و دریابد که تا سرمنزل دانش حقیقی فاصله‌ی بسیار دارد و گام اول در طریق کسب حکمت و دانایی همانا خود آگاهی است. ‏خودآگاهی سقراط همان نمی‌دانم اوست. ‏پژگی‌ها یا خصوصیات نمی‌دانم سقراط : ۲ آوای خویشتن‌شناسی و درس آگاه شدن از گوهر تابناک انسانیت که در درون هر انسانی نهفته است ریخ اندیشه‌ی بشر طنین‌انداز شده است. . طوفانی است در کاشانه‌ی سوفسطاییان تا آن‌ها را از مستی غرور بیدار کند. ۴ سوفسطاییان را از اسارت جهل مرکب آزاد سازد.[۲] ‎ ‎

صفحه 53:
. معنایی جز «نمی‌توانم بدانم» ندارد. . بشر به هیچ معیار ثابتی در شناخت و عمل نمی‌تواند دسترسی یابد. ۲ دانش و معرفت هم‌چون تارهای عنکبوت سست و لرزان است. . بشر برای همیشه محکوم به جهل و شک و بی‌اعتمادی است. ۵ ادعاهای آن‌ها مبتنی بر برهان قاطع نبوده بلکه بر پای‌ی ظن و گمان است. إرددى جهل مركب را از مقابل ديدكان قرو انداخت. ۲ فرد را بر کرسی تواضع نشاند. . به فرد آموخت با تکیه بر عقل خدادادی می توان از وسوسه‌ی شک و گمان خلاصی یافت و راه حقیقت را پیمود.

صفحه 54:
کاس در كفت ركو با سخاطي و کمود معلومات او را آشکار ساخت. |« راه صحیح تفکر را به مخاطب خود آموخت. . در بحث‌های فلسفی خود می‌کوشید تا از امور گوناگون تعریف ثابت و درستی ارائه دهد. . بحث مهم معرّف یا تعریف در منطق یادگار سقراط است. لل سقراط در مبارزه‌ی علمی خود علیه سوفسطاییانی که معتقد بودند همه‌ی دانش‌ها نسبی است و معیار ثابتی برای تشخیص درست و نادرست وجود ندارد. می کوشید تا نشان دهد که : هر چیزی از تعریف ثابتی برخوردار است و اگر به تعاریف اشیا برسیم به 5 دانش درست و مطمئنى دست بيدا كردهايم. ‎J‏ سقراط چهره‌ی درخشان تاریخ فلسفه است که با او جريان عظيمى از تفكر ايجاد كردي که هم‌چنان زنده و پایدار در حرکت و تحول است.

صفحه 55:

صفحه 56:
0 3 درس ششم 5 گوهرهای اصیل و جاودانه :( افلاطون ) ژندگی نامه افلاطون : ۳) افلاطون از بزرگ‌ترین فلاسفه جهان, در قرن ۵ پیش از میلاد در آتن و در یک خانواده " متشخص آتنی به دنیا آمد. ۴ نام اصلی او آریستو کلس بوده و نام افلاطون بعدها به سبب پیکر تنومندش به او داده شده است. آنا جوات به مطالعه نناشی و سرودن شعر برداخت. ۴ در سن ۰ سالگی با سقراط آشنا شد و به شاگردی او درآمد و تا آخر عمر سقراط با او 7 بود. 8 سبک افلاطون در مباحث فلسفی. سبک گفتگوی عقلانی است که به دیالکتیک مشهور ۲ است و آن و آن را از سقراط آموخته است. ۶ قهرمان داستان‌های فلسفی افلاطون. سقراط است و اين به خاطر احترام افلاطون به استاد خود بوده است. ۲ افلاطون : ۱) دانشگاهی به نام آکادمی در آتن بنا کرد. ۲) حوزه‌های مختلف | آنجا پدید آورد. ۹ تربیت شاکردان زیادی همت گماشت. كت اد

صفحه 57:
الشنناخت و معرفت 9 9 افلاطون پیرامون موضوعات مختلف از جمله جامعه. حکومت. تربیت و .... مباحث متعددی دارد ولی در این ‎fi‏ املك که او در خصومن أشناساى ورد توجه قرار گرفته است ریرا ست شناخت از مقول ۰۱ ۲ ‎E‏ مد ای ‎SS‏ ان بود آنها معتقد بودند ملاک حقیقت و واقعیت ادراک حسی بشر ۲ است و این که دانش امری نسبی است. از این جهت انتقادهای او به این دیدگاه و نظر خود ایشان ن در باب شناسایی مورد بررسی قرار گرفته است. 20ت و ‎cae‏ مسائلی است که دهن بشر را از دیرباز به حود مشغول داشته است. ۴ شناخت توأم با یقین که با گذشت زمان و تغییر روزگار تغییر نکند و اعتبار آن کم نشود از مطلوب‌ترین ‎F‏ چیزها برای انسان بوده است. ۲ همه‌ی فلاسفه سعی کرده‌اند که شرایط لازم برای شناخت یقینی را بیان کنند. سوال‌هایی که افلاطون کرباره‌ی مساله‌ی شتانبایی مطرح می‌کنند : احقيقى جيست ؟ به عبارت ديك ر كداميك از آگاهی‌هابي که ما به دست می‌آوریم. ار اعبار ‎ae‏ بيشترى برخوردار است. ‎(F‏ شناخت حقیقی به چه اموری تعلق می‌گیرد ؟ یا آگاهی‌هایی که از اعتبار بیشتری برخوردار است به چه ۲ " اموری مربوط می‌شود. آفلاطون سعى مىكند به اين سؤالها پاسخ گوید اما نکته مهم آن است که : [ اون در هیع یک از کتاب‌ها و رساله‌ها خود. بیان کاملاً منظم و ساخته و پرداخته‌ای از شناسایی ارائه ‎١‏ نمی‌دهد و با مراجعه به یک یا چند کتاب او نمی‌توان دیدگاه کامل افلاطون را در باب شناسایی به دست ‏ ‏آورد. پس لازم است آنها را گردآوری کرده و در کنار هم قرار داد تا به نظریه او رسید. هرچ ند مفلاظونديدكامعاوخود در بابش تاسايىرا ب تپ ردکنده آورده لما در دو ک تابخود د ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 58:
. به تفصیل آرای نادرست در باب شناخت و معرفت می‌پردازد و انتقادات هر یک از آن‌ها ۲ طرح کرده و نشان مي‌دهد که هیچیک از آنها شایسته‌ی نام شناسایی واتمی ۰ ۲ ۴ يال اسان در این رساله سقراط است که مخاطب او ریاضی پژوه جوا وش !| افلاطون از زبان سقراط در این کتاب. نظریه‌ی سوفسطاییان خصوصاً نظریه ی پروتاگوراس را در باب شناسایی نقد می‌کند و آن را باطل می‌کند. قهرمان این کتاب نیز سقراط است. 1 افلاطون از زبان سقراط در این کتاب ضمن بیان تمثیل غاره نظریه من را که نظریه‌ی او در باب شناسایی واقعی است بیان می‌کند. ٩ات‏ سقراط در بحت تمشیل عار شحصی به تام «کلاوکن * است.

صفحه 59:
کت و ارات ی 7 آنجا که در این بحث سقراط به نقد سخن سوفیست‌ها به خصوص پروتاگوراس می‌پردازد» ‎ks Ge‏ او آشنا می‌شویم: از دیدگاه پروتاگوراس : ) شناسایی حقیقی همان شناختی است که ما با حواس خود به دست می‌آوریم. ۲ آنچه حواس هر کسی گواهی می‌دهد. و به ین دیگر هر چه را که فردی از طریق کاس خود ادراک می‌کند برای او عین 00 ای كه سای معت بای هر ‎ess‏ ایا ‎Beles eg‏ لت متناوت است؛ تانش هر فردی با دیگران متفاوت است ادا دنت ۳۳۱۰۰ هيج دانش يايدار و مطلقى وجود ندارد. 5 ‎eles eal p> emcee‏ هی آنجه هست و این که جکونه اس ,۱۳۰ نیستی آنچه نیست و این که چگونه نیست. مقصود پروتاگوراس آن است که حقیقت هر برای من همان‌گونه است که به ادراک من درمی‌آید و حقیقت هر چیز برای تو

صفحه 60:
‎se & 3‏ وی بادی می‌وزد یکی سردش می‌شود و دیگری سردش نمی‌شود يا یکی سرما را پیشتر ااا ‎Sco‏ و ذيكرى كمتر. ‏ار این حالت ما دو راه پیش رو داریم : ‎١‏ أول ؛ باد واقعاً هم سرد است و هم گرم و همین باعث شده که یکی آن را سرد احساس کند و دیگری سردی آن را اختاس نکند یا کمتر احساس کند. دوم : با توجه به آنکه ادراک حسی هر شخص برایش معتبر است (نظر پروتاگوراس).باد برای کسی که آن را سرد ‎١‏ تک مره آست وبرای کنی که آن را سرد احساس تمي ‎eS‏ سرد فیست" ‎oly‏ اول ظاهرً نمی‌تواند مورد پذیرش باشد زیرا ممکن نیست چیزی هم سرد و هم گرم باشد و اين دو متضاد یکدیگرا | دزى سرد باشته دیگر گرم ثیست و اگر گرم باشد دیگر سره نیست. (جمع دو ضد محال است) راه دوم پذیرفته شود که همان دیدگاه پروتاگوراس است این اشکالات حاصل می‌شود: 5 | هیچ انسانی نمی‌تواند عاقل‌تر از انسان دیگری باشد زیر هر کس بهترین داور احساس‌هایی است که به دست می‌آور۲۳ ‏تعلیم و = ‏م کار بیهوده‌ای است زیراتعلیم و تربيت وقتى معنا مىيابد که فردی عاقل تر از دیگری باشد و سمي کنددانسته‌های‌خود را به‌دیگران نیز بیاموزداما اگرکسیعاقل‌تر از دیگری نباشد تعلیم و تربیت کاملا بی‌معنا خواهد ب ) کار پروتاگوراس که به تعلیم مردم می‌پردازد و مزد قابل توجهی می‌گیرد. کار غلطی است. 89 همه‌ی بحث‌ها و کاوش‌های علمی و فلسفی پی‌معناست. نظظر سقراط طبق نظر را سات ‎shee SN gas‏ بسحي برابر با شناختن و ندیدن مساوی با نشناختن است. با توجه به این مقدمه اگر کسی چیزی را ببیند و بشناسد» همین ‎٩‏ ‏|( که چشم بر هم گذاشت و آن را ندید. نباید آن را بشناسد در حالی که چنین چیزی ممکن نیست و هیچ حرف را نمی‌پذیرد. ‎ ‎

صفحه 61:
وم ‎eto pt cl‏ ) خطا ناپذیر بودن : - این ویژگی ضامن صحت و درستی یک معرفت است. - این ویژگی با ادراک عقلانی و به کار بردن قوه‌ی عقل تأمین می‌گردد. - خطاپذیری حواس موجب می‌شود که این ویژگی در ادراک حسی معتبر نباشد. ) ی داشتن به آمور پایدار : - این ویژگی ضامن دوام و ثبات یک معرفت است. کی اسیر و خرکت عقاانی از عالم طبیعت به عالم ‎(Es) Sak tile‏ امل می‌شود. که در قسمت راه‌حل افلاطون برای رسیدن به معرفت یقینی بیان می‌شود. ‎٠‏ -از آن جهت که حواس ما با عالم طبیعت ارتباط دارد و در عالم طبیعت همه چیز در حال بر و دگرگونی است و ثبات ندارد پس ادراک حسی ویژگی دوم را ندارد. عم 9 9

صفحه 62:
راک حسی هیچ‌یک از دو ویزگی معرفت حقیقی را ندارد و لذا شایسته ی اعتنا نیست. ) ویژگی اول معرفت حقیقی را ندارد. ‏ ۱. حواس خطاپذیر هستند و حواس ما داثماً در معرض خطا (خطا تاپذیری) قرار دارند. ۲. ادراک‌حسی‌نسبی‌است یعنیازفردی‌به فرد دیگر فرق می کند. " ۳. ادراک حسی درمواردی‌فریبنده و تحت تأثیرعوامل‌مختلف‌است. ۲ ویژگی دوم معرفت حقیقی را ندارد. ‏ آنچه با حواس ادراک می‌کنیم عالم طبیعت است که چیزدر آن‌در حال تغییر و تحول است و هیچ پدیده‌ای تابت‌ندارد.درعالم محسوسات سراغ ازثبات و پایداری نمی‌توان ۱ گرفت و همه چیز حاکی از بی‌قراری جهان مادی است. یدگاه خود مبنی بر این که جهان طبیعت. جهان حرکت است. دیدگاه فیلسوف پیش از ۲ سقراطء هراکلیتوس را پذیرفته بود. هراکلیتوس : شما نمی‌توانید دو بار در یک رودخانه گام نهید. زیرا آبهای تازه است که همواره جربان دارد و | |

صفحه 63:
‎Grae a asa‏ خواس ( آدراف حسی) ا مُعنای اول : هر نوع ادراک حسی اعم از دیدن. شنیدن, لمس کردن و ... اشتباه و | بی‌اعتبار است. مقصود از بی‌اعتباری حواس اين معنا نيست. ای دوم :ادراک حسی» شناخت جریی است که به خودی خود بی‌اعتبار است ر ۲ 100 تفت تقینی نمیرساند اما با استفاده از ابزار عقلء این ادراکاب ۰۰ ۴ ",می‌شوند و ما را به شناخت حقیقی رهنمون شوند. مقصود از بی‌اعتباری حواس معنای دوم است. فکته: افلاطون در مقام نقد سخن سوفسطاییان که معتقد بودند محسوسات به " خودی خود دارای ارزش هستند. می‌کوشد تا نادرستی ‎je‏ سوفسطاییان را در 1 تباید پنداشت که افلاطون با هرگونه ادراک حسی مخالف است و تمام آنها را کاملا بی‌ارزش می‌داند. بلکه افلاطون ادراک حسی را که با ابزار عقل سنجیده باشد دارای اعتبار می‌داند. ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 64:
١ ‏ادحل افلاطون براى رسيدن به شناسايى يقينى و معرفت حقيقى شامل دو مرحله است كة‎ ‏به نظريدى «مُثّل» شهرت دارد.‎ مرحله‌ی اول : مشخصه‌ی اول در معرفت حقیقی که همان خطاناپذیری آن است را بايد با ات قو‌ی عقل تامین کرد. ادراک عقلانی ادراکی است که می‌نوان ۱-۰ ۲ از هرگونه خطایی پاک کرد. مرحله‌ی دوم : ویژگی دوم در معرفت حقیقی یعنی ‎eo‏ داشتن به امور پایدار. جهان محسوسات که پیوسته در حرکت و دگرگونی است. تأمین نمی‌شود بلکه باید آن را در 7 جهانی بر تراز طبیعت جست‌وجو کرد. از دیدگاه افلاطون آدمی با عروج عقلانی از مرز محسوسات عبور کرده و در ماوراء طبیعت به شهود عقلانی حقایق آن‌دیار موفق‌می‌شود و ملاحظه می‌کند که‌آنچه در این‌جهان محسوسوجود دارد تنهاسایه‌هایی از آن حقایق برین است. مثال : موجودات جهان ماوراء طبیعت مثل : جمع مثال که همان گوهرهای اصیل و جاودانهای هستند که موجودات این جهان 7 همگی بدل یا سایه‌های آن‌ها محسوب می‌شوند. تور ع ‎ond‏

صفحه 65:
۴ تغییر و بی‌تباتی دارد . ‎J‏ موجودات آن سایه‌ها و بدل‌های عالم مثل هستند. ۵ با حس و تجربه درک می‌شود. ‎.١ 1‏ عالم معقولات است. ۲آمور کلی ان ۳ ثابت و پایدار است. . موجودات آن حقایق برین و گوهرهای اصیل و جاودانه هستند. ۵. با ادراک عقلانی به دست می‌آید. مرجع كليات اطون برای درک بهتر نظریه‌ی مثل, بحث مفاهيم كلى را بيان مى كند. بر مىيابيم كه همه اشخاص در يك جيز مشتركند و أن محمول انسان است. يس كلمدى انسان ي [ که برای شناخت حسن,» پروین و رضا از این تصور کلی استفاده می کنیم. بزی دلالت می‌کند؟ ارسطو : اولاً جایگاه تصور کلی ذهن است و ثانیاً هر مفهوم کلی بر لفراد و مصادیق خود دلالت دارد. افلاطون : اولاً جايكاه تصور كلى عالم مُكل است و ثانياً الفاظ کلی بر یک موجودات حقیقی در عالم مثل دلالت ۲ می‌کنند که موجودات عالم طبیعت سایه‌ی آن به شمار می‌رود. اید توجه داشت : ۱. حس در عالم طبیعت فقط می‌تواند سایه‌ی مثل را مشاهده کند و از مشاهده‌ی خود مثل عاجز ‎cole‏ ‏فقط با سیر عقلانی است که می‌توان از عالم ماده گذر کرد و قدم به عالم ممّل نهاد و با ابزلر موجودات آن عاا

صفحه 66:
طون نظریه‌ی خود در باب عالم مُثّل را : در کتاب جمهوری ۲ در ضمن تمثیلی به نام «تمتیل غار» ۲ از زبان سقراط که قهرمان اصلی نوشته‌های اوست. ) و در گفتگو با فردی به نام «گلاوکن» مطرح ساخته است. پرای مطالعه‌ی تمثیل غار به کتاب مراجعه شود. مراحل انتقال از تاریکی به روشنایی در مرحله‌ی اول : سایه‌ها و تصاویر اشخاص و اشیاء را که در آب می افتد بهتر از چیزهای دیگر تشخیص می‌دهد. در مرحله‌ی دوم: خود آدمیان و اشخاص را خواهد دید. بر مرحله‌ی سوم : به تماشای آسمان و ستارگان می‌پردازد. آنها را در شب بهتر می‌بیند | زیرا چشمش به روشنایی ماه و ستارگان زودتر عادت می‌کند. در مرحله‌ی‌چهارم: می‌تواند خود خورشید را نهتصویر آن‌در آب یا چیزهای دیگره در عین پاکی و تنهایی مشاهده کند.

صفحه 67:
شخص با رسیدن به مرحله‌ی چهارم متوجه می‌شود : ۲) پدیدآورنده‌ی سال‌ها و فصل‌ها و ما در همه‌ی چیزهایی که در عالم دیدنیها وجود ور نید است. ۳ علت این که توانست به تدریج همه‌ی دیدنی‌ها را در مراحل چهارگانه ببیند باق تعابیربه کار رفته در تمشیل غار با بحث شناخت انسان : یل عاله مجسوسات (عالم طبیعت) است. ۲ زندانیان تمثیل انسان‌ها در عالم طبیعت هستند. Sols oes oie ۴ سایه‌های افتاده بر دیواره‌ی غار تمثیل موجودات عالم طبیعت است. لمشدها : انسان‌های در حال رفت و آمد تمثیل موحودات عالم مثل است: 8 عالم خارج از غا تمثیل عالم مثل است. ۳ ۰ as die os [a ee ‏فرد ار غار‎ ala ‏و‎ , و صعود روح برای رسیدن به عالم مثل یا همان عالم شناسایی واقعی است.

صفحه 68:
Che qt) i ds Is eae ‏آولاً چیزی را می‌یابد که مبداً و آغاز همه مثل است.‎ ‏لا نی می‌کند که همه سایه‌ها و تصاویر جلوه‌گاه خوبی و زیابی اوست.‎ ‏قلاطون مبداً همه‌ی مثل را با نام‌هایی هم‌چون «مثال نیک» ۰ «مثال خیر» و «مثا‎ 1 ‏زيبا» آورده است و مقصود او همان خداوند است.‎ ‏آخرى كه بايد بدانيم آن است كه تمثيل غار نه تنها در باب شناخت حقیقی و‎ معتبر ارائه شده است بلکه افلاطون در باب تربيت در طبيعت (ذات) انسان نیز همین تمثیل را به کار می‌برد. این مثال نشان می‌دهد که از دیدگاه افلاطون شناخت حقیقت با نوعی تربیت اخلاقی همراه است و انسان در مسیر شناخت عروج و صعود روحی نیز پیدا می‌کند.

صفحه 69:
علت نام‌گذاری روش ارسطو به مشاء.تفاهت افلاطون و . ارسطو طرح فلسفی ارسطو برای تبیین عقلانی جهان طبیعت.« . علت‌های چهار گانه » سخنی از بهمنیار علت فاعلی علت مادی.علت صوری طبیعت و علت صوری eels,

صفحه 70:
الذكى نامه ارسطو : [) در سال ۳۸۴ قبل از میلاد در شهر استاگیرا از شهرهای مقدونیه به دنیا آمد و در سال ۳۲۱ قبل از میلا ‎٩‏ ۲ سلگی از دنیا رفت. لس طب واز نزدیکان پادشاه مقدونیه بود. شحصیت علمی و اجتماعی بدر در زندکی ۱ ,۳۲ ۲ وار همان كردكى انز وشمتدى و علاقه بد مال طلم رار بور ‎٩‏ ۸ کی به آکادمی افلاطون رفت و حدود ۲۰ سال در مکتب او کسب دانش کرد ‎i ee :‏ اك افو ‎Spaces‏ ۱ ‎a ۵‏ تا قرن‌های متمادی بعد از خود به عنوان معلم اول لقب يافت ز . در طبقه‌بندی علوم زمان خود موّثر بود. در تحقیقات دامنه دار علمی از استاد خود افلاطون پیشی گرفت. 4 مرجع نهایی مسایل علمی و فکری بود. 4 مدون علم منطق بود. "۶ روش فلسفی ارسطو به روش مشاء معروف شد. ‎OF‏ پیروان ارسطو معروف به مشاییان (استدلاییان) هستند. ار عالم اسلام : کندی - فارابی- بوعلی سینا- خواجه نصیر الدین طوسی- میرداماد- این رشد ر جهان مسیحیت : توماس آکویناس منظور از روش مشاء. روش تحقیق ارسطو است. او برای رسیدن به مقصود تنها روش معتبر را استدلال‌ها ماي دق ق برهانی می‌دانست؛ به همین جهت برای عقل اصالت قاثل بود.

صفحه 71:
الف) ارسطو هنكام تدريسء بسيار راه مىرفت. لذا كلمدى مشاء که صیغه‌ی مبالغه از كلمدى (مشى) است در مورد او به كار رفته است. ل)ازآنجاکه‌استدلال‌برهانی حرکت گامبه گام‌ذهن است برای رسیدن به دانش جدید روش ارسطو به اين نام معروف شد. تفاوت افلاطون و ارسطو روش افلاطون روش دیالکتیک یا گفت‌وگوی عقلانی (جدل) است اما روش ارسطو رو: مشایی (استدلال برهانی) است. اقلالون فیلسوف ایده‌آلیست است یعنی قاثل به موجوداتی به نام مثال یا ایده در ع ۳ ‎١‏ وراه طیعت)است اما ارسطو یک فیلسوف رتالست است بعنی فیل وف واقع‌بین که به توجیه عقلانی طبیعت و دگرگونی‌های آن پرداخته و اعتقادی به ایده یا مثال ندارد.

صفحه 72:
9 0207 طرح فلسفی ارسطو برای ‎ne eee‏ را در عالم ط مت به خود متوجه تناخته است» تعییر و تحولات جهان دكت ‎ar ag‏ دیگر حرکت درعالم ‎cll puso ea bi ecru Carb‏ وجودش در > ۳ وال هشدن» است. لذا ارسطو به عتوان تک فیلسوف واقع‌بین درصده این انت 45 = ‎elke S‏ ۳۰۰ ‎ae‏ يعت رااتبيين عقلاتى كند در اين طرخ فلسقى أرسطر فى كود 0 صل ار وا ۳ ‎١‏ عواملی را که در هر تغیبر و تحولی موثر است. شتاسايى كند كه به أنها علت هاى جهاركانه مى كويند. : «علت‌های چهار گانه » آزسو در کتاب «طبیعیات» از علت‌های چهارگانه سخن گفته است 0 | علت فاعلى : آن عاملی که با عمل خود . چیزی را به وجود می‌آورد. مانند نقاشی که یک اثر هنری را می‌آفریند. ۲) علت مادی : آن چیزی است که جنس هر موجودی را تشکیل می دهد. در واقع علت مادی حالت بالقوه } اا كيه أست و مىتوائد صورتهاى خاصى را بيذيرد: ماتند رتك و يوم ۳۵ 0 مى كن حلت صورى : شكل يا صورتى است كه از ماهيت و نوع یک پدیده حکایت می‌کند. در واقع علت صوری ۱ 6 خالت بالقعل یک چیز است که اکنون شکل ونوع خاصی پیدا كردهاسث ماننك تضوير كشيده مده توسط نقاش. آن‌چه سبب می‌شود پارچه‌ای را پیراهن بدانیم نه شلواره شکل تور است که نشان می‌دهد این پارچه دارای ماهیت یا نوع پیراهن بودن است نه شلوار بو ‎BES ee 3‏ اه ما ریا اا ‎٩‏ هبعلت صورئ أن اسثه علت غايى ن چیزی است که کار بای آن انجام می‌شود و در پاسخ به چرا؟» می‌آید مانند انگیزه ۴

صفحه 73:
همنیار بن مرزبان از شاگردان ابوعلی‌سینا و از فلاسفه مشهور مشایی است. در کتاب « التحصیل» در باب علل اربعه معتقد به حصر عقلی است. حك لاسر ‎Gal‏ ‏علل درونى علت صورى (جزء بالفعل) (علتهايى كه جزء شىء هستند و قوام و وجود شىء به واسطه آنها علت غايى ( شى از بهر آن به وجود آيد.) علل بيرونى علت فاعلی ( شیء وجودش از آن است.) ‎ale cle)‏ که جزء شیء نیستند ولی در پدید آمدن شیء نقش ‎

صفحه 74:
ای ایا حا ی هدر رت لراش رد لت چاند افعال ارادی انسان و با لت فاعلی پدیده‌های طبیعی که علت خارجی آن مشخص است. ارسطو ۲ آی عامل درونی که در حرکت ون ۳۰۳۰۰۰ پدیده‌های طبیعی که علت ۱ حارج مشتص یس ارستو عامل درونی را ها ‎Pe‏ ‏است. مانند سنگی که از 1 ارتفاع‌سقوط می‌کند و برای ارسطو عامل آن که نیروی جاذبه " است شناخته شده نبوده است. الرئيس. بوعلى سينا در قسمت طبیعیات کتاب شفا به همین مسأله اشاره می‌کند. بيعت جسم ( طبیعت شی») : يك نوع علت فاعلى درونى به عنوان مبدأ حركت و سكو جره احسام امد

صفحه 75:
علت مادی 5 نظر ارسطو ماد با هیولا وجود بالقوه و مایه‌ی اولیه است که در اثر تغییر و تحول به فعلیت می‌رسد. آ ی علت مادی در نظر ارسطو در واقع مرحله‌ی استعداد در یک جیز است که در ۱ 7 به مرحله‌ی فعلیت قایل می‌شود. مثلاً دانه‌ی لوبیایی که در خاک می‌شود ای استعداد را دارد که به بوته‌ی لوبیا تبدیل شود. بنابراین دانه‌ی لوبیا ماده‌ی اولیه یا علت + اذى بوتدى لوبيا هست: يا تخم مرخ استعداد دارد که تدریجا به یک جوجه با مر 0ل شود نخم مرغ ماددى اولية يا علت مادی‌مرغ با جوجه است؛ كابراين علت مادى در.نظر ارسطو در واقع مرحله‌ی استعداد در یک چیز است که تدریجا ‎١‏ ۶ بر اثر دخالت یک علت فاعلی خارجی و يا بر اثر طبیعت درونی خود به " مرحله‌ی فعلیت نایل می‌شود. علت صوری ‎me Ieee‏ که تک نی شوه در مراحل جرک و وه دس ‎Boa‏ ‏وابطه علت مادى و علت صوری از دیدگاه ارسطو : ۱) آنچه شدنی است ماده است و آنچه بودنی است صورت. پس ماده و صورت هیچگاه از 7 یکدیگر جدا نمی‌شوند و تا هستند با هم خواهند بود. ————

صفحه 76:
پیدایش صورتی دیگر در آن. لذا صورت عوض می‌شود. جه : پس ماده و صورت آمور نسبی هستند. بعنی چیزی ممکن است نسبت به یک چیز , ماده و قوه باشد و نسبت به چیز دیگر صورت و فعلیت. ماده 1 ماده 1 ماده [ ماده 1 ماده .... نطفه اوليه أ تخم مرغ 1 جوجه 1 مرغ مرغ مادر 1 صورت 0 صورت 0 صورت 0 صورت : در هر تغييرى و حركتى كه صورت مى كيرد هر مرحله نسبت به مرحلدى بعد از خود ماده و قوه است و نسبت به مرحله‌ی قبل از خود صورت می باشد.

صفحه 77:
طلبیعت وعلت صوری پا توجه به دو نکته‌ی قبلی : ۱) طبیعت یک جسم. مبداً درونی برای Se ae ۲ ماده و صورت دو مفهوم نسبی هستند. رابطه‌ی طبیعت و صورت به شرح زیر است : طبیعت هر جسم آن صورت نخستین است که جسم را به سوی صورتی ‎١‏ بالاتر می راند و هرگاه به صورت بالاتر رسید باز او را به صورتی بالاتر ا ع سس سح« هستند. به عبارت دیگر صورت طبیعت است آنگاه که آن را به عنوان مبداً حرکت و سکون در یک شیء در نظر بگیریم. ‏چنا ۱ ۰ جوجه و طبیعت جوجه. صورتی است که آن را به سوی صورت ه وت لس ‎ ‎

صفحه 78:
۲ Te ee . ‏در افعال ارادی انسان : انگیزه و نیتی که باید تا پایان کار در ذهن علت فاعلی وجود‎ ‏داشته باشد و محرک انجام کار است‌مانند انگیزه و نیت خیاط از دوختن لباس که می‌تواند‎ ‏'؟ پوشیدن یا فروختن و کسب و درآمد باشد.‎ ۲ ‏حرکات اشیاء جهان : میلی که در طبیعت هر چیزی است که ماد ار‎ 8 ‏سوی صورت و فعلیت جدیدی سوق می‌دهد تا آن چیز را به آخرین مرتبه از کمالی که‎ " ۳۳۱ ‏مقدر اكلت؛ برسائك. ماحد ميل طبيعى در يك هستهی لوط که‎ EIN ‏مرحله به صورتهاى جديدى كه كمال و فعليت بالاترى دارد ييش مىراند تا به درخت‎ ‏بلوط تبديل شود.‎ ١ ‏اژ نظر ارسطو اين ميل طبيعى در هر جيزى درست شبيه همان انكيزه و نيت است و ضامن‎ ‏حرکت ماده‌ی اشیا است به سوی بالاترین صورت و فعلیتی که به آن می‌توانند برسند.‎ ‏کل جهان ماده : یک نسروی طسعی در کل جهان طبیعت که آن را به سوی هدفی‎ ۲ SABRES ‏ساسا‎ fl ily SST I Ss Faye eds Oo ail & ۳ ۲ ‏د ميان همهی موحودات وحود رد وش واهتاهنگی و هدفداری نظام‎ ‏تأمین می‌کند.‎

صفحه 79:
# از نظر ارسطو جهان طبیعت مانند کدبانویی شایسته است که هیچ‌گونه کار بیهوده‌ای انجام نمی دهد. لذا در عالم طبیعت هیچ شر و بدی وجود ندارد و همه‌ی بدی‌های | ظاهری در واقع زمینه‌ساز خیر و کمال بیشتر در طبیعت هستند. ار طو مبادی شناخت قايق جهان رااز نظ لت‌های چهارگانه تبیین می ۰ © وظیفه‌ی یک فیلسوف از نظر ارسطو, تفسیر جهان هستی از افق علت‌های چهارگانه است! = تعریف فلسفه از نظر ارسطو : دانشی که درباره‌ی علل اولیه‌ی هستی بحث می‌کند. 5 [] جنگ‌هایی است که آتن با اسپارت داشت و در چند مرحله سالیان متمادی به طور " انجامید. این جنگ‌ها در نهایت به پیروزی اسپارت انجامید. ‎ee Lv]‏ مرکب : آن است که انسان چیزی را نداند و به اين نادانی خود توجه نداشته باشد بلکه خود را عالم به آن پندارد. اين نوع جهل ۰ مرکب نامیده شده زیرا از دو جهل . ترکیب یافته است. یکی جهل به واقع و دیگری جهل به این جهل. جهل بسیط : آن ‏بت که آدمی ‎ ‏ی را نداند و به این نادانی خود توجه داشته باشد یعنی بداند که ‏نمی‌داند. منطق مظفر اج ۱۱ص ۳۳ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 80:

درس اول :فلسفه چيست؟ ()1 اصطالح فلسفه در بين مردم مباني فلسفي علوم تجربي درس دوم درس اول :فلسفه چيست؟ ()1 الف) كلمه‌ي فلسفه : )1ريشه‌ي يوناني دارد. )2معَّر ب (ترجمه شده به عربي) كلمه‌ي فيلوسوفياست. سوفيا :دانايي فيلو :دوستداري )3معناي اوليه‌ي آن دوستداري دانايي )4معناي امروزي آن دانش است. ب) كلمه‌ي فيلسوف: )1ريشه‌ي يوناني دارد. )2معَّر ب كلمه‌ي فيلوسوفوس است. سوفوس :دانايي )3معناي اوليه‌ي آن دوستدار دانايي است .فيلو :دوستدار )4معناي امروزي آن دانشمند است. )5اولين كسي كه خود را فيلوسوفوس ناميد ،فيثاغورث بود و افالطون هم استاد خود سقراط را با اين عنوان معرفي كرد. ج) كلمه‌ي سوفيست: )1كلمه‌اي يوناني است. )2معناي اوليه‌ي آن دانشمند است. )3معناي امروزي آن مغالطه‌كار است. )4سوفيست‌ها قبل از سقراط پديد آمدند. )5اعتقاد سوفيست‌ها درباره‌ي حقيقت :آنها مقياس و مالك حقيقت را ادراك (حسي) انسان مي‌دانستند و براي حقيقت و واقعيت ارزش و اعتباري جدا از ادراك آدمي قائل نبودند. )6روش سوفيست‌ها استفاده از مغالطه در استدالل‌هايشان بود. )7مغالطه :به كار بردن استدالل‌هايي كه به ظاهر درست است اما در واقع غلط مي‌باشد .لفظ «سفسطه» كه معَّر ب «سوفيست» است به معناي «مغالطه‌كاري» مي‌باشد. مثال براي مغالطه -1 :هركس مسلمان باشد دروغ نمي‌گويد .پس هر كس دروغ نگويد، مسلمان است. -2امروز نوجواني كه از مدرسه اخراج شده بود ،به جرم سرقت دستگير شد .همه جوانان و نوجواناني كه نتوانند درس بخوانند به فساد و جنايت كشيده مي‌شوند. -3اسالم سفارش فراوان كرده است كه در عروسي وليمه داده شود .خانواده داماد هم استطاعت مالي دارند .بنابراين در شب مراسم خوب است پنج نوع غذا ،چند نوع نوشيدني و انواع ساالد و دسر سفارش داد. د) سقراط به دو دليل خود را فيلسوف ناميد نه سوفيست: - 2هم‌رديف نشدن با سوفيست‌ها -1تواضع و فروتني ه) تحوالت كلمه‌هاي فلسفه ،فيلسوف ،سوفيست: معناي كلمه نخستين معناي جديد فلسفه دوستداري دانايي دانش فیلسوف دوستداري دانايي دانشمند سوفيست دانشمند مغالطه كار اصطالح فلسفه در بين مردم: اصطالح فلسفه : )1در نزد عامه ی مردم :چرايي حادثه‌ها و توضيح و تبيين آن‌ها و به عبارت ديگر «تبيين عقالني» يك واقعه يا پديده است .فلسفه به دنبال پاسخ به چيستي و چرايي حادثه‌ها است. چه زمان مردم از فلسفه‌ي يك امر سؤال مي‌كنند؟ زماني كه : -1با اموري مواجه شوند كه برخالف انتظار و عادت آ‌ن‌هاست. - 2از عواملي كه سبب پيدايش امري شده است ،اطالع درستي نداشته باشند. ارسطو مي‌گويد :اعجاب و حيرت است كه نخستين انديشمندان و هم‌چنين مردم امروز را به بحث‌هاي فلسفي كشانيده است. ورود به فلسفه زماني اتفاق مي‌افتد كه آدمي در مقابل حوادث جهان دچار حيرت شود و فلسفه مي‌خواهد به وضع حيرت و زدودن آن با تبيين عقالني دست يابد. )2فلسفه به عنوان دانش خاص :الف) به معناي عام :فلسفه‌ي علوم فلسفه‌ي علوم تجربي فلسفه‌ي علوم انساني ب) به معناي خاص :مابعد الطبيعه معناي فلسفه به‌عنوان يك دانش :شكل خاصي از تكاپوي پايان‌ناپذير عقالني براي پي بردن به راز و رمز امور كه حوزه‌هاي مختلفي را دربرمي‌گيرد .مانند :پديده‌هاي طبيعي ،اجتماعي ،تاريخي و ..... معناي مشترك ميان فلسفه در نزد توده‌ي مردم و فلسفه به معناي دانش خاص «تبيين عقالني» است. مباني فلسفي علوم تجربي : از آن‌جا كه هر علمي نيازمند پايه‌ها و مباني محكمي است كه به آن تكيه كرده و با هر شبهه‌‌اي فرو نريزد علوم تجربي نيز به مباني كلي عقالني نيازمند است كه در فلسفه‌ي علوم طبيعي بيان مي‌شود. سؤال‌هايي مانند «چرا طبيعت قابل شناخت است؟» و يا « چرا با اين‌كه حواس خطا مي‌كنند ،به آن‌ها اعتماد داريم؟ و ....در علوم تجربي مطرح مي‌شود كه پاسخ آن در خود علوم تجربي قابل تحقيق نيست .پاسخ اين سؤاالت در قلمرو ديگري كه همان فلسفه‌ي علوم طبيعي است با تبيين عقالني صورت مي‌گيرد. اصل اول :واقعيت داشتن جهان : كاربرد مفاهيمي مانند فلز ،راديم ،اشعه و .....توسط يك دانشمند علوم تجربي نشان‌دهنده‌ي اين است كه آنان معتقدند ،اين عناصر خيالي نبوده و ساخته‌ و پرداخته‌ي ذهن نمي‌باشد .بلكه اموري واقعي است. × بيشتر بدانيم اصل واقعيت داشتن جهان يك اصل بديهي است كه هر انسان عاقلي آن را قبول مي‌كند و در عمق ذهن و ادراك خويش به آن معترف است .كساني‌كه اين اصل را انكار مي‌كنند در عمق وجود خود به آن باور دارند ولي در مقام بحث و سخن آن را نمي‌پذيرند. اصل دوم :قابل شناخت بودن طبيعت : كاربرد مفاهيم علمي توسط دانشمند علوم تجربي بيانگر آن است كه اين مفاهيم حكايت از عناصر در عالم طبيعت دارند كه قابل شناخت است و آدمي قادر به شناخت طبيعت و موجودات و قوانين آن است. × بيشتر بدانيم قدرت بر شناخت طبيعت در انسان به معناي آن است كه نيروهايي در درون انسان وجود دارد كه به كمك آن مي‌تواند پديده‌ها را بشناسد. مانند عقل و حواس اصل سوم :درستي روش تجربه و آزمايش دانشمندان قبول دارند كه به حواس انسان مي‌توان اعتماد كرد و تجربه و آزمايش روشي مطمئن براي كشف اسرار طبيعت است. تعريف علوم تجربي :مجموعه‌ي منظمي از نتايج تالش‌هاي تجربي انسان براي درك بهتر پديده‌هاي طبيعت است. اصل چهارم :اصل يكنواخت عمل كردن طبيعت يكي از نشانه‌هاي قانون طبيعت آن است كه از پديده‌اي خبر مي‌دهد كه تكرار مي‌شود .پس مفهوم قانون به ما مي‌فهماند كه انتظار داريم طبيعت همواره به‌صورت يكنواخت عمل كند يعني در شرايط مشابه نتايج مشابه به‌دست آيد و اين يكي از فرض‌هاي اوليه و مقدماتي است كه دانشمندان در همه‌ي علوم تجربي آن‌را پذيرفته‌اند( .به اين اصل در فلسفه ،اصل سنخيت علت و معلول مي‌گويند). اصل پنجم :اصل عليت امكان ندارد حادثه‌اي در اين جهان بي علت اتفاق افتد و يا موجودي خود‌به‌خود و بدون دخالت يك عامل ديگر به‌وجود آيد .به عبارت ديگر هر قانوني ،بيان يك رابطه‌ي عليت است .لذا : )1تمام تحقيقات علمي در پرتو قاعده‌ي عليت معنا پيدا مي‌كند. )2رنج و زحمت طاقت‌فرساي دانشمندان براي دست‌يابي به علل پديده‌هاست. )3همه‌ي قوانين علمي بر پايه‌ي قانون عليت بنا شده است. كار فلسفي :هرگاه ما يك موضوع جدي را مقابل ديدگان عقل قرار دهيم و با روش عقلي و منطقي سعي در شناخت ابعاد آن بنماييم. كار فلسفه‌ي علوم طبيعي :دانش‌هاي تجربي را در مقابل ديدگان عقل قرار داده و با روش عقلي و منطقي به تعمق در آن‌ها مي‌پردازد تا : )1به تببين عقالني مبادي و نقاط اتكاي علوم تجربي )2به تبيين عقالني روش‌هاي تجربي دست يابد. نتيجه :هر علمي داراي قوانين مخصوص به خود است .در همه‌ي قوانين اصول مشتركي وجود دارد كه در نزد دانشمندان پذيرفته شده است .بنابراين علوم تجربي براي اثبات اصول و مباني كلي نيازمند فلسفه است و اين اصول كلي خود غير‌تجربي است. مقايسه‌ي علوم تجربي و فلسفه‌ي علوم تجربي: علوم تجربي :مسأله‌ي علوم تجربي يافتن رابطه بين پديده‌هاست. روش علوم تجربي ،تجربه است. هدف علوم تجربي ،شناخت طبيعت و بهره‌مندي از آن مي‌باشد. فلسفه‌ي علوم تجربي :مسأله‌ي فلسفه‌ي علوم تجربي سؤال‌هايي از قبيل «چرا طبيعت قابل شناخت است؟»« ،چرا مي‌توان به حواس انسان اعتماد كرد؟» و ...... روش فلسفي علوم تجربي ،تبيين عقالني است. هدف فلسفه‌ي علوم تجربي ،تبيين عقالني مبادي و نقاط اتكاي علوم تجربي است. درس دوم فلسفه :فلسفه چيست؟ ()2 رابطه‌ي فلسفه و جامعه شناسي رابطه‌ي فلسفه و علم سياست رابطه‌ي فلسفه و علم اخالق رابطه‌ي فلسفه و علم هنر رابطه‌ي فلسفه و علم حقوق براي مطالعه درس سوم درس دوم فلسفه :فلسفه چيست؟ ()2 الف) شالوده‌ي[ ]1علوم انساني عقايدي است كه يك دانشمند نسبت به حقيقت و ماهيت انسان دارد. ب) نظريات دانشمندان علوم انساني (جامعه‌شناس ،روان‌شناس و )....در رشته‌هاي علمي خود متأثر از نظريات آن‌ها درباره‌ي ماهيت انسان است .يعني عقايد آن‌ها درباره‌ي انسان موجب نظريات مختلف مي‌شود. ج) اثبات عقايد مختلف دانشمندان علوم انساني درباره‌ي انسان از راه‌هاي علمي و تجربي امكان‌پذير نيست. رابطه‌ي فلسفه و روان‌شناسي تعريف روانشناسي :علمي كه در آن حاالت رواني و رفتار آدمي تحقيق و بررسي مي‌شود. پيشرفت روانشناسي :از قرن 18ميالدي با استفاده از روش تجربي و اندازه‌گيري شروع شد. دو مسأله رابطه‌ي فلسفه و روان‌شناسي را برقرار مي‌كند: )1ماهيت انسان (روح غيرمادي) :الف) روانشناسي كه نگرش فلسفي‌اش نسبت به انسان اين است كه انسان عالوه بر جسم مادي ،صاحب روح غيرمادي است با ب) روانشناسي كه نگرش فلسفي‌اش اين است كه انسان چيزي جز جسم مادي نمي‌باشد ،متفاوت است. )2بحث شناخت و معرفت :يكي از بحث‌هاي مهم فلسفه است كه در آن سخن از حقيقت ذهن آدمي و قواعد آن در شناخت عالم خارج سخن به ميان آيد. از آن‌جا كه شناخت يكي از افعال رواني انسان است ،اين بحث در روانشناسي هم مطرح مي‌شود. رابطه‌ي فلسفه و جامعه شناسي تعريف جامعه :تجمع گسترده‌اي از مردم با عقايد و سنت‌ها و روش‌هاي زندگي و منافع اقتصادي و سياسي مشترك، كه براي رسيدن به هدف‌هاي مشترك خود ،آگاهانه با يكديگر تعاون عمومي دارند. دو مسأله‌ي ارتباط دهنده‌ي فلسفه و جامعه شناسي : ) 1اصالت فرد و اصالت جامعه :الف) اصالت فرد :جامعه چيزي جدا از افراد نيست و براي جامعه جداي از افراد هويت مستقلي وجود ندارد.. ب) اصالت جامعه :جامعه چيزي جداي از افراد است و براي جامعه جداي از افراد هويت مستقلي وجود دارد. اين بحث كه آيا جامعه وجود مستقلي غير از افراد دارد يا خير؟ يك بحث فلسفي است. )2انسان و پايگاه طبقاتي او : اين مسأله كه آيا انسان موجودي است كه كامًال تابع پايگاه طبقاتي (جامعه) است و يا اين‌كه انسان مي‌تواند خود را از تأثير مطلق و بي‌قيد و شرط پايگاه طبقاتي آزاد كند؟ دو پاسخ دارد: الف) ديدگاه ماركسيسم :انسان كامًال تابع پايگاه طبقاتي خود است. در‌كدام‌دوره‌ي‌تاريخي و به كدام طبقه‌ي اقتصادي تعلق دارد ،داراي عقايد ،فرهنگ ،ارزش‌ها وآرمان‌هاي خاصي است. -2انسان مانند يك موم فرض شده كه نمي‌تواند به خودش شكلي بدهد و در دست شرايطاقتصادي و اجتماعي زمان خود شكل مي‌گيرد( .همان‌طور كه موم قابل انعطاف و شكل‌پذيري فراوان است ،انسان ماهيتي مانند آن دارد .پس انسان يك موجود مجبور است) . ب) ديدگاه فيلسوفان الهي :انسان مي‌تواند خود را از قيد و بند پايگاه طبقاتي‌اش برهاند زيرا : . 1انسان به دليل روح غيرمادي و فطرت الهي داراي اراده‌ي آزاد است. .2انسان با عقل و منطق مي‌تواند به ارزيابي انديشه‌ها ،ارزش‌ها و آرمان‌ها بپردازد و براي خود فرهنگ خاصي را انتخاب كند. آزاد بودن يا مجبور بودن انسان به شرايط طبقاتي يك بحث فلسفي است. رابطه‌ي فلسفه و علم سياست يكي از مسائل علم سياست :حكومت بر مردم حق چه كساني است؟ و مردم بايد از چه كسي يا كساني اطاعت كنند؟ پاسخ به اين سؤاالت زماني امكان‌پذير است كه بتوانيم به حوزه‌ي ديگري از معرفت كه فلسفه‌ي علم سياست است وارد شويم تا در آنجا به مباني و اصولي درباره ي ماهيت و حقيقت انسان و جامعه است دست يابيم و بتوانيم مسأله‌ي حكومت را تبيين عقالني كنيم. ديدگاه‌هاي مختلف در خصوص مشروعيت سياسي و اقتدار حكومت‌ها )1ماركسيسم ‌:حكومت حق طبقه‌ي «پرولتاريا» (طبقه‌ي كارگر) است و آن‌چه پرولتاريا بگويد مشروعيت سياسي دارد. ) 2جامعه شناسان غربي :حكومت حق اكثريت مردم است و اقليت بايد تابع اكثريت باشد يعني مشروعيت سياسي متعلق به اكثريت است. ) 3اسالم :حكومت و اقتدار تنها از آن خدا است و كسي مشروعيت سياسي و «واليت» پيدا مي‌كند كه حكم خدا را بيان مي‌كند و از سخن كسي كه برخالف حكم خدا فرمان دهد نبايد اطاعت كرد. ) 4ديكتاتوري يا استبدادي :حكومت حق فرد ديكتاتور است و مشروعيت سياسي به فرد ديكتاتور بستگي دارد. رابطه‌ي فلسفه و علم اخالق در علم اخالق از خوبي و بدي و بايد و نبايد صحبت مي‌شود و اين‌كه بايد درستكار ،وفادار، عفيف بود و از تكبر و ناپاكي و بي‌ادبي دوري جست .اما سواالتي مطرح مي‌شود كه پيوند بين فلسفه و علم اخالق ايجاد مي‌كند .اين سؤاالت عبارتند از : ) 1چرا برخي از صفات خوب و اخالقي و برخي ديگر از صفات اخالقي بد هستند؟ )2آيا ارزش‌هاي اخالقي :الف) مطلق هستند؟ يعني انسان در همه‌ي شرايط و هميشه بايد راستگو باشد يا نه ؟ ب) نسبي هستند؟ يعني ارزش‌هاي اخالقي تابع اموري است مانند سود فرد يا سود جامعه و ..... پاسخ اين سؤاالت در «فلسفه‌ي علم اخالق» مطرح مي‌شود .در فلسفه‌ي علم اخالق به دنبال شالوده‌هاي عقالني هستيم تا بتوانيم براساس آن احكام و قواعد علم اخالق را تبيين عقالني كنيم. رابطه‌ي فلسفه و علم هنر در هنر سؤاالتي مانند چه چيز زيبا و چه چيز زشت است؟ چه چيز را بايد زيبا و چه چيز را بايد زشت دانست؟ چرا يك گل در طبيعت زيباست؟ و .... در كنار اين سؤاالت ،سؤال‌هاي ديگري مطرح است كه جايگاه آن در هنر نيست و پاسخ آن‌ها را بايد در فلسفه‌ي هنر جست‌و جو كرد .نمونه‌اي از اين سؤاالت : )1حقيقت و ماهيت زيبايي چيست؟ )2فرق هنرمند با ديگران در چيست؟ ) 3چرا برخي از مردم همانند شاعران زبان زيبايي و هنري اشياء را مي‌فهمند ولي برخي ديگر از درك آن عاجزند؟ )4آيا همه‌ي مردم با نگاه به اشياء و زيبايي آن‌ها را درك مي‌كنند؟ فلسفه ي هنر به تبيين عقالني اين سؤاالت مي‌پردازد. رابطه‌ي فلسفه و علم حقوق علم حقوق با جرم و مجازات سر و كار دارد اما سؤاالت ديگري مطرح مي‌شود كه جايگاه پاسخ به آنها فلسفه‌ي علم حقوق است .مانند : چرا بايد اشخاص مجرم «مجازات» و «تنبيه» شوند؟ در پاسخ به اين سؤال دو نگرش وجود دارد : الف) نگرش فلسفي حقوق‌داني كه انسان را صاحب روح و فطرت و اراده‌ي آزاد مي‌داند. ب) نگرش فلسفي حقوق‌داني كه انسان را مجبور و تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي بداند. مسلمًا تفاوت در اين دو نگرش به تفاوت نظر درباره‌ي جرم و مجرم و مجازات منتهي مي‌شود. اين مسائل در فلسفه‌ي علم حقوق تبيين عقالني مي‌شود. براي مطالعه ضميمه درس دوم فلسفه :فلسفه چيست؟ ()2 ديالكتيك Dialectique , dialectic : جست‌و جوي حقيقت از راه مباحثه است و به معني مباحثه‌ي منطقي از طريق سؤال و جواب نيز مي‌باشد .گفته‌اند اول بار زنون الئايي به آن دست زد و افالطون آن‌را گسترش داد. ماركسيسم Marxisme : فلسفه‌ي تاريخ و نظريه‌ي سياسي و اقتصادي كارل ماركس ( )1818-83فيلسوف آلماني است كه فردريك انگلس ( )1825-95در توضيح و بسط اين مكتب ،با او يار بود. ماركسيسم در درجه‌ي اول يك نظريه‌ي تاريخي است كه روش تحليل ديالكتيكي را براي توضيح تطورات جامعه‌ي بشري به كار مي‌برد .اساس فلسفه‌ي ماركس ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي است .يعني تفسير مادي عالم كه مبناي آن ديالكتيك هگلي است و برطبق آن يك تضاد دروني در همه‌ي اشياء و پديده‌هاي طبيعت وجود دارد و مبارزه‌ي اين به مرحله‌ي خاصي رسيده و يك جهش ناگهاني اتفاق مي‌افتد و اين جهش محتواي ذاتي جريان تكامل در طبيعت است. منظور از ماترياليسم تاريخي تفسير مادي تاريخ است .يعني تكامل تاريخي بشر نتيجه‌ي تكامل وسايل توليد است و وسايل توليد نيازمندي‌هاي مادي انسان و روابط اجتماعي‌اش را برآورده ساخته و زيربناي ساختمان جامعه است و ساير نهادهاي اجتماعي (مذهب ،اخالق ،دولت، سياست ،تعليم و تربيت ،اصول عقايد ،خانواده و )....براساس اين زيربنا شكل مي‌گيرد و روبناي اجتماعي را مي‌سازند .در هر جامعه برحسب ساختمان اقتصادي و نحوه‌ي رفع احتياجات مادي، نوع خاصي از نهادهاي روبنايي شكل مي‌گيرد. (حاكميت + Kratia :مردم )demos دموكراسي : تاكنون معناي جامعي از دموكراسي نشده است زيرا رژيم‌هاي مختلف آن را به معاني نسبتًا متفاوت به‌كار مي‌برند .ولي عام‌ترين معناي آن برابري فرصت‌ها براي افراد يك جامعه به منظور برخورداري از آزادي‌ها و ارزش‌هاي اجتماعي است و در معناي محدودتر ،شركت آزادانه‌ي افراد در گرفتن تصميم‌هايي كه در زندگي فرد و جامعه مؤثر است .محدودترين معناي اين كلمه ،شركت آزادانه‌ي افراد در گرفتن تصميم‌هاي سياسي مهم جامعه (مستقيم يا غيرمستقيم) است .معناي دموكراسي در طول تاريخ از محدودترين به وسيع‌ترين معناي آن گسترش يافته و اين كلمه امروزه ،خارج از حدود سياست ،به صورت دموكراسي اجتماعي و دموكراسي اقتصادي نيز به كار مي‌رود. دموكراسي سياسي در عمل به معناي حكومت اكثريت يا نصف به‌عالوه‌ي يك مجموع رأي‌دهنگان است و آبراهام لينكلن آن را «حكومت مردم ،به دست مردم و براي مردم» تعريف كرده است. دموكراسي به‌عنوان فلسفه‌ي سياسي ،مردم را در اداره‌ي امور خود و نظارت بر دولت شايسته ،توانا و محق مي‌شناسد و وجود دولت را ناشي از اداره‌ي مردم مي‌شمارد. ديكتاتوري عنوان ديكتاتور در روم باستان به كساني اطالق مي‌شد كه در مواقع بحراني براي مدت شش ماه با اختيارات فوق‌العاده حكومت مي‌كردند .بنابراين ديكتاتوري رومي نوعي قدرت قانوني بود .ولي در اواخر دوره‌ي جمهوري سرداراني كه قدرت حكومت را با وسايل غيرقانوني تصاحب كردند ،اين عنوان را به خود بستند و ديكتاتوري صورت غيرقانوني يافت .سوالر ويوليوس قيصر محدوديت‌هاي ديكتاتوري را برداشتند و غيرقانوني حكومت كردند .ديكتاتوري نوع قدرتي است كه چند مشخصه از مشخصات زير را داراست : .1نبودن قوانين يا سنت‌هايي كه فرمانروا آن‌ها را در اعمال خود در نظر داشته باشد. .2نامحدود بودن قدرت. .3به دست آوردن قدرت مالي با نقض قوانين قبلي. .4نبودن مقررات منظم براي جانشيني. .5به كار بردن قدرت در جهت منافع گروه اندك. .6اطاعت اتباع تنها به سبب ترس از قدرت دولت. .7تمركز قدرت در دست يك نفر. .8به كار بردن ترور. بعضي از اين معيارها را مي‌توان عمومي‌تر و شاخص‌تر دانست .چنان كه مي‌توان صفات ديكتاتوري را در مطلق بودن قدرت ،به زور به دست آوردن قدرت عالي دولت و نبودن قواعدي منظم براي جانشيني خالصه كرد. پرولتاريا Proletariat : در ُر م باستان پرولتاريا به معناي پايين‌ترين طبقات جامعه بود كه فاقد مالكيت بودند و گاهي به معناي طبقات پست هر جامعه به‌كار مي‌رود و در اين استعمال تحقيرآميز است .در مفهوم جديد پرولتاريا در طبقه‌ي كارگران صنعتي اطالق مي‌شود .اين مفهوم را بيشتر ماركسيسم اشاعه داد و اين طبقه در فلسفه‌ي تاريخي آن داراي اهميت خاص است. ماركس وانگلس مقصود خود را از اين اصطالح در «مانيفست كمونيست» چنين توضيح مي‌دهند .مقصود از پرولتاريا طبقه‌ي كارگران مزد بگير جديد است كه مالك هيچ وسيله‌ي توليدي نيستند و نيروي كار خود را به خاطر تأمين زندگي مي‌فروشند. رسالت تاريخي پرولتاريا در ماكسيسم اين است كه با اكثريت يافتن در جامعه از راه انقالب ،قدرت سياسي را به دست مي‌گيرد و مالكيت وسايل توليد را اجتماعي مي‌كند .بدين ترتيب جامعه‌ي بي‌طبقه و سوسياليزم مستقر شود. انقالب پرولتاريا :به عقيده‌ي ماركس انقالب كارگر يعني بيداري و فشار توده‌هاي متشكل براي باال بردن سطح زندگي نه براي تحصيل قدرت سياسي. جامعه‌ي بي‌طبقه :پس از انقالب پرولتاريا دوره‌اي به وجود مي‌آيد به نام ديكتاتوري پرولتاريا كه دوره حد فاصل بين كاپيتاليسم و دوره‌ي ايده‌آل است و دوره‌ي ايده‌آل دوره‌اي است كه جامعه بي‌طبقه به‌وجود مي‌آيد و ديكتاتوري پرولتاريا به خودي خود از بين مي‌رود. منابع : .1فرهنگ سياسي – داريوش آشوري -جلد دهم – نشر مرواري .2فرهنگ تفسيري اسم‌ها – محمد حاجي زاده -نشر جامه‌دران [ ]1شالوده به معناي بنياد ،طرح و نقشه و پي ديوار است. درس سوم:فلسفه چیست؟()3 مسائل فلسفه ي اولي مهم‌ترين مصداق فلسفه درس چهارم درس سوم:فلسفه چیست؟()3 تعريف فلسفه :كوشش براي فهم علت حقيقي رويدادها و درك مباني و اصولي كه علوم تجربي و علوم انساني بر آن‌ها استوار شده است. نگاه فلسفي :نگاهي ريشه‌ياب است و فيلسوف همواره مي‌كوشد تا از ظاهر پديده‌ها فراتر رود و آنچه را كه در ُبن و باطن پديدارهاست بشناسد. مهم‌ترين بخش فلسفه به‌عنوان دانش خاص مابعد‌الطبيعه است .مابعد‌الطبيعه همان متافيزيك فلسفه‌ي ُع ليا ،فلسفه‌ي اولي ،هستي شناسي است. در جهان طبيعت با موجودات مختلفي سروكار داريم كه پرداختن به ويژگي‌هاي آنان اختصاص به يكي از علوم دارد .به‌عنوان مثال: )1موضوع علم رياضيات :كميت يا مقدار است. )2موضوع علم فيزيك :خواص ماده است. )3موضوع علم زيست شناسي :موجود زنده است. موجودات عالم طبيعت علي‌رغم اختالف در خصوصيات و ويژگي‌ها در يك چيز شريك‌اند و آن اين است كه همگي «وجود دارند» و «هستند» .مابعدالطبيعه نيز موجودات را از حيث «بودن» بررسي مي‌كند. تعريف مابعدالطبيعه :علم به احوال موجودات صرفًا از آن جهت كه داراي وجود‌اند نه از جهتي ديگر. موضوع مابعدالطبيعه :مطلق وجود ،وجود بماهو وجود ،وجود بدون قيد و شرط. مسائل فلسفه ي اولي : )1ثابت بودن يا متغير بودن اصل هستي :بررسي اين مسأله كه موجودات علي‌رغم تغيير و دگرگوني در خصوصيات مختلف آيا هستي يا وجودشان نيز متغير است يا ثابت يك بحث فلسفي است. بررسي تغيير در ساير خصوصيات اشيا بر عهده‌ي علوم مختلف است .مانند سردي و گرمي كه در مبحث حرارت در علم فيزيك و حركت و سكون در مبحث مكانيك و سبزي و سرخي سيب در علم بيوشيمي بررسي مي‌شود. )2وجود و ماهيت :در قضايايي مانند سنگ وجود دارد .درخت وجود دارد .انسان وجود دارد و .... همه ي موجودات علي‌رغم اختالفاتي كه در چيستي يا ماهيت و خصوصيات دارند ،در يك چيز شريكند و آن وجود داشتن است .بحث از وجود و ماهيت يك بحث فلسفي است. )3علت و معلول : علت :آنچه باعث به وجود آمدن معلول مي‌شود. معلول :آنچه در وجود و هستي نيازمند علت است. عليت :رابطه‌ي واقعي ميان علت و معلول اگر رابطه ي عليت به اصل هستي بازگردد يك بحث فلسفي است و در فلسفه اولي بررسي مي‌شود و اگر عليت به‌عنوان يكي از خصوصيات هستي مورد توجه قرار گيرد جايگاه بررسي آن علوم ديگر است. )4وحدت و كثرت :يكي ديگر از مسائل فلسفه ي اولي است. وحدت :وحدت ميان اشياء موجب همانندي و مشابهت آن‌ها شده و براساس اين همانندي‌ها مي‌توان آن‌ها را دسته‌بندي كرده و نام واحدي بر هر دسته بگذاريم. كثرت :كثرت ميان اشياء موجب تمييز آنها از يكديگر مي‌شود. مهم‌ترين مصداق فلسفه : مقدمه : 1فلسفه كوششي براي شناختن ريشه ،پايه و علت اصلي و حقيقي و باطني هر پديده تا بتوان آن را تبيين عقالني كرد. مقدمه : 2هستي و وجود‌،حقيقي‌ترين‌و‌اصلي‌ترين‌مبنايي‌است‌كه‌همه‌ي خصوصيات اشياء و پديده‌ها به آن باز مي‌گردد. مقدمه : 3مابعدالطبيعه همان شناخت احكام مطلق وجود است. نتيجه :مابعدالطبيعه مهم‌ترين مصداق فلسفه است كه سراسر هستي را عرصه‌ي مطالعه‌ي خويش قرار مي‌دهد تا به تبيين عقالني احكام آن بپردازد. درس چهارم :آغاز فلسفه یونان مهد تفکر فلسفی نحوه‌ی ظهور سوفسطاییان عقاید پروتاگوراس،گرگیاس نمونه‌ای از مغالطه‌ی گرگیاس،مقایسه‌ی نظر پروتاگوراس و گرگی س تأثیر سوفسطاییان احیای تفکر اصیل سخنگوی فلسفه درس چهارم :آغاز فلسفه مقدمه : -1آغاز اندیشه بشر به زمان و مکان خاصی مربوط نمی‌باشد زیرا تفکر هم‌زاد بشر است. -2تأمالت بشر پیرامون هستی و آغاز و انجام جهان در ابتدا : الف) همراه با باورهای دینی بود. ب) به زبان رمزی بیان می‌شد. ج) سرچشمه‌ی آن صبغه‌ی مابعد‌الطبیعه داشته است. د ) خاستگاه آن در میان پندارهای دینی مردم مشرق زمین است. یونان مهد تفکر فلسفی .1نخستین مجموعه‌ها یا قطعه‌هایی که به زبان فلسفی نگاشته شده و یا جنبه‌ی فلسفی در آن‌ها غلبه داشته از یونان باستان به یادگار مانده است. .2فلسفه در آن‌جا رسمیت یافت و زبان رمز و افسانه در تفسیر جهان جای خود را به زبان تعّق ل داد. .3مدارس فلسفی بنیان‌گذاری شده و تعلیم و تعّلم فلسفه عمومیت یافت. نکته :برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه‌ی غرب ،ظهور ناگهانی تمدن در یونان را شگفت‌انگیز و دشوار می‌داند زیرا بیشتر عوامل سازنده‌ی تمدن از هزاران سال پیش از تمدن یونان ،در مصر و بین‌النهرین پدیدار گشته و از آن‌جا به سرزمین‌های دیگر اشاعه یافت. زادگاه فلسفه‌ی یونانی ایونیا بود واقع در غرب آسیای صغیر در حدود 6قرن پیش ازمیالد . نخستین مسأله‌ای که ذهن اندیشمندان نخستین را به خود مشغولمی‌داشت،دگرگونی‌های عالم طبیعت مانند رشد و پژمردگی ،کودک و کهولت ،روز و شب و ...از همه مهم‌تر ،زندگی و مرگ بود .آن‌ها در پی تبیین عقالنی این دگرگونی‌ها بودند مانند طالس ،فیثاغورث و .....این اندیشمندان هر کدام دستگاه‌های فلسفی متفاوتی طراحی نمودند و به نحوه‌ی خاصی به تفسیر جهان پرداختند. نحوه‌ی ظهور سوفسطاییان آرا و نظرات متفاوت و غالبًا متضاد چهان‌شناسان باستان سبب شد تا نوعی تشویش و نگرانی در مردم آن زمان به‌وجود آید و بذر بی‌اعتمادی نسبت به دانش و اندیشه پدید آید .ثمره‌ی این آشفتگی ،به وجود آمدن سوفسطاییان بود که منادی بی‌اعتباری علم و اندیشه بودند. سوفسطاییان دنبال کردن کار جهان‌شناسان را بیهوده می‌دانستند زیرا : .1سخنان آن‌ها با یکدیگر تعارض داشت. .2جهان شناسان نتوانستند تفسیر صحیحی از جهان ارائه کنند. سوفسطاییان با باطل دانستن دنبال کردن شیوه‌ی جهان‌شناسان ،آموزش علوم سیاست و فن سخنوری را ترویجکردند و مغالطه می‌کردند یعنی از مقدمات صحیحی شروع می‌کردند و با سخن‌پردازی ،نتایج مهمل از آن می‌گرفتند. گزنفون :سوفسطاییان در برابر مزد خود به قصد فریب سخن می‌گویند و می‌نویسند و هیچ کمکی به کسی نمی‌کنند زیرا هیچ‌یک از آن‌ها دانا نبوده و نیست. کارهای سوفسطاییان این شبهه را در اذهان تقویت کرد که چون با بسط مقال (سخنوری) می‌توان هر ادعایی راثابت کرد پس )1 :هیچ حقیقتی در جهان وجود ندارد )2 .حق و باطل از هم تفکیک ناپذیرند )3 .سلیقه‌ی افراد معین می‌کند چه چیزی حق است و چه چیزی باطل! انسان معیار همه چیز ! زندگی‌نامه پروتا گوراس )1 :از میان سوفسطاییان بیش از همه شهرت داشت. )2در قرن پنجم قبل از میالد در آتن می‌زیست. )3با حاکم آتن (پریکلس) روابط دوستانه داشت. )4نخستین کسی که در مقابل تعلیم مزد می‌گرفت. )5در اواخر عمر کتابی درباره‌ی خدایان نوشت که سبب محاکمه‌ی او در آتن و محکوم شده او به مرگ شد و در مسیر فرار به جزیره‌ی سیسیل از دنیا رفت. عقاید پروتاگوراس )1همه چیز نسبی و موقتی است. )2حقیقت به معنای دانش پایدار و ثابت هرگز به دست نمی‌آید. )3انسان معیار همه چیز است( .شعار پروتاگوراس) یعنی چون همگان نمی‌توانند در هیچ اصل مشترکی به نام «حقیقت» به وحدت نظر برسند ،پس نتیجه می‌گیریم که : )4حقیقت جنبه‌ی خصوصی و شخصی دارد. )5هر کس هر چه بپندارد و تخیل کند برای او حقیقت است. هیچ چیز را نمی‌توان شناخت گرگیاس .1سوفسطایی دیگری بود که شهرت قابل مالحظه‌ای داشت. .2معاصر با پروتاگوراس بود. .3افالطون یکی از آثار خود را به نام او کرده است. .4افکار اصلی خود را در یکی از آثار خود به نام «درباره‌ی طبیعت» چنین آورده است: اوًال هیچ چیز وجود ندارد .ثانیاً به فرض وجود برای انسان شناختی نیست .ثالثًا اگر برای انسان شناختی باشد نمی‌توان آن را به دیگران تعلیم داد. مقایسه‌ی نظر پروتاگوراس و گرگیاس این دو نظر مقابل یکدیگر است زیرا پروتاگوراس معتقد است هر کس هرچه پنداشت حقیقت است ولی گرگیاس می‌گوید هیچ حقیقتی را نمی‌توان یافت. نمونه‌ای از مغالطه‌ی گرگیاس «هیچ‌چیز وجود ندارد ،زیرا اگر چیزی موجود باشد یا از ازل بوده است و یا در زمانی به وجود آمده است ....اما اگر چیزی ازلی باشد پس آغاز ندارد .پس بی‌نهایت است (مغالطه) و چون بی‌نهایت است پس در هیچ‌جا نیست زیرا مکان آن را محدود می‌نماید ،چیزی که در هیچ جا نیست ،هیچ است (مغالطه)». نمونه‌ای از مغالطه )1این سخن که هیچ‌چیز وجود ندارد ،شامل خود گوینده هم می‌شود .پس گرگیاس در زبان وجود هر چیزی را انکار می‌کند ،نه در عمل. )2از نظر گرگیاس چیزی که بی‌نهایت زمانی است ،مکان ندارد و آن‌چه مکان ندارد، وجود ندارد .در حالی‌که مکان نداشتن مساوی با وجود نداشتن نیست(.مجردات) تأثیر سوفسطاییان )1تأثیرات مثبت سوفسطاییان : الف) گسترش بحث‌های استداللی به وسیله‌ی فالسفه‌ی بزرگی چون سقراط و افالطون. ب) مورد توجه قرار گرفتن فن منطق به وسیله‌ی ارسطو و تنظیم و تدوین اصول آن. )2تأثیرات منفی سوفسطاییان : سوفسطاییان با مغالطه‌ی خود : .1مبانی علم و حقیقت را متزلزل ساختند. .2موجی از ناباوری و شکاکیت را در فضای فکری روزگار خویش منتشر کردند. .3مردم و به ویژه نسل جوان را در تحصیل حقیقت سرگردان کردند. .4امکان دستیابی به معرفت راستین و اخالق متعالی انسانی را با خطر جدی مواجه می‌ساخت. احیای تفکر اصیل سقراط فیلسوفی است که خطر وجود سوفسطاییان را دریافت و در استوار ساختن تفکر فلسفی اصیل نقش اساسی را ایفا کرد .درباره‌ی سقراط نکات ذیل قابل ذکر است : .1سقراط قهرمانی بود که پرچم علم و حقیقت را دیگر بار برافراشت. .2شک و تردید را از سپهر اندیشه دور ساخت و شالوده‌ی تفکر فلسفی اصیل را استوار ساخت. .3روش سقراط روشی معتدل و بیانش بیانی استوار و مطمئن بود. .4سقراط بنیان‌گذار فلسفه است ،زیرا : الف) انسان‌ها را به تأمل در نفس خویشتن دعوت می‌کرد تا در درون خود گوهر الهی (توانایی عقل) را کشف کنند که پرتوی از عقل رّبانی است که جهان را روشن ساخته است( .خویشتن شناسی) ب) انسان‌ها را به این نکته متوجه کرد که با به کار گرفتن قوه‌ی تعقل (درست اندیشیدن) می‌توان به حقیقت دست یافت یعنی هم معرفت یقینی را به دست آورد و هم فضایل اخالقیرا کسب کرد. ج) مبارزه با سوفسطاییان و آشکار ساختن اشتباهات آن‌ها. )5مکتب سقراط .1 :شاگردان زیادی به خود جلب کرد. .2فضای مساعدی برای بحث و پژوهش فراهم آورد. .3تفکر فلسفی رونق یافت و زمینه برای پرورش اندیشمندان بزرگ مهیا شد. سخنگوی فلسفه سقراط را سخنگوی فلسفه می‌دانند زیرا : .1روش سقراط در تعلیم حکمت پیامبر‌گونه بود یعنی نه با نوشته‌ی خود بلکه با سخنان ،رفتارو منش اخالقی خود ،با بزرگواری و کرامت روحی خود به ترویج فلسفه پرداخت. .2سقراط خود را مأموری از جانب خداوند می‌دانست که باید :اوًال اذهان مردم را بیدار می‌ساخت .ثانیًا اشتیاق به حقیقت را در مردم شعله‌ور می‌کرد و ثالثاً دامن اندیشه را از آلودگی شک و تردید پاک نمود. .3زندگی سقراط آینه‌ی تفکر معنوی او بود .او به تبعیت از فیثاغورث خود را فیلوسوفوس نامید زیرا جویندگی حقیقت خصوصیت ممتازی بود که سقراط تا دم مرگ نیز از آن دست برنداشت. درس پنجم فلسفه :شهید راه حکمت روش سقراط،شیوه‌ی تعلیم حکمت ( :ویژگی‌های سقراط) مقصود سقراط از گشت و گذار،عوامل محاکمه‌ی سقراط (علت کینه‌توزی‌ها و بدخواهی‌ها) سخنان ملتوس در دادگاه توضیحی درباره‌ی دانش خاص سقراط،تالش سقراط برای کشف راز الهام خدایی نتیجه‌ی تالش سقراط،راز پیام سروش دلفی متهم کنندگان سقراط،سخنی رودررو ( :دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام گمراه ساختن جوانان ) خالصه‌ی بحث سقراط و ملتوس درباره‌ی جوانان نتیجه‌گیری سقراط،اعتقاد به خدا ( دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام انکار خدایانی ).ن خالصه‌ی بحث سقراط و ملتوس درباره‌ی خدایان ترس از مرگ نظر سقراط درباره‌ی ترس از مرگ ! حتی تا پای مرگ آخرین سخنان،هرگز نخواهم گریخت پیام سقراط،اولین پیام سقراط چگونگی مقابله‌ی سقراط با سوفسطاییان،شیوه د ویژگی‌ها یا خصوصیات نمی دانم سوفسطاییان،سقراط » دومین پیام سقراط درس ششم درس پنجم فلسفه :شهید راه حکمت سقراط شهید راه حکمت است .برای آشنایی با عمق اندیشه‌های فلسفی سقراط باید با زندگی و سرگذشت سقراط مواجه شد. زندگی‌نامه سقراط .1در اواخر 470و یا اوایل 469پیش از میالد در آتن متولد شد. .2مادرش ماما و پدرش سنگ‌تراش بود .ابتدا شغل پدر را داشت ولی بعد به سراغ علم رفت و در زندگی فقر و قناعت پیشه کرد. .3استاد به خصوصی در تحصیالت خود نداشت و بیشتر از راه مطالعه‌ی آثار گذشتگان تحصیل کرد. .4افالطون بزرگ‌ترین شاگرد اوست. .5دارای زن و سه فرزند بود که زنش بسیار بداخالق و نامهربان بود. .6به قصد شرکت در جنگ‌های پلوپونزی[]1شهر آتن را ترک کرد و رشادت‌های فراوان از خود نشان داد .سرانجام در سال 399قبل از میالد از سوی برخی منتقدان آتن محکوم به مرگ شد. روش سقراط روش سقراط به دیالکتیک یا گفتگوی عقلی معروف است( .جدل) او به حقیقت اعتقاد داشت و می‌گفت حقیقت در درون افراد است که باید با سؤال و جواب آن را بشناسد. شیوه‌ی تعلیم حکمت ( :ویژگی‌های سقراط) سقراط با منش و بزرگواری خویش ،سخنانی ساده ،خنده‌آور ،شیرین و پرمعنا بر زبان می‌آورد که ژرفای خاصی داشت و این مفاهیم واال روح کمال طلبی را در انسان‌ها برمی‌انگیخت. مخاطبین سقراط :توده‌ی مردم از جمله بازاریان ،اعیان ،اشراف و .....به خصوص جوانان بودند. موضوع تفکر و تأمل سقراط :مسائل روزمره‌ی زندگی مقصود سقراط از گشت و گذار .1نباید جسم و مال و ثروت را بر کمال نفس ترجیح داد. .2ثروت فضیلت به بار نمی‌آورد بلکه این فضیلت است که ثروت به بار می‌آورد. سقراط به‌خاطر پول سخن نمی‌گفت (برخالف سوفسطاییان) بلکه سخن گفتن و پنددادن و بیدار ساختن او به خاطر رسالتی بود که خداوند با نداهای غیبی و در رویاها بر عهده او گذاشته بود. عوامل محاکمه‌ی سقراط (علت کینه‌توزی‌ها و بدخواهی‌ها): .1سقراط خوای راحت را از دیدگان فضل فروشان و جاه‌طلبان ربود. .2عالقه‌ی جوانان به راه و روش سقراط حسادت بسیاری از مدعیان تعلیم را برانگیخته بود. .3رویارویی سقراط با سوفسطاییان باعث کسادی بازار آن‌ها و رسوائی‌شان شده بود. اتهام چه بود ؟ سقراط در دادگاه هلیاست در شهر آتن محاکمه شد. -ملتوس از سوی متهم‌کنندگان ،اتهامات سقراط را در دادگاه بیان کرد. سخنان ملتوس در دادگاه .1مطرح کردن دو اتهام علیه سقراط انکار خدایان و سخن گفتن از خدای جدید گمراه کردن جوانان و برگرداندن آن‌ها از آئین گذشتگان .2از دادگاه برای سقراط تقاضای حکم مرگ کرد. اسطوره‌پرستی و تکیه بر عقاید گذشتگان بدون به‌کارگیری عقل و خرد ویژگی مشترک هر دو اتهام است. .3به مردم گفت :به هوش باشید تا سقراط که سخنور توانایی است شما را فریب ندهد. .4به مردم گفت :سقراط رفتاری خالف دین در پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زمین دست‌یاید. .5به مردم گفت :سقراط باطل را حق جلوه می‌دهد و این کار را به دیگران نیز می‌آموزد. سقراط قبل از دفاع از خود و رد اتهاماتش نکاتی را بیان کرد. .1سخنان ملتوس شیوا بود ولی همه‌ی آن‌ها دروغ بود .از میان دروغ‌ها آن که بیشتر موجب حیرت شد ادعای او مبنی بر سخنور توانا بودن من است .این سخن بی‌پایه است مگر این‌که اینان هر کس را که راست بگوید سخنور بنامند. .2من با سادگی تمام با شما سخن خواهم گفت زیرا معتقدم آن‌چه بر زبان می‌آورم جز حقیقت نیست. .3با این‌که 70سال از عمرم می‌گذرد نخستین با راست که به دادگاه آمده‌ام. .4باید توجه کنید آن‌چه می‌گویم راست است یا نه .زیرا وظیفه‌ی قاضی تشخیص حق از باطل و وظیفه‌ی من راستگویی است. .5علت همه‌ی تهمت‌ها دانش خاصی است که از طرف خدای معبد ِدلفی بر عهده‌ی من گذاشته شد. توضیحی درباره‌ی دانش خاص سقراط سؤال کرفون از سروش دلفی :آیا کسی داناتر از سقراط هست ؟ پاسخ سروش دلفی :هیچ‌کس داناتر از سقراط نیست. تالش سقراط برای کشف راز الهام خدایی در ابتدا به نزد کسانی رفت که به دانایی مشهور بودند .با آنان سخن گفت و آنان را آزمود و فهمید کسانی که به نظر بیشتر مردم و به نظر خودشان بسیار دانا بودند، در حقیت بویی از دانایی نبرده بودند .او تالش کرد برای آن‌ها روشن کند که پندارشان درباره‌ی خود نادرست است .اما این حقیقت بر آنان گران آمد و موجب دشمنی آنان شد .سقراط به این نتیجه رسید که هر دوی آن‌ها در دانایی برابرند ،با این تفاوت که آن‌ها نمی‌دانستند‌که نادانند ولی سقراط می‌دانست و در همین نکته‌ی کوچک از آنان داناتر بود( .علم به جهل خود) نتیجه‌ی تالش سقراط کسانی که بیش از همه به دانایی شهرت داشتند به نظر من زبون تراز دیگران بودند و آن‌ها که چنین آوازه‌ای نداشتند خردمندتر از آنان بودند. جست‌و‌جوی سقراط برای پی بردن به راز معبد دلفی موجب دشمنی و تهمت بی‌شمار نسبت به او شد .از جمله این‌که سقراط به دانایی مشهور شد در حالی که از نظر سقراط دانای حقیقی کسی جز خدا نیست. راز پیام سروش دلفی داناترین شما آدمیان کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی‌داند. سقراط پس از فهمیدن راز پیام سروش معبد دلفی برای این‌که این راز را آشکارتر کند بهآزمایش دانش انسان‌ها پرداخت تا به آنان نشان دهد که تا چه اندازه از دانش بی‌بهره‌اند و به این ترتیب فرمان خداوند را به‌جا آورد و درستی پیام او را آشکارتر کند .این جست‌و‌جو و پژوهش من باعث تقلید جوانان از من و آزمایش اشخاص شد ،اما آنان به‌جای اعتراف به نادانی خود سقراط را متهم به گمراه ساختن جوانان کردند. متهم کنندگان سقراط .1ملتوس به هواداری از شاعران .2آنیتوس خواستار انتقام پیشه‌وران و منتقدان .3لیکون نماینده‌ی خطیبان و وکیالن. سخنی رودررو ( :دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام گمراه ساختن جوانان ) سقراط در دفاعیات خود با روش دقیق (جدل) نشان داد که گمراه کردن جوانان فقط تهمتی است که به او زده شده و هیچ حقیقتی ندارد. اصل مسلم (اصلی که هم سقراط و هم ملتوس به آن اعتقاد دارند) : «تربیت جوانان از هر کاری مهم‌تر است». دو سؤال کلیدی که سقراط به وسیله‌ی آن‌ها ملتوس یا متهم‌کنندگان را به سکوت وا می‌دارد و بر آن‌ها غلبه می‌کند : .1چه کسی می‌تواند جوانان را تربیت کند ؟ .2چه کسی می‌تواند اسب را خوب تربیت کند؟ خالصه‌ی بحث سقراط و ملتوس درباره‌ی جوانان پاسخ‌های ملتوس به سؤال اول ( :چه کسی می‌تواند جوانان را تربیت کند؟) .1قانون می‌تواند جوانان را تربیت کند .سقراط :چه‌کسی‌که البته باید قوانین را بشناسد، می‌تواند جوانان را تربیت کند. .2همه‌ی داوران این دادگاه می‌توانند جوانان را تربیت کنند .سقراط :دیگر چه کسانی ؟ سقراط :دیگر چه کسانی ؟ .3همه‌ی تماشاچیان می‌توانند جوانان را تربیت کنند. .4اعضای انجمن شهر و اعضای انجمن ملی جوانان هم می‌توانند جوانان را تربیت کنند. سقراط :همه‌ی آتنیان به جز من می‌توانند و جوانان را تربیت کنند. در پاسخ به سؤال دوم (چه کسی می‌تواند اسب را خوب تربیت کند؟) .1همه نمی‌توانند اسب را خوب تربیت کنند. .2فقط کسانی که در تربیت اسب تخصص دارند (مهتری) از عهده‌ی تربیت خوب اسب برمی‌آیند. نتیجه‌گیری سقراط .1تربیت یک جوان یا یک انسان از تربیت اسب آسان‌تر است .زیرا ملتوس معتقد است تربیت انسان از عهده ی همه برمی‌آید جز یک نفر (سقراط) ولی تربیت اسب این‌گونه نیست. .2ملتوس برخالف ادعای خود که به تربیت جوانان اهمیت می‌دهد ،هیچ‌گاه به تربیت جوانان فکر نکرد و در آن هیچ بصیرتی ندارد و سقراط را برای موضوعی که خودش از آن کامًال بی‌خبر است به دادگاه کشانده است. اعتقاد به خدا ( دفاعیه‌ی سقراط برای اتهام انکار خدایانی که همه به آن اعتقاد دارند). نکته :در یونان قدیم بزرگ‌ترین خدا ،خورشید بود و در پی آن ماه نیز مقام خدایی داشت. یونانیان مراسمی مخصوص در باب خدای خورشید داشتند و بی‌احترامی به خورشید و ماه خطایی نابخشودنی بود. اصل مسلم :کسی که علم و قدرت و عدالت فوق بشری را قبول داشته باشد ،وجود خدا را نیز قبول دارد( .از اثر می‌توان پی به مؤثر برد). خالصه‌ی بحث سقراط و ملتوس درباره‌ی خدایان ادعای ملتوس :سقراط خورشید را سنگ می‌داند و ماه را کره‌ای خاکی پاسخ‌های سقراط : ملتوس : .1آیا کسی می‌تواند امور انسانی را بپذیرد ولی منکر وجود انسان شود؟ سکوت کرد ملتوس : .2آیا کسی می‌تواند زین و لگام و دهنه و امور مربوط به اسب را بپذیرد . سکوت کرد. ولی وجود اسب را انکار کند؟ (ملتوس سکوت کرد زیرا می‌دانست سقراط در بحث و استدالل زبردست است و می‌تواند از پاسخ او بر علیه خودش استفاده کند ،از این رو سقراط خود پاسخ می‌دهد که چنین کسی یافت نمی‌شود). .3آیا کسی پیدا می‌شود که علم و قدرت و عدالت فوق بشری را قبول داشته باشد ولی وجود خداوند را منکر شود. ملتوس :قصد پاسخ نداشت اما داوران و قاضیان دادگاه او را مجبور به پاسخگویی کردند و ملتوس پاسخ داد که چنین فردی پیدا نمی‌شود. .4اگر حرف ملتوس راست باشد دلیل آن است که من به وجود خداوند معتقدم و سکوت ملتوس دلیل صحت و راستی سخن من است. نکته :سقراط علت محکوم شدن خود در دادگاه را کینه‌ها و حسادت‌ها می‌داند. ترس از مرگ سقراط در پاسخ به این سؤال که آیا ابلهی نیست که انسان کاری کند که جانش به خطربیفتد؟ می‌گوید مالک انجام یک کار آن است که آیا آن کار درست است یا غلط و اگر درست بود حتی اگر به مرگ منجر شود نباید از آن ترسید اما بسیاری از مردم هنگامی‌که بخواهند کاری انجام دهند به این می‌اندیشند که آیا آن کار منجر به مرگ می‌شود یا خیر و اگر به مرگ منجر شود هرچند که کاری صحیح باشد از انجام آن دست می‌کشند؛ ولی اگر به مرگ منجر نشود حتی اگر کاری ناپسند باشد به آن اقدام می‌کنند. سقراط معتقد است از آن‌جا که به راه درستی دست یافته و خداوند او را مامور کرده استکه )1در جستجوی دانش بکوشد )2 .آن را به دیگران آموزش دهد ،به خاطر ترس از مرگ از این فرمان الهی سر برنمی‌تابد. اگر به خاطر ترس از مرگ از فرمان خداوند سرپیچی می‌کرد سزاوار بود :دادگاهی تشکیل شود و گفته شود که سقراط به خدا اعتقاد ندارد زیرا از فرمان خدا سرپیچی کرده و ادعای دانشی که در حقیقت فاقد آن بود را کرده است. نظر سقراط درباره‌ی ترس از مرگ ترس از مرگ جز این نیست که آدمی خود را دانا پندارد بی‌آن‌که دانا باشد. هیچ‌کس نمی‌داند مرگ چیست و از این رو نمی‌تواند ادعا کند که مرگ امری سهمگین است. کسی که از مرگ می‌هراسد خود را نسبت به آن دانا می‌پندارد ،در حالی‌که دانا نیست. شاید مرگ برای انسان نعمت بزرگی باشد ،با این همه مردم چنان از مرگ واهمه دارند و از آن می‌گریزند که گویی به یقین می‌دانند که مرگ بزرگ ترین بالهاست. سقراط تفاوت خود را با مردم در باب مرگ این‌گونه بیان می‌کند که فقط ازچیزهایی می‌ترسد که می‌داند به راستی زیان آورند یعنی .1 :بی‌اعتنایی به قانون .2سرپیچی‌از‌فرمان‌کسی‌که‌بهتر‌و برتر از اوست ،خواه خدا باشد و خواه آدمی حتی تا پایان مرگ ! سقراط معتقد بود یا نباید به دادگاه فراخوانده شود و یا باید دادگاه رأی به اعدام او بدهدزیرا در غیر این‌صورت فرزندان شما بیش از پیش به او می‌گردند و فاسد‌تر می‌شوند. سقراط به کسانی که ممکن بود با این شرط که سقراط از روش و طریق خود دستبردارد از اعدام او صرف‌نظر کنند گفت : هرچند که شما را دوست دارم ولی فرمان خداوند را بر فرمان شما ترجیح می‌دهم و تا جان دارم از جستجوی حکمت و آگاه ساختن مردم دست برنمی‌دارم. سقراط‌هیچ‌سعادتی‌را برای‌مردم‌شهر‌خود‌باالتر‌از‌خدمتی‌که او‌به پیروی از فرمان خداوندبرای مردم می‌کرد نمی‌دانست. خدمتی که سقراط به مردم می‌کرد و آن را باالترین سعادت برای مردم شهر خودمی‌دانست عبارت بود از این‌که به پیران و جوانان اثبات کند بیش از آن‌که در اندیشه‌ی تن و مال و مقام باشند باید به روح خود و تربیت آن بپردازند. سقراط بیان کرد که در هیچ شرایطی از مأموریت خود دست برنمی‌دارد حتی تا پایمرگ. آخرین سخنان (قسمت اول ار کتاب مطالعه شود) از نظر سقراط گریز از مرگ دشوار نیست .بلکه گریز از بدی دشوار است ،زیرا بدی از مرگ تندترمی‌دود به همین علت او با پیری و ناتوانی به دام مرگ افتاده اما مدعیانش همه با چستی و چاالکی در چنگال بدی گرفتار آمدند. تعریف سقراط از مرگ :اگر مرگ انتقال به جهانی دیگر است و اگر این سخن راست است کههمه در گذشتگان در آن جا گرد آمده‌اند ،پس چه نعمتی باالتر از این‌که آدمی از این مدعیان که عنوان قاضی بر خود نهاده‌اند ،رهایی یابد و با داوران دادگر آن جهان روبرو شود و با نیکان و بلند مرتبگان همنشین شود. هرگز نخواهم گریخت سقراط برای‌ آن‌که به پیرانه سری متهم نشود و این که زندگی دنیا را بسیار دوست دارد ،پبشنهاد فرار کردن را نپذیرفت. .1یک حکیم به دنیا دلبستگی ندارد. .2آزادگی و سربلندی خود را برای این‌که چند صباحی بیشتر زنده بماند خدا نمی‌کند. .3من که در گفتار از بی‌اعتنایی به دنیا سخن گفته‌ام ،اگر در عمل خود را مشتاق توقف و زندگی در دنیا نشان دهم گویی خود را مسخره کرده‌ام. جام شوکران (مطالعه‌ی کتاب) پیام سقراط سقراط در دفاعیه‌ی خود را از دانایی‌اش را این‌گونه بیان می‌کند که نسبت به نادانی خود آگاهاست ولی دیگران از نادانی خود بی‌خبر هستند .به همین جهت او : مأموریت معنوی خود را در این می‌دید که با مدعیان علم و دانایی به گفتگو بنشیند و به آن‌ها نشان دهد که از دانش بهره‌ای ندارند. )1اولین گام در طریق حکمت و دانایی خود‌آگاهی است. پیام سقراط )2سقراط با آموختن راه صحیح تفکر به مخاطب خود ،نشان داد اگر به تعاریف ثابت اشیا برسیم به دانش درست و مطمئنی دست یافته‌ایم. اولین پیام سقراط سقراط در زمان خود با سوفسطاییانی مبارزه کرد که این ویژگی‌ها را داشتند. .1از سخن‌وری و مجلس‌آرایی و حماسه‌سرایی استفاده می‌کردند و این‌گونه نظر مردم را به خود جلب می‌کردند. .2هدف آنان کسب مال و شهرت بود. .3موفقیت سوفسطاییان باعث شد :الف) به غرور و ادعای آنان افزوده شود. ب) توجه جوانان به موقعیت اجتماعی آنان و تالش برای پیروی از آنان . چگونگی مقابله‌ی سقراط با سوفسطاییان سقراط به‌عنوان یک فیلسوف آگاه با تدبیری عالمانه به مبارزه با سوفسطاییان پرداخت و با آنان به گفت‌و‌گو نشست و با تیزبینی و نکته‌سنجی آنان را در بحث به بن‌بست می‌کشانید تا به نادانی خود اعتراف کنند. شیوه‌ی کسب حکمت و دانایی از نظر سقراط سقراط دست مخاطب خود را می‌گیرد .مخاطبی که می‌پندارد همه چیز را می‌داند .بر هر کاری تواناست و برتر از او کسی وجود ندارد. سقراط مخاطب خود را سوق می‌دهد تا به نقطه‌ای برسد که دیدگانش باز شود و دریابد که تا سرمنزل دانش حقیقی فاصله‌ی بسیار دارد و گام اول در طریق کسب حکمت و دانایی همانا خود آگاهی است .خودآگاهی سقراط همان نمی‌دانم اوست. ویژگی‌ها یا خصوصیات نمی‌دانم سقراط : .1آوای خویشتن‌شناسی و درس آگاه شدن از گوهر تابناک انسانیت که در درون هر انسانی نهفته است و در تاریخ اندیشه‌ی بشر طنین‌انداز شده است. .2طوفانی است در کاشانه‌ی سوفسطاییان تا آن‌ها را از مستی غرور بیدار کند. .3سوفسطاییان را از اسارت جهل مرکب آزاد سازد]2[. .4به سوفسطاییان نشان دهد که بر ادعاهای خود هیچ برهان قاطعی ندارند و به ظن و گمان خود دلخوش کرده‌اند و از جهالت خود خرسندند. .5سرآغاز راه حکمت و معرفت و همراه همیشگی جوینده‌ی حقیقت است. ویژگی‌ها یا خصوصیات نمی دانم سوفسطاییان .1معنایی جز «نمی‌توانم بدانم» ندارد. .2بشر به هیچ معیار ثابتی در شناخت و عمل نمی‌تواند دسترسی یابد. .3دانش و معرفت هم‌چون تارهای عنکبوت سست و لرزان است. .4بشر برای همیشه محکوم به جهل و شک و بی‌اعتمادی است. .5ادعاهای آن‌ها مبتنی بر برهان قاطع نبوده بلکه بر پایه‌ی ظن و گمان است. سقراط با فریاد «خود را بشناس » .1پرده‌ی جهل مرکب را از مقابل دیدگان فرو انداخت. .2فرد را بر کرسی تواضع نشاند. .3به فرد آموخت با تکیه بر عقل خدادادی می توان از وسوسه‌ی شک و گمان خالصی یافت و راه حقیقت را پیمود. دومین پیام سقراط .1سقراط در گفت‌و‌گو با مخاطب خود کمبود معلومات او را آشکار ساخت. .2راه صحیح تفکر را به مخاطب خود آموخت. .3در بحث‌های فلسفی خود می‌کوشید تا از امور گوناگون تعریف ثابت و درستی ارائه دهد. .4بحث مهم معِّر ف یا تعریف در منطق یادگار سقراط است. .5سقراط در مبارزه‌ی علمی خود علیه سوفسطاییانی که معتقد بودند همه‌ی دانش‌ها نسبی است و معیار ثابتی برای تشخیص درست و نادرست وجود ندارد ،می کوشید تا نشان دهد که :هر چیزی از تعریف ثابتی برخوردار است و اگر به تعاریف اشیا برسیم به دانش درست و مطمئنی دست پیدا کرده‌ایم. .6سقراط چهره‌ی درخشان تاریخ فلسفه است که با او جریان عظیمی از تفکر ایجاد گردید که هم‌چنان زنده و پایدار در حرکت و تحول است. درس ششم شناخت و معرفت دو اثر مهم افالطون شناخت و ادراک حسی معرفت حقیقی،ویژگی‌های معرفت حقیقی نارسایی حواس نکته :بی‌اعتباری حواس ( ادراک حسی) شناسایی واقعی در کجاست ؟ تفاوت عالم طبیعت و عالم مثل،مرجع کلیات تمثیل غار،مراحل انتقال از تاریکی به روشنایی درس هفتم درس ششم گوهرهای اصیل و جاودانه ( :افالطون ) زندگی نامه افالطون : )1افالطون از بزرگ‌ترین فالسفه جهان ،در قرن 5پیش از میالد در آتن و در یک خانواده متشخص آتنی به دنیا آمد. )2نام اصلی او آریستو کلس بوده و نام افالطون بعدها به سبب پیکر تنومندش به او داده شده است. )3در آغاز جوانی به مطالعه نقاشی و سرودن شعر پرداخت. )4در سن 20سالگی با سقراط آشنا شد و به شاگردی او درآمد و تا آخر عمر سقراط با او بود. )5سبک افالطون در مباحث فلسفی ،سبک گفتگوی عقالنی است که به دیالکتیک مشهور است و آن و آن را از سقراط آموخته است. )6قهرمان داستان‌های فلسفی افالطون ،سقراط است و این به خاطر احترام افالطون به استاد خود بوده است. )7افالطون )1 :دانشگاهی به نام آکادمی در آتن بنا کرد )2 .حوزه‌های مختلف علمی را در آنجا پدید آورد )3 .بر تربیت شاگردان زیادی همت گماشت. شناخت و معرفت افالطون پیرامون موضوعات مختلف از جمله جامعه ،حکومت ،تربیت و .....مباحث متعددی دارد ولی در این کتاب دیدگاه او در خصوص شناسایی مورد توجه قرار گرفته است زیرا بحث شناخت از مقوالتی است که مورد مغالطه‌های شدید سوفسطاییان بود .آنها معتقد بودند مالک حقیقت و واقعیت ادراک حسی بشر است و این که دانش امری نسبی است .از این جهت انتقادهای او به این دیدگاه و نظر خود ایشان در باب شناسایی مورد بررسی قرار گرفته است. )1شناخت و معرفت از مسائلی است که ذهن بشر را از دیرباز به خود مشغول داشته است. )2شناخت توأم با یقین که با گذشت زمان و تغییر روزگار تغییر نکند و اعتبار آن کم نشود از مطلوب‌ترین چیزها برای انسان بوده است. )3همه‌ی فالسفه سعی کرده‌اند که شرایط الزم برای شناخت یقینی را بیان کنند. سؤال‌هایی که افالطون درباره‌ی مسأله‌ی شناسایی مطرح می‌کنند : )1شناخت حقیقی چیست ؟ به عبارت دیگر کدام‌یک از آگاهی‌هایی که ما به دست می‌آوریم ،از اعتبار بیشتری برخوردار است. )2شناخت حقیقی به چه اموری تعلق می‌گیرد ؟ یا آگاهی‌هایی که از اعتبار بیشتری برخوردار است به چه اموری مربوط می‌شود. افالطون سعی می‌کند به این سؤال‌ها پاسخ گوید اما نکته مهم آن است که : )1افالطون در هیچ یک از کتاب‌ها و رساله‌ها خود ،بیان کامًال منظم و ساخته و پرداخته‌ای از شناسایی ارائه نمی‌دهد و با مراجعه به یک یا چند کتاب او نمی‌توان دیدگاه کامل افالطون را در باب شناسایی به دست آورد .پس الزم است آنها را گردآوری کرده و در کنار هم قرار داد تا به نظریه او رسید. هرچند افالطون دیدگاه‌های خود در باب شناسایی را به صورت پراکنده آورده اما در دو کتاب خود در )2 .این باره بیشتر بحث کرده است دو اثر مهم افالطون تئتتوس : .1به تفصیل آرای نادرست در باب شناخت و معرفت می‌پردازد و انتقادات هر یک از آن‌ها را مطرح کرده و نشان می‌دهد که هیچ‌یک از آنها شایسته‌ی نام شناسایی واقعی نیست. .2قهرمان داستان در این رساله سقراط است که مخاطب او ریاضی پژوه جوان تئتتوس می‌باشد. .3افالطون از زبان سقراط در این کتاب ،نظریه‌ی سوفسطاییان خصوصًا نظریه ی پروتاگوراس را در باب شناسایی نقد می‌کند و آن را باطل می‌کند. جمهوری : .1قهرمان این کتاب نیز سقراط است. .2افالطون از زبان سقراط در این کتاب ضمن بیان تمثیل غار ،نظریه ُم ُث ل را که نظریه‌ی او در باب شناسایی واقعی است بیان می‌کند. .3مخاطب سقراط در بحث تمثیل غار ،شخصی به نام «گالوکن» است. شناخت و ادراک حسی از آنجا که در این بحث سقراط به نقد سخن سوفیست‌ها به خصوص پروتاگوراس می‌پردازد، ابتدا با نظر او آشنا می‌شویم: از دیدگاه پروتاگوراس : )1شناسایی حقیقی همان شناختی است که ما با حواس خود به دست می‌آوریم. )2آنچه حواس هر کسی گواهی می‌دهد ،و به بیان دیگر هر چه را که فردی از طریق حواس خود ادراک می‌کند برای او عین حقیقت است. )3با توجه به این که شناسایی معتبر برای هر شخصی شناسایی حسی است و حس افراد مختلف متفاوت است ،دانش هر فردی با دیگران متفاوت است .لذا حقیقت نسبی است و هیچ دانش پایدار و مطلقی وجود ندارد. )4انسان معیار همه چیز است ،مقیاس هستی آنچه هست و این‌که چگونه است و مقیاس نیستی آنچه نیست و این‌که چگونه نیست ،مقصود پروتاگوراس آن است که حقیقت هر چیز برای من همان‌گونه است که به ادراک من درمی‌آید و حقیقت هر چیز برای تو آن‌گونه است که به ادراک تو در می‌آید. اشکاالتی که سقراط بر نظریه‌ی پروتاگوراس وارد می‌کند : اشکال اول :از نظر سقراط وقتی بادی می‌وزد یکی سردش می‌شود و دیگری سردش نمی‌شود یا یکی سرما را بیشتر احساس می‌کند و دیگری کمتر. در این حالت ما دو راه پیش رو داریم : راه اول :باد واقعًا هم سرد است و هم گرم و همین باعث شده که یکی آن را سرد احساس کند و دیگری سردی آن را احساس نکند یا کمتر احساس کند. راه دوم :با توجه به آنکه ادراک حسی هر شخص برایش معتبر است (نظر پروتاگوراس) باد برای کسی که آن را سرد احساس می کند سرد است و برای کسی که آن را سرد احساس نمی کند ،سرد نیست. راه اول ظاهرًا نمی‌تواند مورد پذیرش باشد زیرا ممکن نیست چیزی هم سرد و هم گرم باشد و این دو متضاد یکدیگرند .اگر چیزی سرد باشد ،دیگر گرم نیست و اگر گرم باشد دیگر سرد نیست( .جمع دو ضد محال است). اگر راه دوم پذیرفته شود که همان دیدگاه پروتاگوراس است این اشکاالت حاصل می‌شود: )1هیچ انسانی نمی‌تواند عاقل‌تر از انسان دیگری باشد زیرا هر کس بهترین داور احساس‌هایی است که به دست می‌آورد. )2تعلیم و تع ل ّ م کار بیهوده‌ای است زیرا تعلیم و تربیت وقتی معنا می‌یابد که فردی عاقل‌تر از دیگری باشد و سعی کند‌دانسته‌های‌خود را به‌دیگران نیز بیاموزد‌اما اگر‌کسی‌عاقل‌تر از دیگری نباشد تعلیم و تربیت کامًال بی‌معنا خواهد بود. )3کار پروتاگوراس که به تعلیم مردم می‌پردازد و مزد قابل توجهی می‌گیرد ،کار غلطی است. )4همه‌ی بحث‌ها و کاوش‌های علمی و فلسفی بی‌معناست. اشکال دوم :از نظر سقراط طبق نظر پروتاگوراس اگر شناخت حقیقی و معتبر مساوی با ادراک حسی باشد ،پس دیدن برابر با شناختن و ندیدن مساوی با نشناختن است .با توجه به این مقدمه اگر کسی چیزی را ببیند و بشناسد ،همین که چشم بر هم گذاشت و آن را ندید ،نباید آن را بشناسد در حالی که چنین چیزی ممکن نیست و هیچ‌کس این حرف را نمی‌پذیرد. نتیجه :شناسایی نمی‌تواند همان ادراک حسی باشد .پس نظریه‌ی پروتاگوراس نظریه‌ای نادرست است. معرفت حقیقی افالطون در پاسخ به دو سؤال :معرفت حقیقی چیست ؟ و به چه اموری تعلق می‌گیرد ؟ بیان می کند که شناختی حقیقی است که همراه با یقین و استواری باشد و آگاهی‌های هستی که مطابق با موازین دقیق معرفت نیست به راحتی دست‌خوش شک و تردید یا زوال می‌شود. ویژگی‌های معرفت حقیقی )1خطا ناپذیر بودن : این ویژگی ضامن صحت و درستی یک معرفت است. این ویژگی با ادراک عقالنی و به کار بردن قوه‌ی عقل تأمین می‌گردد. خطا‌پذیری حواس موجب می‌شود که این ویژگی در ادراک حسی معتبر نباشد. )2تعلق داشتن به امور پایدار : این ویژگی ضامن دوام و ثبات یک معرفت است. این ویژگی با سیر و حرکت عقالنی از عالم طبیعت به عالم ماوراء طبیعت (ُم ُث ل) حاصلمی‌شود .که در قسمت راه‌حل افالطون برای رسیدن به معرفت یقینی بیان می‌شود. از آن جهت که حواس ما با عالم طبیعت ارتباط دارد و در عالم طبیعت همه چیز در حالتغییر و دگرگونی است و ثبات ندارد پس ادراک حسی ویژگی دوم را ندارد. نارسایی حواس ادراک حسی هیچ‌یک از دو ویزگی معرفت حقیقی را ندارد و لذا شایسته ی اعتنا نیست. )1ویژگی اول معرفت حقیقی را ندارد .1 .حواس خطاپذیر هستند و حواس ما دائمًا در معرض خطا قرار دارند. (خطا ناپذیری) .2ادراک‌حسی‌نسبی‌است‌یعنی‌از‌فردی‌به فرد دیگر فرق می کند. .3ادراک‌حسی‌در‌مواردی‌فریبنده و تحت‌تأثیر‌عوامل‌مختلف‌است. همه وضعیت )2ویژگی دوم معرفت حقیقی را ندارد. (تعلق داشتن به امور پایدار) آنچه با حواس ادراک می‌کنیم عالم طبیعت است که چیزدر آن‌در حال تغییر و تحول است و هیچ پدیده‌ای ثابت‌ندارد‌.در‌عالم‌محسوسات‌سراغ‌از‌ثبات‌ ‌و پایداری نمی‌توان گرفت و همه چیز حاکی از بی‌قراری جهان مادی است. افالطون در دیدگاه خود مبنی بر این که جهان طبیعت ،جهان حرکت است ،دیدگاه فیلسوف پیش از سقراط ،هراکلیتوس را پذیرفته بود. هراکلیتوس :شما نمی‌توانید دو بار در یک رودخانه گام نهید ،زیرا آبهای تازه است که همواره جریان دارد و بر شما می‌گذارد. نکته :بی‌اعتباری حواس ( ادراک حسی) معنای اول :هر نوع ادراک حسی اعم از دیدن ،شنیدن ،لمس کردن و ....اشتباه و بی‌اعتبار است .مقصود از بی‌اعتباری حواس این معنا نیست. معنای دوم :ادراک حسی ،شناخت جزیی است که به خودی خود بی‌اعتبار است و ما را به معرفت یقینی نمی‌رساند اما با استفاده از ابزار عقل ،این ادراکات جزیی معتبر می‌شوند و ما را به شناخت حقیقی رهنمون شوند. مقصود از بی‌اعتباری حواس معنای دوم است. نکته :افالطون در مقام نقد سخن سوفسطاییان که معتقد بودند محسوسات به خودی خود دارای ارزش هستند ،می‌کوشد تا نادرستی گفتار سوفسطاییان را در این که معرفت حقیقی تنها از طریق حواس پیدا می‌شود ،آشکار کند .بنابراین نباید پنداشت که افالطون با هرگونه ادراک حسی مخالف است و تمام آنها را کامًال بی‌ارزش می‌داند .بلکه افالطون ادراک حسی را که با ابزار عقل سنجیده باشد دارای اعتبار می‌داند. شناسایی واقعی در کجاست ؟ راه‌حل افالطون برای رسیدن به شناسایی یقینی و معرفت حقیقی شامل دو مرحله است که به نظریه‌ی «ُم ُث ل» شهرت دارد. مرحله‌ی اول :مشخصه‌ی اول در معرفت حقیقی که همان خطا‌ناپذیری آن است را باید با به کار بردن قوه‌ی عقل تأمین کرد .ادراک عقالنی ادراکی است که می‌توان ساحت آن را از هرگونه خطایی پاک کرد. مرحله‌ی دوم :ویژگی دوم در معرفت حقیقی یعنی تعلق داشتن به امور پایدار ،در جهان محسوسات که پیوسته در حرکت و دگرگونی است ،تأمین نمی‌شود بلکه باید آن را در جهانی بر تو‌جو کرد. تراز طبیعت جس ‌ از دیدگاه افالطون آدمی با عروج عقالنی از مرز محسوسات عبور کرده و در ماوراء طبیعت به شهود عقالنی حقایق آن‌دیار موفق‌می‌شود و مالحظه می‌کند که‌آنچه در این‌جهان محسوس‌وجود دارد تنها‌سایه‌هایی از آن حقایق برین است. مثال :موجودات جهان ماوراء طبیعت ُم ُث ل :جمع مثال که همان گوهرهای اصیل و جاودانه‌ای هستند که موجودات این جهان همگی بدل یا سایه‌های آن‌ها محسوب می‌شوند. تفاوت عالم طبیعت و عالم مثل .3تغییر و بی‌ثباتی دارد . عالم طبیعت .1 :عالم محسوسات است .2 .هر امری جزیی است . .5با حس و تجربه درک می‌شود. .4موجودات آن سایه‌ها و بدل‌های عالم مثل هستند. .3ثابت و پایدار است. .2امور کلی است. عالم ُمُثل .1 :عالم معقوالت است. .5با ادراک عقالنی به دست می‌آید. .3موجودات آن حقایق برین و گوهرهای اصیل و جاودانه هستند. مرجع کلیات افالطون برای درک بهتر نظریه‌ی مثل ،بحث مفاهیم کلی را بیان می کند. حسن انسان است. با توجه به قضایای : پروین انسان است. رضا انسان است. در می‌یابیم که همه اشخاص در یک چیز مشترکند و آن محمول انسان است .پس کلمه‌ی انسان یک تصور کلی است که برای شناخت حسن ،پروین و رضا از این تصور کلی استفاده می کنیم. جایگاه تصور کلی کجاست ؟ تصور کلی به چه چیزی داللت می‌کند؟ نظر ارسطو :اوًال جایگاه تصور کلی ذهن است و ثانیًا هر مفهوم کلی بر افراد و مصادیق خود داللت دارد. نظر افالطون :اوًال جایگاه تصور کلی عالم ُم ُث ل است و ثانیًا الفاظ کلی بر یک موجودات حقیقی در عالم مثل داللت می‌کنند که موجودات عالم طبیعت سایه‌ی آن به شمار می‌رود. باید توجه داشت .1 :حس در عالم طبیعت فقط می‌تواند سایه‌ی مثل را مشاهده کند و از مشاهده‌ی خود مثل عاجز است. .2فقط با سیر عقالنی است که می‌توان از عالم ماده گذر کرد و قدم به عالم ُم ُث ل نهاد و با ابزار موجودات آن عالم را مشاهده کرد. تمثیل غار افالطون نظریه‌ی خود در باب عالم ُم ُث ل را : )1در کتاب جمهوری )2در ضمن تمثیلی به نام «تمثیل غار» )3از زبان سقراط که قهرمان اصلی نوشته‌های اوست. )4و در گفتگو با فردی به نام «گالوکن» مطرح ساخته است. برای مطالعه‌ی تمثیل غار به کتاب مراجعه شود. مراحل انتقال از تاریکی به روشنایی در مرحله‌ی اول :سایه‌ها و تصاویر اشخاص و اشیاء را که در آب می افتد بهتر از چیزهای دیگر تشخیص می‌دهد. در مرحله‌ی دوم :خود آدمیان و اشخاص را خواهد دید. در مرحله‌ی سوم :به تماشای آسمان و ستارگان می‌پردازد .آنها را در شب بهتر می‌بیند زیرا چشمش به روشنایی ماه و ستارگان زودتر عادت می‌کند. در مرحله‌ی‌چهارم‌ :می‌تواند خود خورشید را نه‌تصویر آن‌در آب یا چیزهای دیگر ،در عین پاکی و تنهایی مشاهده کند. شخص با رسیدن به مرحله‌ی چهارم متوجه می‌شود : )1پدیدآورنده‌ی سال‌ها و فصل‌ها و ما در همه‌ی چیزهایی که در عالم دیدنیها وجود داردخورشید است. )2علت این‌که توانست به تدریج همه‌ی دیدنی‌ها را در مراحل چهارگانه ببیند نیز خورشیداست. انطباق تعابیر به کار رفته در تمثیل غار با بحث شناخت انسان : )1غار تمثیل عالم محسوسات (عالم طبیعت) است. )2زندانیان تمثیل انسان‌ها در عالم طبیعت هستند. )3پرتو آتش تمثیل خورشید است. )4سایه‌های افتاده بر دیواره‌ی غار تمثیل موجودات عالم طبیعت است. )5مجسمه‌ها و انسان‌های در حال رفت و آمد تمثیل موجودات عالم مثل است. )6عالم خارج از غار تمثیل عالم مثل است. )7حرکت تدریجی فرد از غار به بیرون تمثیل حرکت تدریجی عقالنی و به تعبیر دیگر سیر و صعود روح برای رسیدن به عالم مثل یا همان عالم شناسایی واقعی است. افالطون معتقد است انسان در پایان سیر و سلوک عقالنی و پس از تحمل رنج‌های طاقت فرسا در عالم معرفت حقیقی (عالم مثل) اوًال چیزی را می‌یابد که مبدأ و آغاز همه مثل است. ثانیًا تصدیق می‌کند که همه سایه‌ها و تصاویر جلوه‌گاه خوبی و زیبایی اوست. افالطون مبدأ همه‌ی مثل را با نام‌هایی هم‌چون «مثال نیک» « ،مثال خیر» و «مثال زیبا» آورده است و مقصود او همان خداوند است. نکته آخری که باید بدانیم آن است که تمثیل غار نه تنها در باب شناخت حقیقی و معتبر ارائه شده است بلکه افالطون در باب تأثیر تربیت در طبیعت (ذات) انسان نیز همین تمثیل را به کار می‌برد .این مثال نشان می‌دهد که از دیدگاه افالطون شناخت حقیقت با نوعی تربیت اخالقی همراه است و انسان در مسیر شناخت عروج و صعود روحی نیز پیدا می‌کند. درس هفتم :علت‌های چهارگانه علت نام‌گذاری روش ارسطو به مشاء،تفاوت افالطون و ارسطو طرح فلسفی ارسطو برای تبیین عقالنی جهان طبیعت«، علت‌های چهار گانه » سخنی از بهمنیار علت فاعلی علت مادی،علت صوری طبیعت و علت صوری علت غایی درس هفتم :علت‌های چهارگانه زندگی نامه ارسطو : )1در سال 384قبل از میالد در شهر استاگیرا از شهرهای مقدونیه به دنیا آمد و در سال 321قبل از میالد در 63سالگی از دنیا رفت. )2پدرش طبیب و از نزدیکان پادشاه مقدونیه بود .شخصیت علمی و اجتماعی پدر ،در زندگی ارسطو تأثیر زیادی داشت .او از همان کودکی آثار هوشمندی و عالقه به مسائل علمی را از خود بروز داد. )3در سن 18سالگی به آکادمی افالطون رفت و حدود 20سال در مکتب او کسب دانش کرد. ‌)4ارسطو‌از نظر‌اوج اندیشه‌های‌فلسفی‌هم‌پای‌افالطون‌نیست‌.اما‌وی‌سهم بیشتری در شکل‌گیری دانش بشری داشته است. )5ارسطو تا قرن‌های متمادی بعد از خود به عنوان معلم اول لقب یافت زیرا : .1در طبقه‌بندی علوم زمان خود مؤثر بود. .2در تحقیقات دامنه دار علمی از استاد خود افالطون پیشی گرفت. .3مرجع نهایی مسایل علمی و فکری بود. .4مدون علم منطق بود. )6روش فلسفی ارسطو به روش مشاء معروف شد. )7پیروان ارسطو معروف به مشاییان (استدالییان) هستند. در عالم اسالم :کندی – فارابی -بوعلی سینا -خواجه نصیر الدین طوسی -میرداماد -ابن رشد در جهان مسیحیت :توماس آکویناس )1منظور از روش مشاء ،روش تحقیق ارسطو است .او برای رسیدن به مقصود تنها روش معتبر را استدالل‌های دقیق برهانی می‌دانست؛ به همین جهت برای عقل اصالت قائل بود. علت نام‌گذاری روش ارسطو به مشاء الف) ارسطو هنگام تدریس ،بسیار راه می‌رفت .لذا کلمه‌ی مشاء که صیغه‌ی مبالغه از کلمه‌ی (مشی) است در مورد او به کار رفته است. ب)‌از‌آنجا‌که‌استدالل‌برهانی‌حرکت‌گام‌به‌گام‌ذهن است برای رسیدن به دانش جدید روش ارسطو به این نام معروف شد. تفاوت افالطون و ارسطو )1روش افالطون روش دیالکتیک یا گفت‌و‌گوی عقالنی (جدل) است اما روش ارسطو روش مشایی (استدالل برهانی) است. )2افالطون فیلسوف ایده‌آلیست است یعنی قائل به موجوداتی به نام مثال یا ایده در عالم مثل (ماوراء طبیعت) است .اما ارسطو یک فیلسوف رئالیست است یعنی فیلسوفی واقع‌بین که به توجیه عقالنی طبیعت و دگرگونی‌های آن پرداخته و اعتقادی به ایده یا مثال ندارد. طرح فلسفی ارسطو برای تبیین عقالنی جهان طبیعت آنچه بیش از همه توجه ارسطو را در عالم طبیعت به خود متوجه ساخته است ،تغییر و تحوالت جهان طبیعت و به تعبیر دیگر حرکت در عالم طبیعت است .گویی طبیعت در تمام ابعاد وجودش در یک کالم در حال «شدن» است .لذا ارسطو به عنوان یک فیلسوف واقع‌بین درصدد این است که حرکت‌های موجود در عالم طبیعت را تبیین عقالنی کند .در این طرح فلسفی ارسطو می‌کوشد تا اصلی‌ترین و کلی‌ترین عواملی را که در هر تغییر و تحولی مؤثر است ،شناسایی کند که به آنها علت های چهارگانه می‌گویند. « علت‌های چهار گانه » ارسطو در کتاب «طبیعیات» از علت‌های چهارگانه سخن گفته است . )1علت فاعلی :آن عاملی که با عمل خود ،چیزی را به وجود می‌آورد .مانند نقاشی که یک اثر هنری را می‌آفریند. )2علت مادی :آن چیزی است که جنس هر موجودی را تشکیل می دهد .در واقع علت مادی حالت بالقوه ( استعداد) یک شیء است و می‌تواند صورت‌های خاصی را بپذیرد .مانند رنگ و بومی که نقاش استفاده می کند. )3علت صوری :شکل یا صورتی است که از ماهیت و نوع یک پدیده حکایت می‌کند .در واقع علت صوری حالت بالفعل یک چیز است که اکنون شکل و نوع خاصی پیدا کرده است مانند تصویر کشیده شده توسط نقاش. آن‌چه سبب می‌شود پارچه‌ای را پیراهن بدانیم نه شلوار ،شکل یا صورت آن است و همین شکل یا صورت است که نشان می‌دهد این پارچه دارای ماهیت یا نوع پیراهن بودن است نه شلوار بودن .لذا آنچه نیز سبب می‌شود که یک موجود مثًال انسان باشد نیز علت صوری آن است .به بیان دیگر نوع بودن هر چیز بسته به علت صوری آن است. )4علت غایی :آن چیزی است که کار برای آن انجام می‌شود و در پاسخ به «چرا؟» می‌آید مانند انگیزه نقاش از کشیدن نقاشی. سخنی از بهمنیار بهمنیار بن مرزبان از شاگردان ابو‌علی‌سینا و از فالسفه مشهور مشایی است ،در کتاب « التحصیل» در باب علل اربعه معتقد به حصر عقلی است. علت مادی (جزء بالقوه) علل درونی علت صوری (جزء بالفعل) (علت‌هایی که جزء شیء هستند و قوام و وجود شیء به واسطه آنها علت‌های می‌باشد). علت غایی ( شی از بهر آن به وجود آید). چهارگانه علل بیرونی علت فاعلی ( شیء وجودش از آن است). (علت هایی که جزء شیء نیستند ولی در پدید آمدن شیء نقش دارند). علت فاعلی )1آن عامل خارجی که در حرکت و تغییر اشیاء موثر است مانند افعال ارادی انسان و یا پدیده‌های طبیعی که علت خارجی آن مشخص است. علت فاعلی )2آن عامل درونی که در حرکت و تغییر اشیاء مؤثر است .در در نظر ارسطو پدیده‌های طبیعی که علت خارجی مشخص نیست ارسطو عامل درونی را علت فاعلی گرفته است .مانند سنگی که از ارتفاع‌سقوط می‌کند و برای ارسطو عامل آن که نیروی جاذبه است شناخته شده نبوده است. شیخ الرئیس بوعلی سینا در قسمت طبیعیات کتاب شفا به همین مسأله اشاره می‌کند. طبیعت جسم ( طبیعت شیء) :یک نوع علت فاعلی درونی به عنوان مبدأ حرکت و سکون در خود اجسام است. علت مادی در نظر ارسطو ماده یا هیوال وجود بالقوه و مایه‌ی اولیه است که در اثر تغییر و تحول به فعلیت می‌رسد. بنابراین علت مادی در نظر ارسطو در واقع مرحله‌ی استعداد در یک چیز است که تدریجًا به مرحله‌ی فعلیت قایل می‌شود .مثًال دانه‌ی لوبیایی که در خاک کاشته می‌شود این استعداد را دارد که به بوته‌ی لوبیا تبدیل شود .بنابراین دانه‌ی لوبیا ماده‌ی اولیه یا علت مادی بوته‌ی لوبیا هست .یا تخم مرغ استعداد دارد که تدریجًا به یک جوجه یا مرغ تبدیل شود ،تخم مرغ ماده‌ی اولیه یا علت مادی مرغ یا جوجه است. بنابراین علت مادی در نظر ارسطو در واقع مرحله‌ی استعداد در یک چیز است که تدریجًا یا بر اثر دخالت یک علت فاعلی خارجی و یا بر اثر طبیعت درونی خود به مرحله‌ی فعلیت نایل می‌شود. علت صوری همان فعلیتی است که یک شیء بالقوه در مراحل حرکت خود به دست می‌آورد. رابطه علت مادی و علت صوری از دیدگاه ارسطو : )1آنچه شدنی است ماده است و آنچه بودنی است صورت .پس ماده و صورت هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند و تا هستند با هم خواهند بود. )2مرگ و والدت ،پیدایش و فنا ،کون و فساد فقط زایل شدن صورتی است از ماده و پیدایش صورتی دیگر در آن ،لذا صورت عوض می‌شود. نتیجه :پس ماده و صورت امور نسبی هستند .یعنی چیزی ممکن است نسبت به یک چیز ماده و قوه باشد و نسبت به چیز دیگر صورت و فعلیت. ماده ïماده ïماده ïماده ïماده .......نطفه اولیه ïتخم مرغ ïجوجه ïمرغ ïمرغ مادر ........ ï ðصورت ðصورت ðصورت ðصورت نکته :در هر تغییری و حرکتی که صورت می‌گیرد هر مرحله نسبت به مرحله‌ی بعد از خود ماده و قوه است و نسبت به مرحله‌ی قبل از خود صورت می باشد. طبیعت و علت صوری با توجه به دو نکته‌ی قبلی )1 :طبیعت یک جسم ،مبدأ درونی برای حرکت و سکون در خود شیء است. )2ماده و صورت دو مفهوم نسبی هستند .رابطه‌ی طبیعت و صورت به شرح زیر است : طبیعت هر جسم آن صورت نخستین است که جسم را به سوی صورتی باالتر می راند و هرگاه به صورت باالتر رسید باز او را به صورتی باالتر پیش می‌برد. بنابراین مفاهیم طبیعت و صورت مفاهیمی نزدیک به هم هستند .به عبارت دیگر صورت طبیعت است آنگاه که آن را به عنوان مبدأ حرکت و سکون در یک شیء در نظر بگیریم. چنان‌که طبیعت یک تخم‌مرغ صورتی است که آن را به سوی صورت جوجه و طبیعت جوجه ،صورتی است که آن را به سوی صورت مرغ ،سوق می‌دهد. علت غایی )1در افعال ارادی انسان :انگیزه و نیتی که باید تا پایان کار در ذهن علت فاعلی وجود داشته باشد و محّر ک انجام‌کار است‌مانند انگیزه و نیت‌خیاط از دوختن لباس که می‌تواند پوشیدن یا فروختن و کسب و درآمد باشد. )2تمام حرکات اشیاء جهان :میلی که در طبیعت هر چیزی است که ماده‌ی آن را به سوی صورت و فعلیت جدیدی سوق می‌دهد تا آن چیز را به آخرین مرتبه از کمالی که برای آن مقدور است؛ برساند .مانند میل طبیعی در یک هسته‌ی بلوط که او را مرحله به مرحله به صورت‌های جدیدی که کمال و فعلیت باالتری دارد پیش می‌راند تا به درخت بلوط تبدیل شود. از نظر ارسطو این میل طبیعی در هر چیزی درست شبیه همان انگیزه و نیت است و ضامن حرکت ماده‌ی اشیا است به سوی باالترین صورت و فعلیتی که به آن می‌توانند برسند. )3کل جهان ماده :یک نیروی طبیعی در کل جهان طبیعت که آن را به سوی هدفی عالیسوق می‌دهد ،این نیروی طبیعی یک عامل آگاهانه و اصل سازمان دهنده‌ای است که در میان همه‌ی موجودات وجود دارد و نظم و هماهنگی و هدف‌داری نظام طبیعت را تأمین می‌کند. * از نظر ارسطو جهان طبیعت مانند کدبانویی شایسته است که هیچ‌گونه کار بیهوده‌ای انجام نمی دهد .لذا در عالم طبیعت هیچ شر و بدی وجود ندارد و همه‌ی بدی‌های ظاهری در واقع زمینه‌ساز خیر و کمال بیشتر در طبیعت هستند. ارسطو مبادی شناخت حقایق جهان را از منظر علت‌های چهارگانه تبیین می‌کند. وظیفه‌ی یک فیلسوف از نظر ارسطو ،تفسیر جهان هستی از افق علت‌های چهارگانه است. تعریف فلسفه از نظر ارسطو :دانشی که درباره‌ی علل اولیه‌ی هستی بحث می‌کند.[ ]1جنگ‌هایی است که آتن با اسپارت داشت و در چند مرحله سالیان متمادی به طور انجامید .این جنگ‌ها در نهایت به پیروزی اسپارت انجامید. [ ]2جهل مرکب :آن است که انسان چیزی را نداند و به این نادانی خود توجه نداشته باشد بلکه خود را عالم به آن پندارد .این نوع جهل ،مرکب نامیده شده زیرا از دو جهل ترکیب یافته است .یکی جهل به واقع و دیگری جهل به این جهل .جهل بسیط :آن است که آدمی چیزی را نداند و به این نادانی خود توجه داشته باشد یعنی بداند که نمی‌داند .منطق مظفر /ج / 1ص 33 از توجه شما متشکرم

62,000 تومان